یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

زندگی شاید ریسمانی ست


زندگی شاید ریسمانی ست

باید زندگی را به خاطر آورد و یا در خیال آن را بپرورانیم تا شاید در خلوت خود جرقه ای دوباره و شاید تولدی دیگر در زندگی حاصل گردد زندگی تار و پودی است که بافته می شود با ضربه هایی که این تار و پود را به هم محکم تر می کند

باید زندگی را به خاطر آورد و یا در خیال آن را بپرورانیم؛ تا شاید در خلوت خود جرقه‌ای دوباره و شاید تولدی دیگر در زندگی حاصل گردد. زندگی تار و پودی است که بافته می‌شود با ضربه‌هایی که این تار و پود را به هم محکم‌تر می‌کند.

شاید در ابتدا ما یک نخ بودیم. مهم نیست که این نخ در طول باشد یا عرض. آنچه که مهم است تصویری است که از بافت این تار و پود حاصل می‌گردد. هر چه این بافت بزرگ‌تر باشد تصویر بزرگ‌تری حاصل می‌گردد. زیبایی این تصویر به سازنده آن مربوط می‌شود. شاید تصویر زیبایی نباشد! آنچه دیده می‌شود گذشتة انسانی که از بافتن تار و پود به وجود می‌آید. نقش مایه این تار و پود همان اعمالی است که از انسان سر می‌زند.

این تصویر زندگی انسان در دنیا و شاید خود زندگی است که، انسانها در آن به تصویر کشیده می‌شوند. دنیا به مثابه چرخ ریسندگی است که در حال بافته شدن است. این چرخ به چرخش خود ادامه می‌دهد همان طور که انسان به زندگی خود ادامه می‌دهد.

زندگی مجموعه‌ایی از رنگهاست؛ چرا که تار و پود آن از رنگهای مختلف حاصل شده است. زندگی زاییده تار و پود است و شاید هم زاییده موسیقی و رقص. آیا بین «تار و پود» و «موسیقی و رقص» ارتباط تنگاتنگی وجود دارد؟! حاصل این نگاه شاعرانه نمایشی است به نام «آواژیک»، که به لحاظ دیداری تار و پود را انتخاب می‌کند و به لحاظ شنیداری موسیقی را همگام بافندگی می‌کند.

نمایش «آواژیک» تصویر شاعرانه زندگی انسانهاست. زندگی که از بافته شدن تار و پود حاصل می‌شود. این تار و پود دارای سازی است که انسان را به رقص در می‌آورد.

شاید انسان در حال نیایش خدایان است!‌ آسمان این نمایش بر روی همین تار و پود زندگی استوار است. آسمان شاید همان خانه خدایان است. پس از بافته شدن تار و پود که به سمت‌ آسمان است در نهایت انسان را به منزل ابدی خود می‌رساند. به همین دلیل است که طراح صحنه با نگاهی انتزاعی و غیر متعارف این نخها را در دو گوشه صحنه به صورت پرسپکتیو به سقف متصل می‌کند. این نگاه هوشمندانه و دقیق بار معنایی اثر را دو چندان می‌کند. این تابلوی زندگی است. این تصویر شاعرانه دنیای انسانهاست. به قول فروغ فرخ‌زاد [زندگی شاید ریسمانی‌ست که مردی با آن خود را از شاخه می‌آویزد.]

پانته‌آ بهرام در مقام کارگردان اثر را به شکل «تصاویری رمزی» در اجرا تجلی می‌بخشد. از آنجایی که عناصر باید از یک منظر رویت گردد پس عناصر تشکیل‌دهنده نمایش را ناگزیر از همسازی یکسانی برخوردار می‌کند. نخ، ریسمان، کاموا و یا ... مواردی از این قبیل عناصر تشکیل‌دهنده نمایش «آواژیک» است. پانته‌آ بهرام این عنصر تشکیل‌دهنده نمایش را با ضوابط اجرایی نمادگرایی، همساز می‌کند و به آن یگانگی و انسجام می‌بخشد تا به اثر آسیبی نرسد. سایر بخشهای نمایش را از قبیل بازیگری، طراحی صحنه، موسیقی را معطوف این موضوع می‌کند تا اثر را فاخر و تفکر برانگیز کند.

اجرای نمایش از یک وحدت عناصر برخوردار است، اما آنچه که کمی با اجرای اثر هم‌خوانی ندارد تصاویری از فیلم «Bareka» و نوازندگانی است که از تلویزیون پخش می‌گردد. شاید کارگردان قصد حضور نوازندگان را درون اجرا داشته است که به صورت تصویری نشان می‌دهد! شاید به دنبال بار معنایی ارتباط موسیقی و این تار و پود را داشته است؟!

اما آنچه که بیشتر در حال وقوع است تصاویری است که از حرکات بازیگران در مقابل دیدگان تماشاگر نقش می‌بندد. شاید این تصاویر به گونه‌ای دیگر و یا در جایی دیگر قرار می‌گرفت تا ارتباط بیشتری را با اجرای اثر برقرار می‌کرد و اثر را برای مخاطب تصویری‌تر می‌کرد.

بازیگران نمایش به مثابه سازندگان این تار و پود زندگی است. آنها با حرکاتی که موازی و همگام با موسیقی است اجرای اثر را جانی دوباره می‌بخشند. زیباترین تصویری که از اجرای اثر حاصل می‌شود زمانی است که مرد و زن در حالی که مشغول بافتن تار و پود زندگی هستند در بین این ریسمانها گره می‌خورند. شاید این همان لحظه زندگی است که انسان دچار گرفتاری و مشکلات می‌شود و می‌ماند که ادامه راه را چگونه ادامه دهد.

اما کسی هست که می‌آید و با قیچی این ریسمانها را که در دست و پای آنها گره خورده است پاره می‌کند و دوباره آنها آزاد می‌شوند و به کار خود (زندگی) ادامه می‌دهند. این همان دست غیب است که در مسیر زندگی و در بدترین شرایط خودش را نشان می‌دهد.

این نیروی الهی است در زمانی که انسان گرفتار می‌شود، به سراغش می‌آید و او را نجات می‌دهد. هر چقدر این ریسمانها بیشتر شود و در هم گره بخورند باز هیچ نیرویی وجود ندارد که از بافته شدن این ریسمانها جلوگیری کند؛ مگر آنکه نیروی الهی این نقش مایه را (زندگی) مشخص کند.

نیما دهقان