سه شنبه, ۱۸ دی, ۱۴۰۳ / 7 January, 2025
پایان دوران رنج
واقعیت آن است که حدود ۴۰۰ -۳۰۰ سال پیش، اتفاقی در عالم افتاده و آن اینکه بشر با انقطاع حاصل کردن از تفکر وحیانی و اطمینان کردن به تلقی خاص خود از عالم و آدم، تعریف مجددی از همه چیز داده و خود را اینگونه فرض کرده که سلطان عالم است و صفت او، دیگر استخلاف فیالارض نیست. یعنی دیگر بنا نیست جانشینی خدا اتفاق بیفتد. به تعبیر عامیان صفت او «خدایی کردن» است. وجه اجتماعی قضیه این است که بشر تصمیم گرفته که خودش قانونگذار و شریعتگذار در عرصههای مختلف باشد و اساسا با این نوع نگاه، به قبل خود و اندوختههای بشری که از قبل در دسترس بوده نگاه کرده است. فرض کنیم تمام اندوختهها و تجارب قبلی، صورتا و مادتا، ماده قرار گرفته برای این طرز تلقی جدیدی که بشر در ۴۰۰ سال پیش (دوران رنسانس) تاکنون پیدا کرده است و به طور شگفت انگیزی تحولات اساسی از این به بعد شروع میشود. بعد از این تغییر نحوه نگرش و تلقی است که جهشی در گسترش کمی علوم و بسط علوم حاصل میشود. علم جدید ابزار این نگاه و سلطه طلبی میشود.
معیارهای علم جدید که عبارت است از حسگرایی و تجربهگرایی و به دست آوردن قوانین طبیعی، براساس همین مادهگرایی عمومیت پیدا میکند. به طوری که متدولوژی علوم طبیعی حتی بر علومی که انسانی نام گرفتند غلبه پیدا میکند و در حقیقت علوم انسانی را هم به روش شناسی علوم طبیعی مقید میکند و اساسا پا را فراتر میگذارد. معیار شناخت حقیقت را به این صورت گرفته و علوم را با این محک میسنجد و هر چیزی که به محک حس و تجربی در نیاید، از حیطه علم بودن خارج میکند. حتی مادر خودش یعنی فلسفه جدید را از علم بودن ساقط میکند، یعنی اعلام میکند که این کلیبافیها تا وقتی که با محک تجربه سازگار باشد قابل قبول است و اگر با محک تجربه سازگار نباشد و مثلا عقلی محض باشد، دیگر اینها از حیطه علم بودن خارجاند.
این چنین اتفاقی میافتد و به تبع، میل آدم به سلطان عالم بودن و رسیدن به آنچه در وجود خودش فطرتا مییابد، شدید میشود. به تعبیر شهید آوینی در مقاله دوم از کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب تصمیم میگیرد بهشت زمینی را ایجاد کند تا نقشی را که از بهشت در لوح وجود خودش داشته در زمین برقرار کند. به خاطر همین تمام امکانات عالم و آموختههای بشری در این جهت قرار میگیرد. در حقیقت به بسط این تلقی و اثرات آن در زوایای مختلف اقتصاد، آموزش، مدیریت و ... در مجموعه توسعه و مبانی تمدن غرب که با زبان سادهتری هم بیان شده به آن میتوانید برسید.
با انقلاب اسلامی اتفاق جدیدی در عالم میافتد. جهت این انقلاب برخلاف تمام جنبشهای مردمی و اجتماعی سده گذشته برخلاف مسیری است که تمدن غرب آغاز کرده است. ظاهرا و باطنا این طور است. مثلا هم در شعارهای ظاهری مردم «نه شرقی، نه غربی» وجود دارد و هم در مبانی، اصل وجود انقلاب اسلامی، یک «نه» بزرگ است به تمام مبانی فکری و ارزش تمدن غرب.
معمار انقلاب اسلامی، حضرت امام (ره)دیگر با زبان علوم روز با مردم صحبت نمیکند و حتی در مورد معادلات این جهانی هم به زبان علوم جدید، با هیچ گونه از این مسائل مواجه نمیشود. این عدم مواجهه حضرت امام(ره) با مسائل عالم جدید به وسیله علوم جدید به دلیل آشنا نبودن حضرت امام(ره) با علوم طبیعی و علوم جدید نیست. حضرت امام در فراستی که از خودشان در شعار وحدت حوزه و دانشگاه نشان دادند، ثابت کردند که این علوم و زیربنای آنها را میشناسند و دقت در صحبتهای ایشان مشخص میکند که حضرت امام به ماهیت علم جدید آشنایی و وقوف دارند. به هر حال عامل غربی بعد از این چهارصد سال تحقق پیدا کرده و موفق شده خودش را به یک نظام روشمند و قانونی کامل تبدیل کند و بلاشک هیچ تمدن و فرهنگی در طول تاریخ بشر چنین توفیقی را کسب نکرده بود که خودش را در مقیاس جهانی گسترش دهد.
شاید خیلی از تفکرات، ادیان و فرهنگها بودند که داعیه جهانداری با میل به جهانگشایی در آنها وجود داشته، ولی مثل مغول بعد از حدود صد سال مضمحل میشوند.
بنابراین در گذشته ما، فرهنگها، تمدنها، افراد یا اقوامی بودند که داعیه جهانشگایی یا جهانگیری داشتند اما نه تنها موفق نشدند بلکه در فرهنگهایی که از لحاظ فکری از آنها برتر بودند منحل هم شدند. اما ظاهرا، تمدن غربی این توفیق را پیدا کرده که عالمگیر شود. ما همین الان هم که علیه تمدن غربی حرف میزنیم در فضایی صحبت میکنیم که هندسه معماری اینجا غربی است. همه محاسباتی که برای رسیدن صدای بنده به شما صورت میگیرد، همه به نوعی ربط به عالم غرب دارد. خیال نکنید که یک ابزار خالی است. همه فکر میکنند فرق بین اره برقی و اره دستی تنها در این است که اره برقی آسانتر میبرد، قضیه فقط همین است؟ موضوع ما در مورد استفاده کردن یا نکردن از اره برقی یا به کار بردن اره دستی به جای اره برقی نیست. موضوع ما توجه کردن به این است که به کارگیری اره برقی نیازمندی و وابستگی میآورد، به اندازه عالمی که پشت سر اره است و از طریق آن سیم به آن رسیدیم.
● انقلاب اسلامی و عامل کنونی
معظل ما بعد از انقلاب اسلامی این است که ما به این عامل تحقق یافته چه نسبتی داریم؟ آن جایی که موضع مشکل است، این است که آیا میتوان این را از بین برد یا اصلا عاقلانه است که از بین ببریم؟ یا آیا میتوان با آن مخالفت کرد؟ مخالفت کردن یا از بین بردن چه اثری میتواند داشته باشد. اگر مبانی این عالم با مبانی ما یکی نیست، مخالفت کردن کاری از پیش نخواهد برد و از بین بردن کار عاقلانهای نیست. تکلیف ما در برابر این قضیه چیست و بالاخره چه کار باید با آن بکنیم؟ شما دنبال آن نباشید که با میکروفون چه باید کرد؟ با تلویزیون چه باید کرد، با سینما، با کامپیوتر با اینترنت با جامعه صنعتی با نظام آموزش واحد جهانی و با هم اینها چه باید کرد. البته باید راهحلهای خاص هر کدام از حیطهها را جداگانه به دست آورد. اما باید به یک چیزی توجه کنیم که شاید کلید اصلی این معما است و آن به نظر من که تقریبا برداشت شخصیام از آثار شهید آوینی است، این است که ما به اساس تغییر و تحول در عالم و سنت تغییر و تحول در اجتماعات بشری دقت کنیم.
من وقتی خواستم این موضوع را بررسی کنم به یک زبان ساده شروع کردم به گفتن اینکه از رنسانس به بعد چه اتفاقی افتاد. حالا برگردیم به قبل از رنسانس، مثلا با ظهور اسلام چه اتفاقی افتاد؟ شما در تغییر و تحولاتی که براساس این آیه شریفه صورت میگیرد و از قبیل تحولات واقعی و حقیقی در تاریخ بشریت است دنبال این بحث را بگردید. «ان الله لا یغیر وا ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»
به نظر من این آیه فلسفه تغییر و تحول را از دیدگاه قرآن بیان میکند که خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نخواهد داد مگر اینکه آن قوم خودشان تغییر انفسی کنند. اتفاقی که با ظهور اسلام میافتد این است که آن جماعتی که به اسلام میگرویدند خواستار تغییر و تحولی انفسی بر اساس این تعالیم بودند. اتفاقی که با ظهور رنسانس میافتد. این است که با پشت کردن به اصل دین، بشر تصمیم گرفت که تغییر انفسی پیدا کند و اساس این رویکرد و تحول انفسی، تکیه بر یافتههای عقل خود بنیاد بشری بود که باعث این تغییرات در عالم شده است. اگر شما فکر کنید شکل این میکروفون را عوض کنید عالم تغییر خواهد کرد یا اگر مسیر صوت از آن طرف شود، مثلا این میکروفون دینی میشود، اینها مسائل انحرافی است. ما اصلا با اینها مشکل نداریم، با جهتگیری سیستم کلی هم مشکل نداریم، بلکه عقیدهای که داریم یا چیزی که اساس انقلاب اسلامی است، با آن تعارض پیدا کرده است. حال این تعارض باید درون این تحول انفسی حل شود. یعنی به وجود آمدن عالمی بر مبنای دینی، موکول است بر انقلاب انفسی.
آنچه که گفتیم باعث شده است که رویکرد مجدد به این مباحث داشته باشید و به سمت مباحث نظری این قضیه بروید که خیلی هم در جو فعلی جامعه مطلب عجیبی است و آن اینکه ظاهرا یک عده آدم مرتجع بعد از زمانه انقلاب اسلامی یا به تعبیر شهید آوینی عصر توبه تاریخی بشریت دارند برمیگردند. به آن چیزهایی که بشر تقریبا در قرن هجدهم به آن رسیده و در قرن نوزدهم و بیستم هم آن را تجربه کرده و دیده که هم از لحاظ مفهوم و هم از لحاظ مصداق موهوم و دست نیافتنی است. عدهای در فضای انقلاب اسلامی همان حرفها را تکرار میکنند یا در یک لفافه جدید مطرح میکنند. در فضای انقلاب اسلامی دم زدن ازلیبرال دموکراسی به معنای ارتجاع برگشت به قرن هجدهم است. وقتی میگوییم دموکراسی، به مدلها و تئوریهای مختلف کار نداریم. به جوهر تمام آن چیزی که به آن میگویند دموکراسی کار داریم یعنی «حاکمیت عقل جمعی بشری در اداره جامعه به جای تلقی وحیانی از عالم» کسی در این شک ندارد. همه انواع دموکراسی بالاخره میخواهد به حاکمیت عقل جمعی بشری منجر شود. ما با این جوهره دموکراسی کار داریم، که نتوانسته در این دو قرن گذشته حتی یک نمونه و مصداق از جامعهای را که از آن دم زده، بسازد. اینکه چرا نتوانسته بسازد از لحاظ نظری کاملا قابل بحث است.
شهید آوینی در مقاله اسلامیت و جمهوریت میگوید: این هم از نظر معنا موهوم است و هم از لحاظ مصداق. از لحاظ معنا موهوم است چون میگویند: حاکمیت مردم حاکمیت عقل جمعی و ... وقتی میپرسیم از چه طریق؟ میگویند حاکمیت رای اکثریت میگوییم رای اکثریت را از کجا به دست میآورید؟ میگویند با انتخابات میگوییم انتخابات را چگونه شکل میدهید؟ میگویند: با پول هر حزبی که از منابع مالی بیشتری برخوردار باشد و قدرت شانتاژ بیشتری داشته باشد، در مقام شناسایی نیازهای آنی یک جامعه و شانتاژ کردن روی آنها، برنده میشود. اتفاق عجیبی هم که در جمهوری اسلامی افتاد و الان خطر اصلی شده، همین است و به جایی رسیده که طبق فرمایش مقام معظم رهبری، مسئولین حکومتی به فساد اقتصادی حکومتی دچار شدهاند.
من که میگویم «حکومت ولایی» اصلا به تواناییهای خودمان در برقراری حکومت دینی کاری ندارم. من به جامعهای نگاه میکنم که بناست شخصی مثل حضرت امیرالمومنین علی (ع) حاکم آن جامعه باشد. به این نگاه میکنم که اقبال مردم نبود، امام عادل بر حق ۲۵ سال از حکومت کنار بود. یعنی این حرف بیهوده است که بخواهید برای حکومت به غیر از اقبال مردم وجه دیگری قایل شوید. پس ما اصلا سر اقبال مردم حرفی نداریم، یعنی آن را جزء محفوظات و مسلمات تحقق حکومت دینی گرفتیم. حال همین حرف را به زبان سیاسی امروز برگردانید. از اول انقلاب تاکنون جریان فکری اصیل انقلاب اسلامی، مومن حقیقی خیلی کم دارید شاید اگر از لحاظ نظری بخواهید دنبال آدمهایی بروید که مثلا آثاری در این زمینه داشته باشند، بعد از صحیفه نور حضرت امام (ره) و آثار چند تا از شهدا چیز دیگری اصلا پیدا نکنید، منظورم این جریان است که از یک سو به نقد تمدن غربی میپردازد و از سوی دیگر نگاه ایجابی به اصول اساسی و بنیادین انقلاب اسلامی دارد. [شهید آوینی و امثال او بدین ترتیب به هنر و تکنولوژی و پدیدههایی چون جنگ تحمیلی نگاه میکردند.
و در عمق معنایی همه آنها عرفان خود را جاری کرده و مفاهیم و محتوای نو میسازند مثلا] تجربه جنگ به ما ثابت کرد که ما در عین به کارگیری تکنولوژی میتوانیم وابسته به آن نباشیم. این که شهید رجایی میگفت: «آن روزی که اسلحه و مهمات ما تمام شود، اول جنگیدن ماست» شعار نبود بلکه واقعا به آن معتقد بود. ما در جنگ از تکنولوژی جنگی در حدی که میتوانست در اختیار ما قرار بگیرد و امکانات اجازه بدهد استفاده میکردیم. ولی متکی به تکنولوژی جنگی نبودیم. ما در جنگ نوآوریهای خیلی عجیب و غریبی داشتیم. ما به صورت طرحهای کلان به ابتکار دست میزدیم. در حالی که دنیا با تمامی تجارب جنگی خود حامی عراق بود. این تجربه به ما نشان داده که با اتکا به خود و به کارگیری محدود تکنولوژی میتوان کارهایی کرد و وابسته به تکنولوژی هم نبود. در کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب آمده است که از یک هنرپیشه میپرسند: شما چه تمهیدی برای دوره پیری خود اندیشیدهاید؟ لبخندی میزند و میگوید: تا آن وقت فرا رسد علم، مسئله پیری و مرگ را حل کرده است. یعنی بشر آرزو داشته به اینجا برسد که علم مسلئه پیری و مرگ را حل کند. اما حال دیگر هیچ کس در عالم چنین فکر نمیکند و چنین امیدی به آینده ندارد. بلکه عدم اطمینان به سیستمهای اجتماعی- سیاسی و اقتصادی و ... در سراسر عالم گسترش یافته است و بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر نقل مردم کوچه و بازار است. رسانهها در روالی که برایشان وضع و دیکته شده، حق ندارند علیه تمدن غربی حرکت کنند ولی به هر دلیل این ترس را افشاندند.
حال بعد از این وضعی که بشر ۴۰۰ سال برایش جان کنده، فکر میکنید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ یعنی چه راهی برای عالم جز انقلاب اسلامی وجود دارد؟ چه راهی جز حرکت کردن به سوی حکومت عدل باقی مانده است؟
حجتالاسلام والمسلمین محسنی -کارشناس مسائل فرهنگی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست