دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
روی تیغ
۱) کسانی که تاریخ معاصر ایران را پیگیری میکنند، میدانند که زمانی سازمان مجاهدین خلق ایران، در یک چرخش ایدئولوژیک اعلام کرد که مارکسیسم را بهعنوان یگانه ایدئولوژی که میتواند با اوضاع زمانه هماهنگ باشد، انتخاب میکند. در اینجا ما با جنایتهایی که تحت عنوان از بین بردن میکروب خانگی انجام شد و داغ ننگی را بر پیشانی این سازمان گذاشت که هرگز هم بهطور کامل زدوده نشد (اگرچه سازمان بعدها تقی شهرام را بهعنوان مسبب این جنایتها طرد کرد اما عملا بر روش تصفیه میکروب خانگی باقی ماند) کاری نداریم. آنچه به آن خواهیم پرداخت متدی بود که طبق آن وقایع را تحلیل کردند و نتیجه گرفتند که ضرورت دارد عناصر مذهبی سازمان تصفیه شوند. آنها مبارزات پانزدهم خرداد را محصول خردهبورژوازی مذهبی میدانستند و سران بینانگذار سازمان را بقایای آن مبارزات تلقی میکردند.
بنابراین در حالیکه این بنیانگذاران در زندان شاه اعدام شده بودند و چند سالی هم از مرگشان میگذشت تقی شهرام و یارانش وقیحانه اعلام کردند که ادامهدهنده راه گذشتگان هستند و اگر آنها هم بودند تکلیف خودشان را در شرایط جدید میدانستند. آنها معتقد بودند جامعه در دهه ۴۰ و ۵۰ و تسلط فئودالیسم گذشته و سرمایهداری نوینی بر آن حکمفرما شده و از این منظر بهجای توجه به شعارهای خردهبورژوای بازار باید سراغ کارگران رفت. آنچه برای من در این ماجرا جالب توجه است مارکسیست شدن آدمهایی نیست که از پیش هم درست و حسابی مذهبی نبودند و بعد از آن هم از مارکسیسم جز چند جزوه عملیاتی چیزی نخواندند(یعنی اصلا وقت این کارها را نداشتند).
نکته حائز اهمیت نوع نگاه آنها به کارگران بود. گویی ناگهان کشف کرده بودند این موجوداتی که در جزوهها اینهمه راجع بهشان حرف میزنند وجود خارجی دارند و اسمشان هم کارگر است و همینها هستند که باید به وسیله و به نامشان مبارزه را ادامه داد. این تلقی آزمایشگاهی از کارگران به نظر من یکی از ضد اخلاقیترین مواضعی است که میتوان نسبت به یک انسان اتخاذ کرد (اگر مبنای اخلاق را غیر ابزار بودن انسانها بدانیم). یعنی کارگران را بهعنوان ابژهای برای تفکر و تئوری در نظر گرفتن و پیرامون آنها جزوه منتشر کردن و تاکتیک و استراتژی تعیین فرمودن.
آشنایی به جزوههای مجاهدین در دهه ۵۰ برای نگارنده این فایده را داشت که با شکل تکاملیافته این روش برخورد با کارگران آشنا شود؛ یعنی روش و دیدگاه آدمهایی که خودشان را چپ میدانند و از کارگران بهعنوان ماده تفکر و تحلیلشان استفاده میکنند. اغلب آنها مثلا نمیدانند یا برایشان مهم نیست که یک کارگر چقدر حقوق میگیرد، چطور همان حقوق را برای رساندن تا ته ماه میان اعضای خانوادهاش تقسیم میکند. چقدر وقت برای خوردن ناهار و دستشویی رفتن دارد اما از مافیالضمیر او آگاهند. میدانند او چه فکر میکند. چه چیز میخواهد و حتی در آینده چه چیز خواهد خواست. از نظر آنها نوعی کلیشه کارگر وجود دارد که خودشان هم اختراعکننده و هم نماینده و سخنگو و ترسیم کننده آینده و حال و گذشتهاش هستند. طبیعی است که مثلا درباره مسائل مختلف این کارگر اختراع شده یک نظر واحد وجود دارد و مثلا نمیتوان دو متفکر با ابژه کارگر یافت که درباره یک مسئله یا واقعه اختلافنظر داشته باشند. اگر اختلاف نظری هم باشد ناشی از وابستگی و مزدوری و ضعفهای شخصی است.
به همین دلیل وقتی اختلاف نظری بروز میکند کسی که نظری دگرگونه دارد باید برود روی خودش، انگیزههایش و اهدافش کار کند و هی از خودش انتقاد کند تا تصحیح شود. اگر هم نشد خود تحلیلگر وظیفه میکروبزدایی را به عهده میگیرد و طرف را میبرد یک گوشه یک گلوله خالی میکند توی مخش تا دیگران را هم آلوده نکند.
من بهعنوان یک خواننده صفحه کارگری روزهای چهارشنبه کارگزاران و کسی که میتواند بهعنوان خواننده نظراتش را درباره نوشتههای سایر دوستان مطرح کند همواره سعی کرده و میکنم که این نوع نگاه به کارگران و مبارزات کارگری به نوشتهها رسوخ نکند. درباره هر مسئله کارگری باب گفتوگو باز است و هیچ نظری هم بهعنوان نظر واحد کارگران جهان به جهانیان عرضه نمیشود. ما همه، آدمهایی هستیم که از نظرگاه شخصی خودمان نسبت به وقایع کارگری موضعگیری میکنیم. ممکن است اکثریت کارگران با ما موافق باشند یا نباشند اما آنچه مهم است این است که ما سخنگوی آنها نیستیم و در این باره ادعایی هم نداشته و نخواهیم داشت.
۲) دید دیگری هم هست که میتواند با ورود به صفحات کارگری آنها را از محتوای اخلاقی خالی کند. آن هم نگاه صنفی مطلق است. این نگاهی است که میتواند حتی توجیهکننده نظریات فاشیستی و بیگانهستیزانه باشد. مثلا نگاه صنفی مطلق میتواند به طرد یا بدتر از آن بدرفتاری با اتباع بیگانه بینجامد. همچنین حکومتگران میتوانند با تحریک احساسات اصناف آنها را علیه بیگانگانی که گمان میشود میخواهند همه «کار»ها را قبضه کنند بشورانند. بنابراین شخصا دنبالهروی بیچون و چرا از خواستههای صنفی را توصیه نمیکنم و معتقدم هر تحلیلگر و ناظر و نویسندهای باید ضمن تاکید و پیگیری آنچه اخلاقا درست میداند در صورت لزوم جلوی چنین امواجی بایستند. امواجی که همه خواستههای کارگران را به صرف کارگر بودن و بدون توجه به محتوای اخلاقیشان دارای اصالت میبیند. نوعی نگاه غیرسیاسی (و به عبارت درستتر غیر روشنفکرانه) که همه چیز را به موفقیتهای صنفی فرو میکاهد. مارگرت دوراس همین نگرانی را در مصاحبهای مطرح میکند. او میگوید: «سوال من این است که چطور طبقه کارگر- نوع تثبیت شدهاش- به چنین فرجامی رسیده است، به نفی ماه می۶۸، به نفی کامل زیستن و زندگی.» و به عقیده نگارنده در اغلب نوشتههای این صفحه تلاش شده است که از این طرز نگاه به مسائل کارگری نیز دوری شود. در واقع گویی خوب یا بد، نویسندگان خودشان را موظف دانستهاند روی تیغی راه بروند که یک طرفش چپروی انتزاعی و تبدیل کارگران به ابژه است و سوی دیگرش غلتیدن در مناسبات و خواستههای صنفی و فاصله گرفتن از مرزهای شخصی و اخلاقی است.
در نهایت اگرچه زیادهگویی شد و باب گفتوگو هم همچنان در این باره باز است، اما شاید لازم بود یک بار به طور شفاف در این باره توضیحاتی نوشته شود.
امیر ساکت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست