جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نقدی بر «شعر زندان »


نقدی بر «شعر زندان »

مسعود سعد سلمان «بی گمان, بزرگترین شاعر قصیده سرای دری زبان شبه قاره هند و یکی از شاعران طراز اول عصر دوم غزنوی و سبک خراسانی است » به سبب قوت بیان, بویژه در قصاید حبسیه, جایگاه منحصر به فردی را در تاریخ شعر فارسی از آن خود کرده است

مسعود سعد سلمان «بی‏گمان، بزرگترین شاعر قصیده‏سرای دری زبان شبه قاره هند و یکی از شاعران طراز اول عصر دوم غزنوی و سبک خراسانی است‏» (۲) ; به سبب قوت بیان، بویژه در قصاید حبسیه، جایگاه منحصر به فردی را در تاریخ شعر فارسی از آن خود کرده است . در یکی از سال‏های ۴۳۸ تا ۴۴۰ه . ق در لاهور متولد شد و همانطور که منجمی به نام «پیر بهرامی‏» در زندان «سو» پیش‏بینی کرده بود، پس از عمری نزدیک به هشتاد سال به زندان خاک، گرفتار آمد .

زمن مجوی مگر شعرهای تیره و صعب

که شعر زندان مولود رنج زندان بود

«ابولنجم شرف‏الدین خراسانی (شرف)» (۱)

برگزیده و شرح اشعار مسعود سعد سلمان، به کوشش پرویز اتابکی، مجموعه ادب جوان، نشر و پژوهش فرزان، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۱ .

نزدیک به بیست‏سال از بهترین ایام زندگی این شاعر خوش قریحه و آزاده لاهوری، که نیاکانش از همدان به آن دیار عزیمت کرده بودند، در زندان گذشت . صاحب «چهارمقاله‏» ، در این رابطه می‏گوید: «در شهور سنه اثنین و سبعین و خمسمائه، صاحب غرضی، قصه به سلطان ابراهیم برداشت که پسر او سیف‏الدوله امیرمحمود، نیت دارد که به جانب عراق برود به خدمت ملکشاه . سلطان را غیرت کرد و چنان ساخت که او را ناگاه بگرفت و ببست و به حصار فرستاد و ندیمان او را بند کردند و به حصارها فرستاد، از جمله یکی مسعود سلمان بود و او را به وجیرستان به قلعه‏نای فرستادند . » (۳) همچنین در مورد علت‏حبس می‏نویسد: «و من بنده متوقفم که این حال را بر چه حمل کنم و بر ثبات رای یا غفلت طبع یا بر قساوت قلب یا بر بددلی؟» (۴)

«ما نیز از حقیقت امر بی‏خبریم و نمی‏دانیم که مسعود سعد به چه علت واقعی یا واهی، قریب یک چهارم از بهترین ایام حیات خود را در زندان‏ها تباه کرده است اما وقتی اشعار او را که به مثابه ناله‏های جانگدازی، زجرهای شب‏های سرد و تاریک و خلوت با اختران آسمانی را منعکس می‏کند و عاجزانه خود را بی‏گناه می‏خواند، مرور می‏کنیم، از او جانبداری می‏کنیم و بر دژخیمان خودکامه قدرتمندی که بقای چند صباح بیشتر خود را بر همه چیز رجحان می‏دهند، لعنت می‏فرستیم و در دل از اینکه در جهان ما، حق، مغلوب باطل و مظلوم، مقهور ظالم است، تاسف می‏خوریم .» (۵) البته نزدیکی به پادشاه، گاه ممکن است چنین عواقبی نیز داشته باشد، چنانکه به قول نظامی:

پادشاه آتشی است کز نورش

ایمن آن شد که بیند از دورش

و آتش آن گلبنی است کو گه بار

در برابر گل است و در بر خار

پادشه همچو تاک انگور است

در نپیچد در آن کزو دور است

و آنکه پیچد در او به صد یاری

بیخ و بارش کند به صد خواری (۶)

یا عطار در منطق‏الطیر:

هرکه باشد پیش او نزدیک تر

کار او بی‏شک بود باریک تر

دائما از شاه باشد بر حذر

جان او پیوسته باشد در خطر

شاه دنیا بر مثال آتش است

دور باش از وی که دوری زو خوش است

زان بود در پیش شاهان دورباش

کای شده نزدیک شاهان دور باش (۷)

شارح اندیشمندی به تازگی کتابی با عنوان «شعر زندان‏» به گزینش و شرح اشعار این شاعر توانمند دست‏یازیده است . او در مقدمه کتاب، در شرح احوال شاعر به این موضوع اشاره می‏کند و سبب اصلی حبس مسعود سعد را «جرم یا اتهام سیاسی؟» (تهمت‏خراسان و آفت لاهور) می‏داند و علت‏های فرعی حبس او را «داشتن دشمن ناقص و رقیب شاعری، بلند همتی و فضل شاعر، حسد دیگران بر جاه و مقام او، فریب خوردن و غرور» ذکر می‏کند . (۸) مسعود سعد، هفت‏سال در دو قلعه «سو» و «دهک‏» و سه سال در قلعه «نای‏» و حدود هشت‏سال در قلعه «مرنج‏» زندانی بوده است و پس از رهایی از زندان، به کتابداری دارالکتب سلطنتی گماشته می‏شود .

مسعود سعد از شاعران پارسی‏گوی است که به سبک دلپسند و کلام بلیغ و مؤثر خود مشهور است تا آنجا که زنده یاد دکتر ذبیح‏الله صفا می‏نویسد: «قدرت او در بیان معانی با کلمات پسندیده منتخب و مهارت وی در حسن تنسیق و تناسب ترکیبات، انکارناپذیر است . قوت خیال او باعث‏شده است که بتواند گاه مطلبی را با چند تعبیر که هر یک به تنهایی شایان توجه است، بیان کند و از این راه تعبیرات و ترکیبات و تشبیهات و توصیفات تازه بیاورد ... این عوامل همه باعث‏شده است که مسعود در سخن، سبکی بدیع پدید آورد و به سرعت زبانزد معاصران گردد .» (۹)

تذکره‏هایی همچون «لباب‏الالباب‏» و «مجمع‏الفصحا» ، مسعود سعد را صاحب سه دیوان فارسی، عربی و هندی دانسته‏اند که دیوان‏های عربی و هندی وی در دست نیست و دیوان فارسی مسعود سعد که گردآورنده آن، حکیم سنایی غزنوی است، بنابه گفته محققان حدود ۱۵۰۶۱ بیت دارد که شامل ۳۰۳ قصیده، ۵ ترکیب‏بند و ترجیع‏بند، ۴ مسمط، یک مستزاد، یک مثنوی، ۱۵۱ قطعه، ۲۲ غزل، ۴۱۲ رباعی، شهر آشوب، ایام هفته و ماه می‏شود . نکته حایز اهمیت اینکه، قدیمی‏ترین مستزاد و شهر آشوب در شعر فارسی از دیوان این شاعر، به دست ما رسیده است . قصاید مسعود، بیشتر مدح سلاطین و وزرا و امراست که مقداری نیز حسب حال و شکواییه و وعظ و اندرز است . مسعود، خود، گزیده‏ای از شاهنامه را با عنوان اختیارات، فراهم آورده است که از عشق و علاقه او به شاهنامه و فردوسی حکایت می‏کند . به طور کلی، شعر مسعود دو رویه دارد، آنجا که شعرش مخاطب سیاسی دارد در حضیض است و بربسته و کوششی که او را در ردیف شاعرانی چون فرخی، عنصری، معزی و دیگر شاعرانی قرار می‏دهد که در آینه شعرشان، تنها فضایل ممدوح می‏گنجد و بس . ولی آنگاه که مخاطب سیاسی، جای خود را به مخاطب انسانی می‏بخشد و در کوهسار بی‏فریاد «سو و دهک‏» «دفتر از خاکستر و خامه از انگشت می‏سازد» یا در آن‏جا که از رنج‏های «نای و مرنج‏» سخن‏ساز می‏کند، شعری جوششی و بررسته دارد که «وقت‏باشد که من اشعار او همی خوانم موی بر اندام من بر پای خیزد و جای آن بود که آب از چشم من برود» (۱۰) خویش را با شعر دلداری می‏دهد و نظم جانفزای را پیوند عمر خود می‏خواند:

گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر

پیوند عمر من نشدی نظم جان فزای

استاد اندیشمندم جناب آقای دکتر اشرف‏زاده نیز می‏فرمایند: «گویی هر بیت‏شعر خویش را چون آهنی گداخته در آب درد و رنج می‏زند و آن را آبدیده و محکم می‏کند» (۱۱) اینجاست که «شعر زندان‏» از رنج و درد زندان متولد می‏شود . شهرت او نیز در گرو همین اشعار زندان (حبسیه‏ها) است که خواننده صاحبدل از مطالعه آنها از ناراحتی به خود می‏پیچد و آه حسرت می‏کشد . به گفته استاد زنده یاد عبدالحسین زرین‏کوب: «وصف قلعه‏ها وداستان عمری که در پشت دیوارهای سنگین و خاموش این زندان‏ها گذشته است، حبسیات، او را به چیزی شبیه به یک مرثیه تبدیل کرده است . مرثیه بی‏پایان، بر عمری که بیهوده قربانی ترس و هوس بی‏جای خودکامگان و ستمکاران شده است .» (۱۲)

مجموعه ادب جوان که به زعم دست‏اندرکاران آن، شامل برگزیده و شرح متون نظم و نثر از رودکی تا عصر حاضر است و برای نوجوانان و جوانان و تمام دوستداران ادب فارسی که به علت دشواری از لذت بهره‏مندی از تقریر آثار محروم مانده‏اند، تدوین شده است (برگرفته از پشت جلد کتاب) به کوشش آقای پرویز اتابکی «شعر زندان‏» را در شرح حال و آثار مسعود سعد و نه بخش:

۱) قصاید حبسیه،

۲) قصاید مدحیه،

۳) قصاید شکوائیه (حسب حال یا شکایت از روزگار)،

۴) قصاید نصایح (یا پند و اندرز)،

۵) قصاید چیستان،

۶) انواع دیگر مسعود سعد سلمان (مرثیه، مسمط، ترکیب بند و ترجیع‏بند)،

۷) غزلیات،

۸) قطعات،

۹) رباعیات،

منتشر کرده است .

نگارنده، پس از مطالعه کتاب و حض وافر از آن، نکاتی را که برایش ایجاد سؤال کرده بود، ذیلا به طرح آنها می‏پردازد البته مواردی از ناراستی‏های چاپی و فنی نیز در کتاب وجود داشت، که بی‏شک در چاپهای بعدی مورد توجه گردآورنده فرهیخته قرار خواهند گرفت:

۱) ص ۳۳، بیت ۶:

به فرازنده سپهر بلند

وین شگفت این بزرگتر قسم است .

در توضیحات آمده است: فرازنده: بالا رونده .

ء در اینجا فرازنده به معنای «بلندکننده‏» است و صفت جانشین موصوف (خداوند) است:

▪ فردوسی:

خداوند خورشید و گردنده ماه

فرازنده تاج وتخت کلاه (۱۳)

▪ سعدی:

که ای بر فرازنده آسمان

به جنگش گرفتی به صلحش بمان (۱۴) (بوستان)

۲) ص ۳۹، بیت ۱۷:

گفتم از دولت تو آن بینم

کز بزرگی تو سزا نباشد

با تلفظ «کز» (شحد) آمده است در بسیاری از جاها جز یک مورد «کز» (که از) به صورت «کز» (شچد) نوشته شده است .

۳) ص ۴۴، بیت ۴:

تنم به تیغ قضا طعمه هژبر نهد

دلم به تیر عنا مسته عقاب کنند

در توضیحات «مشته‏» به معنی «طعمه پرنده شکاری‏» آمده است .

ء درست آن «مسته‏» است:

▪ انوری:

کیوان موافقان تو را گر جگر خورد

نسرین چرخ را جگر جدی مسته باد . (۱۵)

۴) ص ۴۶، بیت ۱۰:

چو کلک و نیزه اگر راست نیستم دل و تن

چو کلک و نیزه مرا هست‏بر میان زنار

در توضیحات بیت آمده است:

«اگر مانند نی ونیزه مرا دل و تنی درست و راست نیست و این دو در زندان، یکی شکسته و دیگری خمیده شده است، در عوض چون نی و نیزه که بندی در میان دارند، بند و زنجیر زندان بر میان دارم .»

ء با توجه به اینکه در دوبیت‏بعد آمده است:

چرا از دولت عالی تو بپیچم روی

که بنده زاده این دولتم به هفت تبار

نه سعد سلمان پنجاه سال خدمت کرد؟

به دست کرد به رنج این همه ضیاع و عقار؟

باید گفت معنی مصراع دوم «چو کلک و نیزه مرا هست‏بر میان زنار» به صورت «بند و زنجیر زندان بر میان دارم‏» پذیرفته نیست و بهتر است که این‏گونه معنی شود: «در عوض چون نی و نیزه که بندی بر میان دارند من نیز به نشانه خدمت زنار بر میان دارم .» که زنار داشتن بر میان داشتن در اینجا، کنایه از خدمت کردن است:

▪ سنایی:

عاشقان در خدمت زلف تواند

از کمر بر ساخته زنارها

▪ محمود شبشری:

نظر کردم بدیدم اصل هر کار

نشان خدمت آمد عقد زنار (۱۶)

و شواهدی دیگر برای زنار بر میان داشتن به معنی خدمت کردن از شعر مسعود:

چون برستم ز حبس کج نروم

پیش فرمان تو قلم کردار

تو حقیقت چنان شمر که مرا

بر میانست چون قلم زنار

تا همی گردد و همی بارد

بر زمین آسمان و ابر بهار (۱۷)

و:

چو قلم گر نه رام حکم توام

بر تنم هست چون قلم زنار (۱۸)

۵) ص ۵۰، بیت ۳:

خاک نبینی به رخ خرده نقره بساط

▪ ابر نبینی ازو ریزه کافور بار:

در توضیحات آمده است: ریزه کافور: کنایه از قطرات برف و باران

ء کافور: در اینجا استعاره از برف است و با باران ارتباطی ندارد .

در جای دیگر نیز دارد:

برآمد ابر به کردار عاشق رعنا

کشیده دامن و افراشته سر از اعجاب

گهی لالی پاشد همی و گه کافور

گهی حواص پوشد همی و گه سنجاب (۱۹)

یا در وصف باغ می‏گوید:

فرقت آب حوض و وصلت‏برف

این و آن را چو شیون و سور است

چشم چشمه چرا نگیرد آب

که همه روی دشت کافور است (۲۰)

یا: آبی دیدم نهاده روی به هامون

بوده پدرش ابر و کوهسارش مادر

همچو گلاب و عرق شده مه‏آزار

بوده چو کافور سوده در مه آذر (۲۱)

۶) ص ۵۳، بیت ۴: شعرت رسیده درندب طلعت/چشمم مرا به نور یکی اختر

«چشم مرا» صحیح است نه «چشمم مرا» .

۷) ص ۶۶، بیت ۲۴:

خدای بیچون داند که هرچه دشمن گفت

دروغ گفت دروغ و محال گفت محال

در توضیحات آمده است: محال غیرممکن، ناشدنی، نابودنی .

د « محال‏» در اینجا به معنی «بیهوده، بی‏اصل، دروغ‏» است:

کاین محال و فریب است و غرور

زانک تصویری ندارد و هم کور (مثنوی نیکلسون، دفتر سوم، ص ۶)

مسعود سعد: امید هر که جز از تو امید داشت‏به ملک دروغ بود دروغ، محال بود، محال (۲۲)

۸) ص ۶۹، بیت ۲۰:

ترسیدم و پشت‏بر وطن کردم

گفتم من و طالع نگونسازم

در توضیح مصراع دوم آمده است: «سخنی گفتم و طالع سرنگونم کار خود را کرد (حذف فعل به قرینه) این بیت، دلیل بر آن است که سبب گرفتاری و زندانی شدن مسعود در بعضی از مطالبی بوده که بر زبان رانده است .»

د « واو» در مصراع دوم «واو» معیت و ملازمت است . قسمت‏حذف شده آن، همراهی و ملازمت را می‏رساند یعنی با خود گفتم من از این به بعد همراه طالع نگونسارم خواهم بود . یا گفتم من و بخت و اقبال نگونسار همواره ملازم هستیم (گفتم این من و این بخت‏بد هرچه می‏خواهد بشود). در واقع مصراع دوم، هیچ ارتباطی با گرفتاری و زندانی شدن مسعود، به خاطر گفتن بعضی از مطالب ندارد .

۹) ص ۷۷، بیت ۶:

البته هیچ کس نبیندیشد این سخن

کاین شاعر مخنث‏خود کیست در جهان

در توضیحات آمده است: «مخنث: خمیده و دو تا گشته‏»

د بهتر است معانی دیگر آن نیز آورده می‏شد: «مردی که حرکاتش شبیه به زنان باشد، امرد مفعول، هیز:

حرص مردان از ره بیشی بود

در مخنث‏سوی پس رود (مثنوی، نیک . ۱۱۲: ۳)» (به نقل از فرهنگ معین)

▪ مسعود سعد:

بی‏شرم چون مخنث‏بی‏عاقبت چو مست

بی‏نفس همچو کودک و بی‏عقل چو مصاب (۲۳)

یا: خرم و نیم خرم و ابله و مخنث من

خرد ندارم و دیوانه زادم از مادر (۲۴)

۱۰) ص ۷۷/بیت ۲۵:

چندان دروغ گفت نشاید که شکر هست

از روی مهربانی نز روی سوزیان

در توضیحات آمده است: «سوزیان: مخفف سود و زیان .

د بهتر است معنی آن که «مال و ثروت‏» است نیز آورده می‏شد:

▪ سنایی:

چون توی سود حقیقی دیگران سودای محض

پس چو مشتی خس برای سوزیان چون خوانمت (۲۵)

▪ مسعود سعد:

به نزد دست تو بسیار سوزیان اندک

به نزد تیغ تو دشوار روزگار آسان (۲۶)

▪ ناصر خسرو

ز دنیا زیانت زدین سود کردی

اگر خار دیدی بدین سوزیان را (۲۷)

استاد شفیعی کدکنی نیز سوزیان را به معنی سود و منفعت آورده و فرموده است: «کلماتی مانند نام و ننگ و سود و زیان که از دو مفهوم متضاد به وجود آمده‏اند، بار معنای یکی از آن دو مفهوم رادارد، با تاکید و تکیه بیشتر . نام و ننگ به معنی نام است و سوزیان به معنی سود .» (۲۸)

۱۱) ص‏۷۹، بیت‏۴۳:

همه زبانی هنگام شعر گفتن از آن

که در شنیدن آن گوش گرددم همه تن

در توضیحات آمده است: تو به هنگام شعر گفتن، همه زبانی سخنوری و من هنگام شنیدن، تمام گوشم که کلمه‏ای اناشنیده نگذارم .

ء «همه زبانی سخنوری‏» و «انا شنیده‏» چندان درست نمی‏نماید، شاید قسمت دوم به صورت «را ناشنیده نگذارم‏» باشد .

۱۲) ص ۸۲، بیت‏۵:

اقلیم‏ها به نام سپرده

در دستها به وهم دویده

ء ظاهرا «دشت‏ها» درست است . در بیت‏بعد نیز به صورت «دشت‏ها» آمده است .

۱۳) ص‏۹۲، در توضیحات بیت‏۹:

من از جور این کوژپشت کبود

همی بشکنم هر زمان دفتری

آمده است: کوژپشت کبود: کنایه از آسمان (اضافه تشبیهی استعاری)

ء مشخص نشده، منظور از اضافه تشبیهی استعاری چیست . چون در اضافه تشبیهی، دیگر استعاره نمی‏توانیم داشته باشیم و در اضافه استعاری نیز تشبیه نداریم . استعاره، تشبیهی است که یکی از طرفین آن حذف شده باشد یا مجازی است‏با علاقه مشابهت، درحالی که کوژپشت کبود استعاره از آسمان است و تشبیه نمی‏تواند باشد . در صفحه ۹۴ در توضیح بیت‏۹:

شبها سرشک ابر قدح‏های لاله را

پر باده لطیف مصفا کند همی

«سرشک ابر» را اضافه تشبیهی به استعاره از باران دانسته، در صورتی که سرشک ابر، استعاره مکنیه همراه با تشخیص است، نه اضافه تشبیهی .

۱۴) ص ۱۰۲بیت‏۱۱:

زبس که دیبه خزداد شاه شرق همی

هوا شده همه خز و زمین شده دیبا

در توضیحات آمده است: شاه شرق: سلطان محمود دوم غزنوی .

ء به نظر می‏رسد که منظور از «شاه شرق‏» ، «خورشید» باشد .

در بیت قبل نیز آمده است:

زبس که خورد از آن آب همچو صهبا باغ

شده است راز دل باغ سر به سر پیدا

۱۵) ص‏۱۰۷بیت‏۴:

گهی لالی پا شد همی وگه کافور

گهی حواصل پوشد همی و گه سنجاب

در توضیحات آمده است: گاهی مروارید (باران) بارد و گاه کافور (برف) گاه حواصل (پر بوتیمار کنایه از ابر سفید) و گاهی سنجاب (کنایه از ابر خاکستری) .

ء منظور از حواصل، در اینجا پر بوتیمار نیست، بلکه از پوست‏سینه حواصلی، چند پوستین می‏ساخته‏اند و آن را به لطافت صنعت و کیفیتی خاص می‏پیراستند ... در سورت زمستان و شدت سرما می‏پوشیدند . (۲۹) پوستین حواصل را از دیرباز به سپیدی ستوده‏اند . گاه حواصل در شعر عربی، به مجاز در معنی پوستین حواصل به کار رفته و برای برف، استعاره شده است چنان‏که شاشی قفال گوید:

نثرالسحاب من السما دراهما

و کسا الجبال من حواصل ملبسا

که شاعر از حواصل، به مجاز پوستین معهود را خواسته است .

به قرینه پوشیدن و سنجاب (در اینجا پوستینی است که از پوست‏سنجاب می‏ساختند) باید گفت که استعمال حواصل از باب مجاز مرسل از مقوله تسمیه شی به اسم ما یوول الیه، در معنی پوستینی است که از پوست نوع سپید این مرغ می‏ساختند و اینجا استعاره از ابرسفید است . (۳۰)

مسعود سعد: نبات زرین گردد ز آب چون نقره

زمین حواصل پوشد ز ابر چون سیماب (۳۱)

نیز .

هادی اکبرزاده

پی نوشت:

۱ - شعر زندان، برگزیده و شرح اشعار مسعود سعد سلمان، به کوشش پرویز اتابکی، مجموعه ادب جوان، نشر و پژوهش فرزان، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص ۲۴ .

۲ - همان، ص ۱ .

۳ - چهار مقاله، نظامی عروضی سمرقندی، تصحیح علامه قزوینی، به اهتمام دکتر محمد معین، انتشارات جامی، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۲، ص ۷۱ .

۴ - همان، ص ۷۲ .

۱۹ - دیوان مسعود سعد، همان، ص ۵۹

۲۰ - دیوان مسعود سعد، همان، ص ۶۲ .

۲۱ - همان، ص ۲۲۹ .

۲۲ - همان، ص ۲۷۱ .

۲۳ - همان، ص ۶۱ .

۲۴ - همان، ص ۱۵۲ .

۲۵ - تازیانه‏های سلوک، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات آگه، چاپ پوم، ۱۳۷۶، ص ۹۹ .

۲۶ - دیوان مسعود سعد، همان، ص ۳۶۷ .

۲۷ - (دیوان حکیم ناصرخسرو، دکتر جعفر شعار و دکتر کامل احمدنژاد، انتشارات پیام امروز، چاپ اول ۱۳۷۸، ص ۴۲ .

۲۸ - تازیانه‏های سلوک، همان، ص ۲۸۷ و ۴۳۹ .

۲۹ - حواصیل و بوتیمار، دکتر امیرحسن یزدگردی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۱، ص‏۶۳ .

۳۰ - همان، ص‏۱۲۰ .

۳۱ - دیوان مسعود سعد، همان، ص‏۵۴ .

۳۲ - همان، ص‏۵۶ .

۳۳ - دنباله جست‏وجو در تصوف ایران، دکتر عبدالحسین زرین کوب، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم ۱۳۶۹، ص ۱۹۰ .

۳۴ - بوستان سعدی، دکتر رضا انزابی‏نژاد، دکتر سعید قره بگلو، انتشارات جامی، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۲۳۰ .

۳۵ - دیوان وحشی، به کوشش پرویز بابایی، نگاه، چاپ دوم، ۱۳۷۴، ص ۳۹۸ .

۳۶ - همان، ص ۴۸۰ .


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.