جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نقشِ خیالِ دوست در آینه رباعیات مولانا


نقشِ خیالِ دوست در آینه رباعیات مولانا

یوهان كریستف بورگل, استاد دانشگاه و ایران شناس و اسلام شناس سوئیسی, مترجم این كتاب است كه پیشتر نیز از او ترجمه های بسیاری از متون كلاسیك شرقی خاصه از شاعران ایرانی و نیز تألیف و تحقیق های ارزشمندی منتشر شده است و از آن جمله اند ترجمه اسكندرنامه و خسرو و شیرین و همچنین مثنوی هفت پیكر بهرامنامه نظامی گنجه ای كه این آخری را با مهارت به نظم كشیده است

یوهان وُلفگانگ فون گوته در یادداشتها و رساله‏هایی كه برای درك بهتر «دیوان غربی – شرقی» بر این اثر جاودانه نوشته است، مبحثی نیز درباره ترجمه و انواع آن دارد كه در آن بیشتر به‌ترجمه آثار ادبی، به‌ویژه آثار منظوم، توجه داشته است. وی ترجمه آثار ادبی را به‌سه نوع تقسیم می‏كند.

۱) در نوع اول، مترجم می‏كوشد تا ما را در محدوده فهم و ادراك فرهنگیمان با محیط بیرون از این محدوده آشنا كند. برای این نوع ترجمه انتخاب نثری ساده و روشن بهترین روش است زیرا سخن منثور با خنثی كردن همه ویژگی‌های صنعت شاعری و حتی با كاستن از وجد و حال شاعرانه و آوردن آن به‌سطح فهم همگانی، زمینه آشنایی اولیه با آثار ادبی فرهنگ‌های دیگر را فراهم می‏آورد و از این طریق بهترین خدمت را در حق ما انجام می‏دهد. این نوع ترجمه ما را در میانه فرهنگ مألوف و مأنوس ملّیمان با ادبیات بیگانه و آثار فرهنگی ارزشمند و بی‏نظیر سرزمین‌های دیگر آشنا می‏كند و در عین حال ما را چنان غافلگیر می‏سازد و به‌شگفت وامی‏دارد كه بی‏آنكه بدانیم چه بر ما گذشته است، نه تنها احساس خوشی به‌ما دست می‏دهد، بلكه از قِبَلِ آن سود معنوی نیز نصیبمان می‏شود. این چنین تأثیری را ترجمه آلمانی مارتین لوتر از كتاب مقدس مسیحیان همواره بر خوانندگان خواهد گذاشت. گوته بر این باور است كه اگر حماسه نیبلونگن نیز از همان آغاز به‌صورت نثری خوب و روان ترجمه و منتشر می‏شد و در دسترس همگان قرار می‏گرفت، هم نفوذ و تأثیر آن در میان مردم بیشتر می‏بود و از آن سود بیشتری به‌ما می‏رسید و هم می‏توانست معنای بی‏نظیر، پر اهمیت، شگفت و غریب زندگی سلحشوران و صلابت سرودهای حماسی قرن ۱۲ میلادی را با توانایی تمام به‌ما منتقل كند.

۲) در نوع دوم، با اینكه مترجم خود را در وضعیت و حال و هوای فرهنگی خارجی قرار می‏دهد تا از این طریق معنای بیگانه با فرهنگ خودی را دریابد. ولی به‌هنگام بازآفرینی متن، می‏كوشد كه همه دریافته‏های خود را در محدوده فرهنگ خودی به‌تصویر كشد. گوته این نوع ترجمه را سبك «تقلیدی - تعویضی» می‏نامد و انجام آن را در توان انسان‌های ظریف و زیرك و باذوق می‏داند. فرانسویان در این كار استادند و این نوع ترجمه را بیشتر برای برگردان آثار منظوم به‌خدمت می‏گیرند. آنان نه تنها برای افكار و حالات درونی انسانها و اشیاء گوناگون، معنایی و معادلی مناسب می‏آفرینند، بلكه برای نام هر «میوه‌ی غریبی»، چنان جایگزینی می‏یابند كه گویی همیشه در سرزمینشان می‏روییده است.

۳) گوته نوع سوم را آخرین و بالاترین و كاملترین نوع ترجمه می‏نامد كه در آن مترجم تمام تلاش و توانایی خود را به‌كار می‏گیرد تا متن ترجمه‏اش همسان و همذاتِ با متن اصلی شود و در واقع اصل به‌بدل تغییر نكند، بلكه به‌جای آن نشیند. مترجم در این حالت چنان در بطنِ فرهنگیِ متن فرو می‏رود و با آن همسانی و همزبانی ایجاد می‏كند كه شاید بتوان گفت كه اصالت فرهنگ ملّی خود را كمابیش رها می‏كند و آخر كار متن سومی آفریده می‏شود كه البته موافق ذوق و مذاق همگان نیست و فهم و دریافت آن مستلزم سطح آموزشی - فرهنگی بالایی است. گوته اغلب ترجمه‏های محقق و مترجم اتریشی، یوزف فُن هامر - پورگشتال را از شاهكارهای منظوم ادب فارسی در زمره این نوع ترجمه به‌شمار می‏آورد و برای مثال از ترجمه ابیاتی از شاهنامه فردوسی یاد می‏كند كه هامر در «مجله یافته‏های شرق» منتشر كرده بود. ولی در عین حال توصیه می‏كند كه در ابتدا بهتر خواهد بود كه آثاری چون شاهنامه و منظومه‏ها و مثنوی‏های نظامی گنجه‏ای به‌نثری رسا و روان ترجمه شوند تا ما نخست با مطالعه داستانها و افسانه‏ها و اسطورهای شرقی به‌طور كلی با آنها خو كنیم و اُنس و الفت گیریم و رفته رفته با خلق و خو و طرز فكر شرقیان آشنا شویم. سپس زمان آن فراخواهد رسید كه ترجمه‏های منظومی از نوع دوم و در نهایت «ترجمه‏ای بین سطری» (Interlinear) از نوع سوم در دسترس علاقه‏مندان قرار گیرد.

البته در اینجا شاید بی فایده نبود که نظرات گوته درباره‌ی مولانا را نیز بازگو می کردم؛ چرا که او در «یادداشتها و رساله‏هایی برای درك بهتر دیوان غربی – شرقی»، برداشت های خود را از شخصیت و شعر هفت سراینده نامدار پارسی زبان نیز به‌دست داده است: فردوسی، انوری، نظامی، جلال الدین رومی، سعدی، حافظ و جامی. اما از آنجا که آگاهی های او و همعصرانش، حداقل، از مولانا کم و ناقص بوده است، یادداشتهای او – گذشته از یک دو نکته جالب و جدل انگیز- از حدّ اشارات تاریخی فراتر نمی رود. ناگزیر برای امروزیان چنان دندانگیر نیست و من با همین اشاره از آن می گذرم.

حال با توجه به‌آنچه از زبان گوته درباره ترجمه آثار منظوم بازگو كردم، به‌بررسی ترجمه آلمانی ۱۰۰ رباعی از مولانا جلال‏الدین محمد بلخی می پردازم که در کتابی با عنوان «نقشِ خیال دوست»* منتشر شده است.

مترجم عنوان كتاب را ظاهراً از یكی از رباعیات مولانا برگرفته است؛ احتمالاً این رباعی:

تا نقش خیال دوست با ماست دلا

ما را همه عمر خود تماشاست دلا

و انجا كه مراد دل برآید ای دل‏

یك خار به‌از هزار خرماست دلا

نخست اندکی در معرفی مترجم بگویم. یوهان كریستف بورگل، استاد دانشگاه و ایران‏شناس و اسلام‏شناس سوئیسی، مترجم این كتاب است كه پیشتر نیز از او ترجمه‏های بسیاری از متون كلاسیك شرقی - خاصه از شاعران ایرانی - و نیز تألیف و تحقیق های ارزشمندی منتشر شده است و از آن جمله‏اند ترجمه اسكندرنامه و خسرو و شیرین و همچنین مثنوی هفت پیكر (بهرامنامه) نظامی گنجه‏ای كه این آخری را با مهارت به‌نظم كشیده است. وی به‌خاطر ترجمه‏های خوب و رسایِ این آثار، در سال ۱۹۸۳ میلادی «جایزه فریدریش روكرت» و در سال ۱۹۹۳ «جایزه مترجم» شهر برن سوئیس را از آن خود نمود. «نور و سماع» و «سه رساله درباره حافظ» از جمله تحقیقات اوست كه كتاب اخیر به‌زبان فارسی نیز ترجمه و منتشر شده است. كتابی نیز از وی چند سال پیش از این در آلمان به‌چاپ رسید با عنوان «دین و دنیا در اسلام» كه در آن به‌بررسی منشاء قدرت دینی در اسلام و رابطه و نسبت آن با زورمندی واقعیت های دنیوی پرداخته است.

آخرین اثری که از بورگل منتشر شده، ترجمه‌ی گزیده‌ی غزلیات و رباعیات دیوان کبیر است که انتشارات معتبر C.H.Beck در سال ۲۰۰۳ میلادی آنرا به‌صورتی نفیس در آلمان به‌چاپ رساند. پُرفسور بورگل در این کتاب هفتاد و پنج غزل و سی و یک رباعی را با زیبایی و گویایی تمام به‌زبان آلمانی ترجمه کرده و کوشیده است تا با توضیحاتی، و گاه تفسیر و تعبیراتی عرفانی، به‌درک و دریافت سروده های مولانا یاری رساند. این اشارات، به‌ویژه برای خوانندگان آلمانی زبان، سودمند و با ارزش است. از این رو در انتهای ترجمه‌ی هر غزل و رباعی، بدون استثنا و هر چند کوتاه، مطالبی آمده است. برای مثال در زیر ترجمه‌ی غزل کوتاه ۷۶۸ از نسخه‌ی فروزانفر، تنها به‌ذکر این نکته بسنده کرده است که «زحل، ستاره‌ی نحس است در مقابل زهره که ستاره‌ی موسیقی است و رقص». مترجم پیشگفتاری نیز به‌کتاب افزوده که در آن اشاراتی جالب به‌«زندگی مولانا»، «ماهیت عرفان اسلامی»، «غزلیات دیوان شمس» و سرانجام «پیام ملای روم» شده است.

حال به‌بررسی ترجمه‌ی رباعیاتی که در کتاب «نقش خیال دوست» آمده است، بپردازیم. بورگل مبنای ترجمه خود از رباعیات مولانا را بر پایه سه اصل قرار داده است:

الف) نخست اینكه كوشیده است تا حتی‏المقدور به‌محتوای متن اصلی نزدیك شود و به‌آن وفادار بماند و پیش از هر چیز از دست بردن به‌صور خیال و تصرف در زبان تصاویر شاعر خودداری كند.

ب) افزون بر این سعی كرده است كه ساختار صوری رباعیات را عیناً باز پس دهد و وزن و ترتیب قوافی را مراعات كند.

ج) و سرانجام آنكه در ترجمه خود، شیوه شاعری و اصطلاحات شعری در زبان آلمانی را به‌كار گرفته و از این رو ترجمه او از رباعیات مولانا چنان به‌گوش می‏آید كه گویی به‌زبان آلمانی سروده شده است. البته مترجم داوری درباره اینكه او تا چه حد در انجام این كار موفق بوده را به‌عهده خوانندگان گذارده است و برای یاری رساندن به‌آنان و نیز فهم بهتر رباعیات، ترجمه تحت‏اللفظی هر رباعی را نیز در زیر ترجمه منظوم آنها قرار داده است. بنابراین می‏بینیم كه مترجم كوشیده است تا ترجمه‏ای هم‏سنگ با آنچه گوته «نوع سوم» و كاملترین نوع ترجمه می‏نامد، به‌دست دهد. همین جا بیفزایم كه با تمام تلاش و كوشش‌های صادقانه و استادانه بورگل، گیرایی ترجمه‏های او و روح دمیده در آنها در مقام قیاس با ترجمه‏های منظومی كه از فریدریش روكرت شاعر و مترجم شهیر آلمانی و «پدر شرق‏شناسی آلمان» بجا مانده است، از ژرفای معنوی آنچنانی برخوردار نیست. البته این انتظار و توقع را نیز نباید داشت كه ترجمه رباعیات مولانا بتواند جذبه عرفانی و كشش روحانی نهفته در متن اصلی را به‌خواننده منتقل كند. از این رو خود مترجم نیز به‌این امر اشاره دارد و آرزومند است كه خوانندگان آلمانی زبان علاقه‏مند، با مطالعه ترجمه گزیده رباعیات مولانا به‌شوق و ذوق آیند و چنان برانگیخته شوند كه زبان فارسی را فراگیرند و زمانی خود قادر باشند غزلیات و رباعیات مولانا و دیگر شاعران پارسی زبان را بخوانند!

مترجم مدخلی بر كتاب نگاشته است كه در آن ضمن شرح كوتاه زندگی مولانا و چگونگی آشناییش با شمس تبریز، آثار او را برشمرده و توضیح كوتاهی نیز درباره وزن و قافیه رباعی داده است. بورگل رباعیات كتاب را به‌سه دسته تقسیم كرده است:

۱) دوستی و عشق

كه شامل ۴۹ رباعی است و مترجم در انتخاب و ترتیب آنها كوشیده است تا داستان عشق عرفانی مولانا به‌شمس را در این رباعیات بازتاب دهد؛ از اولین نگاه و نخستین دیدار و رحمت وصال و بركت همنشینی تا درد جدایی و از دست رفتن معشوق و سرانجام غلبه بر هجران دوست و امیدواری دوباره. دو رباعی از این بخش را، همراه با ترجمه‌ی آلمانی آنها، هم به‌صورت منظوم و هم ترجمه‌ی تحت‏اللفظی، در اینجا می آورم:

من ذره و خورشید لقایی تو مرا

بیمار غمم عین دوایی تو مرا

بی بال و پر اندر پی تو می‏پرم‏

من كاه شدم چو كهربایی تو مرا

Ich bin der Staub, Du die Sonne,

die mir das Licht zuteilt.

Ich bin vor Kummer krank, Du

Das Mittel, das mich heilt.

Ich fliege ohne Fluegel

Und Federn zu Dir hin,

Der Bernstein Du, ich ein Stroh nur,

von deinem Sog ereilt.

Ich bin das Sonnenstaeubchen, du mir der Sonnentreffpunkt,

ich bin krank aus Gram, Du mir das Heilmittel.

Ohne Fluegel und Feder fliege ich in Deinem Gefolge.

Ich wurde zum Strohhalm, Du mir zum Bernstein.

آن كس كه به‌روی خوب، او رشك پریست‏

آمد سحری و بر دل من نگریست‏

او گریه و من گریه، كه تا آمد صبح‏

پرسید كز این هر دو عجب، عاشق كیست؟

Er, dessen Antlitz so schoen ist,

dass Feen ihn darum beneiden,

Kam juengst in der Daemmerung zu mir,

am meinem Bild sich zu weiden.

Er weinte und ich weinte,

bis dann der Morgen sich nahte

und ausrief: »Wie seltsam! Wer ist denn

der Liebende von euch beiden?«

Der, auf dessen schoenes Antlitz Feen neidisch sind,

kam im Morgendaemmer und blickte auf mein Herz.

Er Weinen und ich Weinen, bis der Morgen kam

Und fragte: »Von diesen zwei – o Wunder! – wer ist der Liebende?«

خسرو ناقد

* Dschalaludin Rumi: Traumbild des Herzens. Hundert Vierzeiler. Ausgewaehlt, aus dem Persischen uebertragen, eingeleitet und erlaeutet von


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.