پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

دین و ملیت در اندیشه شهید مطهری


در نیمه دوم سال ۷۸ جزوه ای به قلم آقای رضا علیجانی سردبیر وقت ماهنامه ایران فردا منتشر شد که ضمن آن به نقد ایده ملیت در اندیشه استاد شهید مطهری می پرداخت

در نیمه دوم سال ۷۸ جزوه ای به قلم آقای رضا علیجانی سردبیر وقت ماهنامه "ایران فردا" منتشر شد که ضمن آن به نقد ایده "ملیت" در اندیشه استاد شهید مطهری می پرداخت. با فاصله اندکی، بیشتر مطالب جزوه مزبور به صورت مقاله ای در ماهنامه ایران فردا منتشر گردید. اینجانب نیز از آنجا که مقاله مزبور را تحریفی آشکار نسبت به اندیشه استاد می دیدم، مطلب حاضر را در پاسخ به آن و در تبیین دیدگاه مرحوم شهید مطهری درباره رابطه دین و ملیت به رشته تحریر در آوردم. متأسفانه مقاله آقای علیجانی نمونه خصلت نُمای شیوه برخوردی بود که پاره ای از روشنفکران و نوگرایان دهه پنجاهی و در رادیکالترین صورتها گروههایی همچون فرقان و آرمان و مجاهدین خلق با استاد پیشه کرده بودند. گو اینکه شیوه برخورد آقای علیجانی نسبت به اسلافشان در شکل و محتوا تعدیل قابل توجهی یافته بود.

مقاله حاضر دو مقصود را در نظر داشت: تبیین ایده ملیت در اندیشه مطهری و رفع تحریف از آن و دیگری آشکار کردن نحوه برخورد پاره ای از روشنفکران دهه پنجاهی با مرحوم شهید مطهری!

نسبت دین و ملیت، از جمله مسائل دنیای «مدرن» است؛ چه «ناسیون» یا آنچه به غلط «ملت» ترجمه شده است، از رهاوردهای این دنیا به شمار می‌رود و به شكل امروزی آن در زندگی گذشته ما ایرانیان مسبوق به سابقه نیست و حتی شكل‌گیری آن در زندگی امروز ما نیز محل تأمل است. گرچه در تاریخ معاصر، مساله شدن این «نسبت» بی‌اعتنا به معضلات عینی و ملموس جامعه و نیز معضلات تئوریك بنیادی‌تر، به جهت باستانگرایی عظمت‌خواهانه پهلوی‌ها و یا خط‌مشی سیاسی برخی جریانات سیاسی، صورت پذیرفته است، اما به هر حال صرف نظر از زمینه های سیاسی و اجتماعی ظهور این مسئله، می‌توان به بهانه آن، راه بحث‌های فرخنده دیگری را در باب نسبت دیانت و دنیای «مدرن» گشود. در میان متفكران اسلامی معاصر، استاد شهید مطهری یكی از معدود افرادی است كه كوشیده است تا با صورتبندی پرسشهای مطرح در این باب، به نظر تحقیق و با استدلالها و نكته‌بینی‌های دقیق تاریخی و عقلی به پرسشهای مزبور پاسخ گوید.

پرپیداست كه بازخوانی مساعی مطهری در این زمینه و شرایط تكوین آراء او و واكنش‌هایی كه در میان نوگرایان دینی، غیردینی و سنت‌گرایان برانگیخت به فهم چگونگی تكوین تاریخ اندیشه نوین اسلامی در كشورمان و منطق تحول آن مدد خواهد رساند.

اما این ثمرات مثبت در صورتی فراچنگ خواهد آمد كه به نسبت دین و ملیت، چه در صورت انتزاعی و چه در آن شكل كه در آثار متفكرین معاصر نقش بسته است به منزله یك مساله نظری نگریسته شود والا اگر این مساله نیز معروض آسیب‌های دیرینه در تفكر اسلامی معاصر (همچون سیاست زدگی) شود نه تنها راهی به دیهی نخواهد گشود بلكه به آشفتگی چالش‌های معرفتی موجود نیز دامن خواهد زد.

نشریه ایران فردا در سال ۱۳۷۸ در دو شماره مقاله‌ای را به قلم سردبیر خود درج كرد كه ظاهرا بیش از این، در قالب گفتاری در سالگرد رحلت مرحوم شریعتی القا شده بود.(۱)

نویسنده مقاله ضمن اشاره به "آرای مرحوم شریعتی در باب نسبت ملیت و مذهب"، "نحوه برخورد با مساله ملی‌گرایی در نظام جمهوری اسلامی" و اظهار نظرهایی از جانب خود در باب نسبت این دو مقوله، فصلی را نیز به آرای مرحوم مطهری در باب ملیت و مذهب ارائه داده و با اشاره به كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران می‌كوشد تا دیدگاه مرحوم مطهری را دیدگاهی در مقابل دیدگاه مرحوم شریعتی قلمداد نماید.

وی در بابی كه با عنوان «دیدگاه آیت‌الله مطهری» در گفتار خود گشوده است، اظهار می دارد كه مرحوم مطهری:

"ایران قبل از اسلام را جاهلیت معرفی می‌كند."، "یك نوع از ملیت كه ملیت‌گرایی قومی و خاك و خونی و نژادپرستانه است را به معنای همه انواع ملیت می‌گیرد و نفی می‌كند."، "برخوردهای شدیدی با جنبش‌های ملی ایرانیان می‌كند (بابكها، سندبادها، مازیارها)...وی كثیف‌ترین اتهامی كه عرب‌ها به بابك می‌زدند را از قول كامل‌ابن اثیر ... نقل (می كند)."، "برخوردی كه با زبان فارسی ... دارد... عجیب است (و بخشی از آن ناشی از كم اطلاعی تاریخی -مطهری- است). ایشان (یعنی مطهری) در این كتاب مدعی است كه زبان فارسی را ایرانیها زنده نگه نداشتند بلكه تركان غزنوی و خلفای بنی‌عباس در ضدیت با اعراب مركزی زبان فارسی را زنده نگه داشتند. حالا چرا بحث به اینجاها كشیده می‌شود. به نظر من یك منطق، یك احساسی در پس‌ ذهن عمل می‌كند و آن احساس این است كه ما همه اجزای ملی‌گرایی و ملیت مثل زبان فارسی را بایستی به هر طریق به حسابش برسیم."، "یك جور دفاع درست یا دفاع نسبتاَ مطلق (نمی‌گویم كاملا مطلق، نسبتاَ مطلق) از ایران بعد از اسلام می‌شود و حتی (مطهری) عنوان شمشیر اسلام به حمله اعراب می‌دهد."، "قصد ما بحث درباره آرای آقای مطهری نیست بلكه (وی) سمبل تفكری است كه می‌خواهد بگوید ایران بعد از اسلام صرفا اسلامی است. ایران قبل از اسلام هم همه‌اش جاهلیت است."(۱)

و بالاخره سردبیر ایران فردا اظهار می‌دارد كه:

"این رویكردها از درون تفكری نشأت می‌گیرد كه مذهب و ملیت را مقابل هم می‌بیند آیه «انا خلقناكم من ذكر وانثی» را می‌گوید این علامت نفی ملیت از دیدگاه اسلامی است و اما از همین آیه، شریعتی استنباط تایید ملیت در دیدگاه مذهبی را می‌كند." (۲)

این بود آنچه جناب آقای رضا علیخانی به استاد شهید مطهری نسبت داده اند، اما اجازه دهید به خود متن مورد ادعای ایشان، یعنی كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران مراجعه كنیم تا ببینیم تا چه حد آنچه به مرحوم مطهری نسبت داده شده منطبق با واقع است و آنچه نویسنده بر این مبنا از تقابل دو رویكرد مطهری و شریعتی درافكنده است ریشه در واقعیت تاریخی اندیشه اسلامی معاصر دارد.

۱- بررسی متن را از پرسش كانونی آن آغاز می‌كنیم. مطهری خود این پرسش را اینچنین طرح كرده است: "آیا اسلام نسبت به ملیت ایرانی امری خودی است و به تعبیر دیگر جزء ملیت ایرانی است؟ پاسخ به این پرسش مستلزم طرح دو پرسش دیگر است. یعنی اینكه «آیا اسلام در ایران واجد دو شرط هست یا نیست، ... آیا ... اسلام رنگ ملت مخصوصی مثلا ملت عرب را دارد یا دینی است جهانی و عمومی و از نظر ملیتها و نژادها بی‌رنگ و ثانیاَ آیا ملت ایران به طوع و رغبت اسلام را پذیرفته است یا خیر»؟(۳)

از این رو می‌بایست عنایت داشت كه كل متن (یعنی كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران) در پاسخ به این دو پرسش و مالا همان پرسش كانونی، سامان یافته است. طبیعی است كه نقد و جرح اثر (یا رای مطهری) نیز می‌بایست ناظر به پاسخ پرسش‌های یادشده باشد. یعنی نقض مدعا، تنها در صورت اثبات ناراستی و یا بیراه بودن پاسخ‌های مطهری سامان یافتنی است. در این میان طرح نادرست مدعای نویسنده نه علمی است و نه اخلاقی!

كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را می‌بایست از این زاویه نگریست و پرپیداست كه با توضیحات پیش گفته، در این كتاب رابطه ملیت و مذهب در وهله نخست متعلق پژوهش و مد نظر نبوده است. گرچه می‌توان از مطاوی و فحوای كلام مرحوم مطهری به ذهنیتی در این زمینه دست یافت.

از منظر مرحوم مطهری، اسلام و یا تشیع بیش از آن كه نمود و یا تجلی «هویت‌یابی» قوم یا ملتی به شمار آیند، ناظر به حقایق و مآلا حقیقتی نفس الامری و مستقل از ذهن در عالم خارج‌اند.

اگرچه التزام به همین مجموعه آراء و باورها كه در قالب اسلام یا تشیع صورت‌بندی شده‌ است به نوبه خود و در دیدگاه مرحوم مطهری مرزهای هویتی خاصی را پدید می‌آورد كه موجب تمایز مسلمانان و شیعیان از دیگر هویت‌های اعتقادی و فرهنگی است اما به هر حال این رأی را، فاصله بسیار، از آن رأی است، كه دین یا مذهب را تجلیات روح قومی می‌انگارد و در نهایت منطقی خود، یا صراحتا و یا عملا شأن واقع نمایی را از آن می‌ستاند.

پرواضح است كه مرحوم مطهری از آنجا كه اسلام را در وهلهٔ نخست نه نمود هویت قومی یا ملی و نه به منزلهٔ یك فرهنگ بلكه حاكی از حقایق نفس‌الامری مطرح می‌كند برای اسلام آنچنان پتانسیل فراملی و عموم بشری قائل است كه آن را عیارسنج هویت‌های ملی و قومی قرار می‌دهد.(۴)

اتفاقا اینچنین تصوری نسبت به ملیت و دیانت در فحوای خود متضمن نگره‌ای مترقی و پویا نسبت به "مساله هویت" است. از منظر استاد مطهری «هویت» امری ثابت و لایتغیر نیست كه مرزها و یا حتی مضمون آن نزد یِك ملت یا كه قوم، هیچ‌گونه تغییری را در جهت رشد یا افول برنتابد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.