دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

شخصیت های واقعی بر پرده نقره ای


شخصیت های واقعی بر پرده نقره ای

به تصویر کشیدن قصه زندگی چهره های سرشناس در فیلم های شرح حال گونه, یکی از علاقه های قدیمی صنعت سینما بوده است

هر سال تعدادی از فیلمسازان سرشناس و گمنام، قصه زندگی شخصیت‌های معروف دنیای هنر، ادب، سیاست و ورزش را تبدیل به فیلم‌های درام می‌کنند. تعدادی از این فیلم‌ها مورد پسند تماشاگران قرار گرفته و فروش خوبی می‌کنند و تعدادی دیگر خیر، اما به نظر می‌رسد امسال صنعت سینما توجه ویژه‌ای به شرح‌حال چهره‌های سرشناس نشان داده و اصرار و تلاش بیشتری برای تعریف قصه زندگی و فعالیت‌های اجتماعی آنها دارد. از هنرمندان مطرحی مثل ویلیام شکسپیر، ملی‌یس و مریلین مونرو گرفته تا سیاستمدارانی مثل جی. ادگار، مارگارت تاچر و آنگ سان سوچی و دانشمندانی همچون زیگموند فروید و کارل یونگ؛ پرده سینماهای جهان قرار است محل تاخت و تاز این نام‌های واقعی باشد؛ البته بیلی بین، فعال ورزشی در رشته بیسبال، را نباید فراموش کرد و هنوز نیمه شب در پاریس وودی آلن در خاطرمان هست که یک دوجین شخصیت‌های معروف چند دهه قبل رشته‌ها و حوزه‌های مختلف را وادار به دیدار با کاراکتر محوری داستان فیلم عجیب و غریب خود کرد.

ناشناس و تالبا هم چنین حال و هوایی داشتند. معمولا در فصل آخر سال میلادی فیلم‌های شرح‌حال‌گونه از راه می‌رسند و پرده نقره‌ای سینما را در اختیار خود می‌گیرند. یکی از دلایل این امر هم نزدیکی نمایش آنان به فصل اهدای جوایز است. این نوع فیلم‌ها همیشه به دنبال جایزه‌های بزرگ مراسمی هستند که از سوی گروه‌های مختلف انجمن‌های منتقدان سینمایی برپا می‌شود و راه را برای برگزاری مراسم سالانه اسکار فراهم می‌کنند.

۶ برنده از ۱۰ برنده بهترین بازیگر مرد دوره‌های پیشین اسکار و همچنین ۸ برنده از ۱۲ برنده بهترین بازیگر زن کسانی بوده‌اند که جلوی دوربین فیلمبرداری، در نقش آدم‌های واقعی ظاهر شده‌اند و به شخصیت‌های آنان جان سینمایی داده‌اند. شاید برای بازیگران بازی در نقش چهره‌های سرشناس، راهی برای نمایش هنر و استعداد بازیگریشان باشد؛ ولی کمپانی‌های فیلمسازی کسب جایزه بهترین بازیگر مرد یا زن را سکوی پرتابی برای موفقیت بهتر و بیشتر فیلم شرح‌حال‌گونه خود در جدول هفتگی گیشه نمایش می‌دانند.

● واقعیت با چاشنی سینما

با توجه به انتخاب‌های متعدد و متنوع سرگرم‌کننده‌ای که تماشاگران به واسطه کانال‌های ۲۴ ساعته تلویزیونی دارند و می‌توانند به صورت مجانی نمایش‌های واقعگرای آن را تماشا کنند، به نظر می‌رسد آنها در جستجوی نمایش واقعیت‌ها به شکل دیگری هستند. در این شرایط، فیلم‌های شرح‌حال‌گونه به شکلی ایده‌آل و مقبول، قصه‌ای را که همه می‌دانند واقعی و مستند است، با زبانی سحرکننده و جذاب در اختیار مخاطب خود قرار می‌دهند.

این شکل داستانگویی اختصاص به دنیای سینما دارد و زمانی که واقعیت‌ها با چاشنی رمز و راز سینما تعریف می‌شوند، بینندگان را مسحور خود می‌کنند. مراسم اسکار طی چند سال گذشته پذیرای افسانه‌های آدم‌های واقعی بود که برخی از آنها نام‌هایی مطرح و برخی دیگر گمنام‌تر از بقیه هستند. فیلم‌هایی مثل ۱۲۷ ساعت و بخش کور درباره نام‌هایی بودند که بیشتر در سرزمین مادری خود شناخته شده و معروف هستند. از سوی دیگر فیلم‌هایی هم مثل سخنرانی پادشاه بوده‌اند که درباره کسانی است که معروفیت عمومی و همگانی دارند. شبکه اجتماعی را هم می‌توان در همین گروه اخیر جای داد.

اما امسال وضعیت کمی متفاوت است؛ هم تعداد بیشتری فیلم شرح‌حال‌گونه ساخته شده و هم شخصیت‌های مرکزی آنان از بین افراد مختلف و متفاوت است. حتی برخی از آنها قبلا در دیگر فیلم‌های سینمایی به عنوان کاراکتر اصلی یا مکمل حضور داشته‌اند. کسانی که این فیلم‌های شرح‌حال‌گونه را کارگردانی یا تهیه می‌کنند، همیشه یک جمله را به زبان می‌آورند تا توجیه‌کننده کاری باشد که انجام داده‌اند: «تو فکر می‌کنی چیزهای خیلی زیادی درباره این آدم می‌دانی. ولی واقعیت این است که چیزهای زیاد دیگری وجود دارد که تو نمی‌دانی و تصورش را هم نمی‌توانی بکنی!» هر فیلم شرح‌حال‌گونه همراه خود یک دیدگاه و نقطه‌نظر کاملا متفاوت را می‌آورد و پروفسور «خوزه اورتگا گاست» آن را سیستمی می‌خواند که در آن تناقض‌ها و تضادهای زندگی آدمی برملا و آشکار می‌شود.

آخرین چیزی که احتمالا یک بیننده از فیلم شرح‌حال‌گونه می‌خواهد این است که داستان خود را براساس تحقیقات دقیق و مفصلی که صورت گرفته تعریف کند. تماشاگران سینما قبل از این با دیدن فیلم‌هایی مثل چاپلین، امیلیا، دریای درون، کاب و هوفا هم داستانی را که تعریف شده باور کرده‌اند و هم این پرسش را در ذهن خود مطرح کرده‌اند که چه مقدار از آنچه در این فیلم‌ها گفته شده پایه و اساس واقعی دارد؟ کار نگارش فیلمنامه‌های شرح‌حال‌گونه همیشه یکی از سخت‌ترین کارها برای فیلمنامه‌نویسان بوده است. کنترل ایده و سوژه در چنین شرایطی کار سادهای نیست و این سؤال مطرح می‌شود که هنگام در کنار هم قرار دادن حادثه‌ها و اتفاق‌ها تا کجا می‌توان به ذهن خود آزادی عمل داد و تخیل را وارد واقعیت‌ها کرد؟ به این ترتیب، کار نگارش فیلمنامه در راه پرپیچ و خمی می‌افتد که با چالش‌های متعددی روبه‌روست.

برای نویسنده‌ای مثل داستین لنس بلک و آدمی مثل جی. ادگار هوور نیاز به زیرنویسی دائم دارد تا بتواند برای عموم تماشاگران خود معنی کارهایی را که این آدم انجام می‌دهد، توضیح دهد. این فیلمنامه‌نویس با این چالش روبه‌رو بود که تولد یک هیولا را چگونه به صورتی دلنشین به رشته تحریر درآورد. برای کریستوفر همپتن در یک روش خطرناک پس‌زمینه زاهدگونه و پاکدامنانه یونگ او را در مواجهه‌ای غریب با بیمارانش قرار می‌دهد و باعث درهم‌شکستگی عصبی می‌شود که در نهایت به او کمک می‌کند راه‌حلی برای مشکل خود پیدا کند.

بیلی بین مانی‌بال یک بازیکن شکست‌خورده است که هنوز می‌خواهد تاثیر خود را بر بازی‌های ورزشی بگذارد، در حالی که ژرژ ملی‌یس هوگو یک فیلمساز از شیفتگی درآمده است که از ساخت فیلم منع شده است. فیلمنامه‌نویسان فیلم‌های شرح‌حال‌گونه تفسیر خود را از آدم‌های واقعی ارائه می‌دهند و به بیننده فرصت می‌دهند تماشاچی واقعیتی باشد که شاید هم واقعیت نیست یا شاید یک واقعیت ناقص است. روایت‌های آقای لینکلن جوان و ویکتوریای جوان هم می‌تواند در همین حال و هوا باشد. اگرچه دستمایه اصلی فیلم‌های شرح‌حال‌گونه برگرفته از واقعیت‌های تاریخی است، ولی برای این‌که زبان سینمایی پیدا کنند با افسانه‌ها ادغام می‌شوند و هنگام تماشای این نوع فیلم‌ها، به سختی می‌توان مرز بین واقعیت و افسانه را پیدا کرد. با این حال، آنچه این فیلمنامه‌ها را جذاب می‌کند، همین توانایی نویسندگان آنها در نوع تبدیل و تغییر داستان‌هاست. به همان اندازه که جنبش‌های زنان از تولید بانوی آهنین خشنود به نظر می‌رسند، عدم موفقیت مالی جی. ادگار با بازی لئوناردو دی‌کاپریو در نقش اصلی باعث تعجب شد. یک فرمول قدیمی می‌گوید وقتی فیلمی شرح‌حال‌گونه با حضور یک بازیگر مطرح همراه شود، نتیجه خوبی در جدول گیشه خواهد گرفت، ولی اکران عمومی جی. ادگار نشان داد نمی‌توان چندان هم به این تحلیل امیدوار بود. دو فیلم قبلی دی‌کاپریو فروش خوبی در جدول گیشه نمایش داشتند و این در حالی است که جی. ادگار در مقایسه با آنها قصه‌ای جنجالی‌تر و بحث‌برانگیزتر داشت. با وجود فروش پایین فیلم در آمریکای شمالی، سازندگان آن هنوز امیدوارند دی‌کاپریو برای آن نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد سال شود. در عین حال، پیش‌بینی این‌که مریل استریپ برای بانوی آهنین اسکار دیگری دریافت کند، خیلی سخت نیست (کسی بحث آن را نمی‌کند که وی نامزد دریافت جایزه اسکار شود، زیرا همه نسبت به نامزدی او مطمئن هستند).

استریپ در این فیلم در نقش مارگارت تاچر نخست وزیر وقت انگلستان بازی می‌کند. این اولین بار نیست که استریپ در نقش یک آدم واقعی جلوی دوربین ظاهر می‌شود. بازیگری که بیشترین رقم نامزدی را برای دریافت جایزه اسکار دارد، چند بار به خاطر بازی در نقش همین افراد واقعی نامزد دریافت این جایزه شده است.

● یک دعوای همیشگی

فیلم‌های شرح‌حال‌گونه همیشه محلی برای بحث و جدل هستند و اظهارنظر موافقان و مخالفان داستان‌هایی که تعریف می‌شود، باعث توجه بیشتر مردم به این نوع فیلم‌ها می‌شوند. آدریان هیوز فیلمنامه‌نویس و تحسین‌کننده مریلین مونرو این نکته را تصدیق می‌کند که نمی‌توان در فیلمی ۲ ساعته حق مطلب را در مورد شخصیتی که قصه‌اش در حال بازگویی است ادا کرد: «هر جای کار را که بگیرید، چیزی از یک جای دیگر آن بیرون می‌زند».

می‌توان گفت شما با استخر آبی طرف هستید که باید آن را داخل یک تشت جمع کنید. معلوم است که نمی‌توان چنین کاری انجام داد. حالا ممکن است این سوال پیش آید که پس چرا ما این کار را انجام می‌دهیم و هیچ‌وقت از تکرار آن خسته نمی‌شویم! داستان‌های شرح‌حال‌گونه و زندگی چهره‌های نامدار به خودی خود به قدری جذابیت دارد که نمی‌توان خود را از وسوسه کار روی آنها رها کرد. من خودم هیچ‌وقت جذب این نکته نشدم که کل قصه زندگی مونرو را تعریف کنم. با توجه به ساختار تراژیکی که زندگی او دارد، تعریف بخشی از داستان زندگی او هم می‌تواند نتیجه مورد نظر را برساند.» فیلمنامه یک روش خطرناک فقط روی دو موضوع مهم زندگی کاراکتر اصلی خود تمرکز می‌کند تا حرف اصلی‌اش را بیان کند و دلیلی برای تعریف کل زندگی وی نمی‌بیند.

ران شلتن هم از یک مقاله مهم روزنامه‌ای بهره می‌گیرد تا قصه شرح‌حال‌گونه فیلم خود را تعریف کند. این فیلمساز اعتقاد دارد تعریف این گونه داستان، این مزیت را دارد که تماشاچی خود را گول زده و در وی این باور را ایجاد می‌کند آنها فکر کنند بیننده تمام جنبه‌های زندگی شخصیت مورد نظر روی پرده سینما هستند. سال ۱۹۷۰ در درام تاریخی پاتن فقط ۳ سال از زندگی ژنرال جورج پاتن مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد.

این در حالی است که زندگی و فعالیت اجتماعی پاتن شامل سال‌های بسیار بیشتری می‌شود، اما فیلمنامه‌نویسان فیلم در توضیح پیرامون علت انتخاب آن ۳ سال خاص گفتند قصد داشته‌اند بهترین و بدترین سال‌های زندگی این فرد و اقدام‌های بزرگ وی را در معرض دید تماشاگران قرار دهند. به این ترتیب (و بنا به ادعای فیلمنامه‌نویسان) قصه فیلم کل زندگی ژنرال را پوشش می‌دهد.

در کنار منتقدان سینمایی، مورخان هم نگاهی دقیق و انتقادی به فیلم‌های شرح‌حال‌گونه دارند. مهم‌ترین پرسشی که آنها در رابطه با این فیلم‌ها مطرح می‌کنند در ارتباط با اصالت تاریخی قصه آنهاست. همه می‌دانند که نه فقط کالین کلارک نویسنده کتاب «هفته من با مریلین» با شخصیت اصلی قصه کتاب خود از نزدیک آشنایی نداشته، بلکه بسیاری از فیلمنامه‌نویسان و نویسندگان کتاب‌های شرح‌حال‌گونه هم کتاب‌های خود را بر اساس شنیده‌ها، خاطرات و نوشته‌های دیگران نوشته‌اند. آیا ویلیام شکسپیر دقیقاً همان آدم عجیب و غریبی است که در ناشناس دیده می‌شود؟ آیا جی. ادگار هوور همان کارهایی را انجام می‌داد که دی‌کاپریو در «جی. ادگار» انجام می‌دهد؟ می‌توان این مثال‌ها را ادامه داد. این در حالی است که برخی می‌گویند چه کسی به چنین چیزهایی اهمیت می‌دهد و دقت می‌کند؟ واقعیتی که گروهی از منتقدان و مورخان روی آن تاکید می‌کنند این است که نمی‌توان به صورت کامل تصویری دقیق و سرشار از واقعیت‌های تاریخی را (که ضمناً جذاب هم به نظر برسد) در فیلم‌های سینمایی ارائه داد. مارلنه دیتریش در تماس شیطان جمله معروف خود را به صورت یک پرسش مطرح می‌کند: «تو درباره دیگران چه می‌توانی بگویی؟» این‌که زنان یا مردانی که موضوع اصلی فیلم‌های سینمایی قرار می‌گیرند اهمیت زیادی ندارد، بحث اصلی این است که فیلم‌های شرح‌حال‌گونه همیشه جلب توجه می‌کنند و نظر عموم را به سمت خود می‌کشانند.

صنعت سینما امسال توجه بیشتری به فیلم‌های شرح‌حال‌گونه نشان داده و قرار است در ماه‌ها و سال‌های آینده فیلم‌های بیشتری هم در این رابطه به نمایش درآید. از سیاستمداری جنجالی مثل لخ والسا گرفته تا بازیگر کلاسیکی مثل ناتالی وود، هنرمندان سینما طرفدار تولید فیلم‌های شرح‌حال‌گونه هستند. آکادمی اسکار با اهدای جایزه بهترین بازیگر خود در سال‌های قبل به کسانی مثل کالین فرث، شان پن، هلن میرن، فارست ویتاکر و... (که در نقش شخصیت‌های واقعی ایفای نقش کرده‌اند) نشان داده که نظر خاصی به فیلم‌های شرح‌حال‌گونه دارد و بازی‌های بازیگران این گونه نقش‌ها را گرامی می‌دارد.

مهبد آستانی