جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

الله محور مطالب و مقاصد قرآن و نهج البلاغه


الله محور مطالب و مقاصد قرآن و نهج البلاغه

نباید چنان گمان شود که دعوت انبیا متضمن دعوت به توحید در عبادت نیست زیرا از دهها آیه قرآن کریم استفاده می شود که تمام انبیا به توحید عبادت دعوت کرده اند; از جمله در آیه « و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت » ۱۲ و آیه های متعدد نیز به خصوص که رسالت پیامبرانی مثل نوح و صالح و شعیب و هود را شرح داده است دعوت آنها را که به پرستش خدای یگانه بوده به صراحت بیان فرموده است

● تحقیق در کلمه « الله »

چنانکه اشاره شد « اله » اسم است از برای خدا یعنی خالق و رب و مالک و مدبر و عالم و جامع جمیع صفات کمال بدون اینکه تفرد یا تعدد در آن لحاظ شده باشد و اگر هم فرض شود که در اصل وضع لغوی موضوع له آن واحد و خدای یگانه و یکتا بوده است بر اثر کثرت اطلاق آن بر غیر خدا در عرف اهل لغت این مفهوم مجرد از تعدد و توحید است و لذا قرآن مجید هم به مساله حصر مصداق آن در واحد تاکید و تصریح نموده و انحصار مصداق آن را در « الله » در ضمن دهها آیه تذکر داده است . و اما در دلالت « الله » بر ذات جامع جمیع صفات کمالیه و خدایی که انبیا به آن معتقد بوده و مردم را به آن دعوت نموده اند شکی نیست و در السنه و افواه عرب بر غیر او اطلاق نشده است چون مدلولش ذات مستجمع صفات کمال است و از آن جمله واحدیت و احدیت است خواه این دلالت از این جهت باشد که کلمه « الله » به وضع تعیینی علم باشد برای او یا اینکه مرکب باشد از الف و لام تعریف « اله » که پس از حذف همزه « اله » « الله » خوانده شده چنانکه بعضی بزرگان این را اظهر دانسته اند. بنابراین با دخول الف و لام تعریف که در اینجا برای عهد است از آن خدای یگانه و مصداق واحد و حقیقی و منحصر به فرد « اله » اراده شده و به غلبه به وضع تعیینی علم شده است برای ذات مقدس الوهیت جل اسمه . پس مفاد کلمه توحید نفی الوهیت غیر خدا و اثبات حصر مصداق آن در خداوند متعال است به همان مفهوم عام و کاملی که الوهیت دارد.

▪ تذکر لازم

از آنچه تحقیق شد نباید چنان گمان شود که دعوت انبیا متضمن دعوت به توحید در عبادت نیست زیرا از دهها آیه قرآن کریم استفاده می شود که تمام انبیا به توحید عبادت دعوت کرده اند; از جمله در آیه « و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت » ۱۲ و آیه های متعدد نیز به خصوص که رسالت پیامبرانی مثل نوح و صالح و شعیب و هود را شرح داده است دعوت آنها را که به پرستش خدای یگانه بوده به صراحت بیان فرموده است . اما با توجه به آیات دیگر معلوم است که دعوت انبیا در این خلاصه نمی شود و در واقع عبادت خدا جنبه عملی دعوت آنهاست که بر جنبه علمی و عقیدتی دعوتشان متفرع است لذا معنایش گسترده تر از عبادت و پرستشی است که اگر برای غیر خدا باشد شرک در عبادت و کاشف از شرک اعتقادی و فساد عقیده است بلکه بر پذیرش مطلق اغوای شیطان حتی در ترک واجبات و محرمات و بر مطلق اطاعت دستورهای شرعی ـ اگرچه عبادت عرفی و اصطلاحی نباشد ـ و حتی بر شنیدن سخن ناطق و واعظ نیز عبادت اطلاق می گردد و حاصل این است که مفهوم عام عبادت (که شامل اطاعت از شیطان و طاغوتهای هر زمان که مدعی خدایی هم نیستند می شود) غیر از مفهوم خاص آن است که نسبت به غیر خدا شرک و خروج از توجه عبادت است و در تشخیص موارد آن گاهی اشتباهاتی روی می دهد و غرض ورزیهایی می شود که موحد مشرک و یا مشرک موحد به حساب می آید.

● براهین و ادله اثبات وجود خدا در نهج البلاغه

انسان فطرتا خداشناس است و هدایت فطری او را به سوی خدا راهنمایی می کند. اگرچه مطالب دین حق براساس قبول فطری بشر و خواسته های او عرضه می شود و تحمیل بر روح و فطرت او نیست اما خداشناسی از تمام آن مسائل روشن تر است و در بین امور فطری جای دیگر و موقعیت و مقام درخشان دیگری دارد چون مسائل و خواسته های فطرت یکسان نیستند و احتیاج انسان به بعضی از آنها مثل احتیاج به هوا و آب و نان و بلکه ضروری تر است و بعضی دیگر در درجه دوم و سوم یا در حاشیه مسائل فطری دیگر قرار دارند. ولی خداشناسی و خداجویی مساله فطری مستقلی است که نخستین خواسته فطرت بشر است و از آن محجوب نمی شود و مومن به الحاد نمی گرود و مگر آنکه گناه و جنایت و انکار و عناد را ادامه دهد و مصداق (لهم قلوب لا یفقهون بها » ۱۳ و (ثم کان عاقبه الذین اساوا السوای )۱۴ گردد و طبع انسانی او بمیرد .

بشر می تواند با یک سیر کوتاه و توجه مختصر به خدا مومن شود و روح خدا را قانع و مطمئن و آرام کند اما تاکنون توانسته است به الحاد مطلق ایمان آورد و خود را قانع و قاطع سازد که ماورای این عالم حس و شهادت عالم غیب و مدبر و موثری نیست و توانسته است قبول کند که « جهان را صاحبی باشد خدا نام » .

در حقیقت انسان بین یکی از دو حالت قرار دارد : یا حالت ایمان به یک امر قابل باور و قبول یا حال شک و تردید و تحیر باور و ایمان به اینکه عالم و اوضاعی که بر آن حاکم است براساس عدل و نظام متقن و احسن و شعور و اراده پدید آمده و اداره می شود یا شک و تحیر در وجود نظام صحیح و مدبر مرید و خالق علیم قدیر و احتمال پوچ و پوک بودن عالم یا خوش بینی به عالم و اوضاع آن . و ایمان به با معنی بودن این عالم یا شک در همه معانی و حقایق از یکی از دو حالت خارج نیست و حالت سومی ندارد. و مساله از همین جهت مهم است که از دو طرف نقیض آنچه برای بشر قابل قبول شده است یک طرف بیشتر و آن طرف اثبات و ایجاب است که دلیل مقبول شدن آن همان باور قاطبه خداشناسان در طول تاریخ بشر است ولی طرف سلب به هیچ وجه تا به حال قابل قبول نشده و بعدا هم قابل قبول نخواهد شد و از حد احتمال نخواهد گذشت . دلیل آن هم تحیر و سرگردانی ملحدان و ناآرامی روحی و اضطرابهای وجدان و درون آنهاست که آخرین نظر محکمشان به گمان خودشان عدم دلیل کافی بر وجود جانب دیگر است که معلوم است عدم دلیل دلیل بر عدم نیست و طرف دیگر را تایید نمی کند و رافع شک نیست .

بالاخره مساله از دو شق خارج نیست : یا خداشناسی و با معنی بودن عالم اصل است و یا ـ العیاذبالله ـ الحاد و پوچ و مسخره بودن عالم . الحاد تاکنون پایه ای پیدا نکرده و مورد اعتماد نیست و از دید منطقی و عقلی الی الابد هم بر پایه ای نخواهد نشست و به علاوه آرامش بخش و مطابق با سیر قافله کائنات و نوامیسی که بر آن سائد است نمی باشد بلکه با همه مخالف است . اما خداشناسی و ایمان به خدا پذیرفته شده و بر پایه های استدلال منطقی و عقلی و ریشه فطری است و هرکس هم انکار کند انکارش معاندانه و به زبان است و مصداق (و جحدوابها و استیقنتها انفسهم )۱۵ می باشد و همین امر نیز شاهدی است بر صحت نظرالهیین که در نفی و اثبات این مساله با طرفی که نفی می کند فطرتا موافقت ندارد یا اقلا نفی را درک نمی کند اما در طرف اثبات فطرت انسانها با اثبات خدا موافقت دارد و آنان هم که در شک و تحیرند در یک امر بدیهی و فطری شک می کنند مثل حسن عدل و احسان که شک در حسن آن شک در امری فطری و علامت نامنظم بودن کار وجدان و فطرت است .

باز هم به طور مثال می گوییم این موضوع را که ساختمان یک کارخانه بانی و سازنده نداشته باشد یا نقشه ای را مهندسی نکشیده باشد یا کتابی نویسنده و مولف نداشته باشد فطرت بشر نمی تواند بپذیرد و به آن ایمان بیاورد و هر چه هم اصرار کنند نمی توانند آن را بر فطرت تحمیل کنند اما جانب اثبات و اینکه بنا بانی و کتاب مولف دارد به آسانی قبول می شود و فطرت نمی تواند با آن موافق نباشد و آن را نپذیرد.

گفته نشود : « چگونه اصل خداشناسی و ایمان به خدا فطری است در حالی که بسیاری در الحاد و تردید و شک گرفتارند » زیرا جوابش این است که فطرت این اشخاص به واسطه شبهات و شکوک و یا افراط در فرار از زودباوری یا غرور علمی یا تاثیر محیط و تلقینات از استقامت منحرف شده و آنها را شکاک کرده که در مسائل علمی و منطقی و فطری مثل آدم وسواسی یقین حاصل نمی کنند و مثل سوفسطاییها حتی به محال بودن اجتماع نقیضین رای نمی دهند. مع ذلک اینان نیز هنگامی که از نور فطرتشان برق می جهد ناخودآگاه به خدا متوجه می شوند و نام او را می برند و به خصوص در شداید و سختی ها و مصائب و یاس و نومیدی و کوتاه شدن دست از وسایل مادی به خدا پناه می برند و به سوی او التجا می کنند چنانکه قرآن می فرماید :

قل ارایتکم ان اتاکم عذاب الله او اتتکم الساعه اغیرالله تدعون ان کنتم صادقین . بل ایاه تدعون ۱۶.

به شما برسد غیر « الله » را می خوانید اگر راستگویانید بلکه او را]مرگ یا قیامت [بگو : آیا دیده اید هنگامی که عذاب خدا یا ساعت می خوانید.

در آیه دیگر می فرماید :

و اذامس الناس ضر دعوا ربهم منیبین الیه ثم اذا اذاقهم منه رحمه اذا فریق منهم بریهم یشرکون ۱۷

و هرگاه به مردم رنج و حال بدی برسد خدا را با حال بازگشت به سوی او می خوانند سپس هنگامی که خدا به آنها رحمت خود را چشانید ناگاه گروهی از آنان به پروردگار خود مشرک می شوند.

حضرت آیت الله صافی گلپایگانی

پاورقی :

.۱۲ نحل (۱۶ ) آیه .۳۶

۱۳ ـ اعراف (۷ ) آیه ۱۷۹

۱۴ ـ روم (۳۰ ) آیه ۱۰

۱۵ ـ نمل (۲۷ ) آیه ۱۴

۱۶ ـ انعام (۶ ) آیات ۴۰ و ۴۱

۱۷ ـ روم (۳۰ ) آیه ۳۳