سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

تئاتر به چه درد می خورد


تئاتر به چه درد می خورد

بد نیست که پیش از پرداختن به موضوع بودجه تئاتر به سابقه آن اشاره کنم در دوره قاجار روشنفکران مخالف دم و دستگاه حکومت به تئاتر آنها از نوع مکتوب متوسل می شدند تا حکومت را نقد کنند و عمدتاً فساد حاکمان را برملا کنند پس حکومت نمی توانست از این دسته حمایت کند چرا که هر نوع نقد را ولو منجر به اصلاح ساختار نظام باشد, برنمی تافتند

حاشیه ای بر تأکید اهالی تئاتر نسبت به افزایش بودجه تئاتر

بد نیست که پیش از پرداختن به موضوع بودجه تئاتر به سابقه آن اشاره کنم: در دوره قاجار روشنفکران مخالف دم و دستگاه حکومت به تئاتر آنها از نوع مکتوب متوسل می شدند تا حکومت را نقد کنند و عمدتاً فساد حاکمان را برملا کنند. پس حکومت نمی توانست از این دسته حمایت کند چرا که هر نوع نقد را ولو منجر به اصلاح ساختار نظام باشد، برنمی تافتند. روشنفکران موافق نظام یا بهتر بگویم آن دسته که منتقد بودند اما به لحاظ موقعیت اجتماعی شان سکوت را بر دخالت در اوضاع ترجیح می دادند، تئاتر را برای مشغول کردن و سرگرم کردن مردم مفید می دانستند و از علاقه مندی شاهان قاجار علی الخصوص ناصرالدین شاه به انواع هنر نمایشی بهره برده و به دنبال تقلید شیوه های مدیریت تئاتر و ایجاد تماشاخانه های دولتی بودند. در ادامه و در دوره پهلوی، رضاشاه با هنر و به خصوص هنر نمایشی میانه ای نداشت اما به تدریج پذیرفت که تئاتر سر به راه و آموزش سطحی می تواند وجود داشته باشد، پس حمایت از وجود چنین تئاتری را کمابیش مجاز می دانست. در دوره پهلوی دوم دوباره فضای قاجاریه شبیه سازی شد اما با سیماچه مدرن تر: دولت خود را حامی هنر تئاتر می دانست پس با تخصیص بودجه تعدادی تماشاخانه دولتی ساخته شد، گروه های تئاتری مورد حمایت نسبی قرار گرفتند اما این حمایت حد و مرزی داشت و اگر تئاتر وظیفه خطیر خود یعنی نقد اوضاع اجتماعی را ایفا می کرد با موانع و مشکلات فراوانی روبه رو می شد و دولت نه تنها از این نوع تئاترها حمایت نمی کرد بلکه با شدت و حدت آنها را از میدان خارج می کرد زیرا تصور آن بخش از جامعه تئاتر نیز که در جبهه مخالف دولت بودند چیزی جز اصلاح شیوه های مدیریتی نظام نبود... این گذشته قابل تامل قطعاً بر سرنوشت تئاتر و منابع مالی آن نیز تاثیر گذاشته و موجب شده است که آن نگاه قدیمی دوباره در درون متولیان فرهنگی نظام جمهوری اسلامی احیا شود. آنها در معرض چند سئوال درونی و بیرونی اند:

تئاتر به چه درد می خورد؟

چقدر بودجه لازم دارد؟

تا کجا باید آن را حمایت کرد؟

آیا حمایت دولتی به شیوه مالوف صحیح است؟

حمایت از تئاتر، از خزانه و دارایی عمومی تا چه اندازه مفید، صحیح و موثر است؟

آیا تئاتر می تواند خودکفا بشود؟

حوزه آزادی تئاتر تا چه اندازه است؟

کنترل تئاتر در مرحله پیش تولید چه تاثیری بر مرحله تولید و عرضه دارد و... اینها سئوال های عمده ای هستند که هر متولی فرهنگی باید به آنها پاسخ بدهد و اگر ابهامی در سئوال و پاسخ باشد دچار همین مشکلات امروز می شویم: تردیدها سبب می شود که تخصیص بودجه به صورت حداقلی صورت بگیرد و این حداقل هم چنان به دست فعالان تئاتری می رسد که آنها برای تامین زندگی خود به سوی تئاتر، سینما، رادیو و در بسیاری از موارد شغل آزاد تمایل پیدا می کنند تا بلکه چارچوب خانواده شان فرو نریزد که متاسفانه غالباً فرو می ریزد... در پاسخ آن دسته از افراد که سئوال اساسی شان این است که تئاتر به چه درد می خورد به سئوال و جوابی تاریخی اشاره می کنم: یکی از شاگردان اقلیدس که نزد او هندسه می خواند از او پرسید: از مطالعه این چیز ها چه سودی عاید من می شود؟ اقلیدس غلامش را صدا زد و گفت: سکه به این آقا بده زیرا می خواهد از آنچه که فرا می گیرد سود ببرد. پاسخ اینکه سود تئاتر چیست می تواند همین پاسخ اقلیدسی باشد. اما می توان فراتر از این رفت و به فواید معنوی بی شمار تئاتر اشاره کرد: تئاتر جامعه را از حالت تک صدایی خارج می سازد و به تماشاگران می آموزد که برای حصول به نتایج مفیدتر اجتماعی مطلق اندیشی نکنند و این دستاورد که جامعه را همواره و بالنسبه به حال تعادل درمی آورد، نتیجه مطلوبی است. از این گذشته تئاتر همواره هنری معنوی، اندیشه ساز و فرهیخته گرا است و نخبگان برای تامین نیاز معنوی خود به آن مراجعه می کنند و تردیدی نیست که هرچه نخبگان از اندیشه و توان تحلیل بالاتری برخوردار باشند جامعه کمتر در تنگنا قرار می گیرد. از سوی دیگر تئاتر رویکردی انتقاد آمیز به خصلت آدمیان، به روابط آنها و به ارتباط انسان با انسان و انسان با ماورای خویش اعم از ماورای اجتماعی و ماورای جهان ملموس می پردازد و همچون دستگاهی نیرومند، از رکود و تداوم باور های غلط جلوگیری می کند. از این گذشته بسط معنوی این دستگاه، شکل ها و شمایل های جدیدی از آن پدید آورده است که آنها نیز به نوبه خود اما متناسب با مخاطبانشان در انسان سازی ذی سهمند: تئاتر آموزشی، آن هم در ابعاد و در گونه های بسیار متفاوت یکی از مولفه ها است. امروز دیگر کسی منکر نیروی شفابخش تئاتر در رابطه با کودکان دژمنش و بیماران روانی نیست و... بلافاصله باید افزود اگر یکی از گونه های تئاتر و فقط بخشی از این هنر همه جانبه مورد توجه قرار گیرد خطای مطلق است و از این رو توصیه موکد این است که تئاتر جامع و بودجه ادامه حیات تئاتر جامع بایستی مدنظر باشد تا در شاخه ها و گونه های وابسته به آن نتایج مطلوب را کسب کرد و باز در پاسخ آنان که می پرسند تئاتر به چه درد می خورد باید گفت: اگر ورزش سلامت جسم را به دنبال دارد تئاتر سلامت و نشاط عقل و ذهن را نصیب جامعه می کند و می دانیم هر دوی اینها مطلق نیستند و جامعه امروز نمی تواند فقط این دو را مورد توجه قرار دهد چرا که گسترش شیوه های بیان اعم از رسانه های مکتوب تا رسانه های تصویری و تنوع اشکال سرگرمی و اندیشه از دیدن مسابقات ورزشی گرفته تا شنیدن و دیدن یک کنسرت موسیقی یا حضور در یک فعالیت ورزش واقعی یا مجازی- کامپیوتری _ دامنه نامحدودی را برای تامین نیازهای گوناگون انسانی پیش روی ما گذاشته است. به هر حال دولت موظف است. شهرداری ها موظفند. آموزش و پرورش مکلف است. دستگاه روحانیت شرعاً و عرفاً موظف است که به همه این اسباب و ابزار ارتقای معنوی با درایت و هشیاری بنگرند و نسبت به آن از خود حساسیت نشان داده سریعاً مشکلات و موانع آنها را برطرف سازند چرا که اگر نسبت به این وسایل رشد و توسعه فرهنگی و معنوی بی توجه باشیم آنها به اسباب و وسایلی برای انهدام فرهنگی مبدل می شوند: تئاتر به سوی ابتذال پیش می رود و به هر قیمتی می گریاند یا می خنداند تا تماشاگر نیازمند را برای لحظاتی آسوده خاطر سازد: چون اشک ریختن و خندیدن یا نتایج تراژدی و کمدی در درون تماشاگر را هم می توان به سخیف ترین شکل تقلیل داد: اگر هر تراژدی اندوه عمیق را در بیننده بیدار می سازد هر نمایش احساساتی و سطحی نیز قادر است که اشک از دیدگان تماشاگران احساساتی و عامی خود جاری سازد در حالی که در شکل اول اندوه عمیق به اندیشه و تامل می انجامد و در شکل دوم فقط او را ارضا می کند و اگر کمدی اصیل می تواند تماشاگر را نسبت به کاستی های بشری و مضحک بودن روابط انسان ها آگاه سازد و او را بخنداند در کمدی سطحی قهقهه تماشاگر فاقد فواید معنوی است، می خندد که بخندد... با این اوصاف اگر بپذیریم که جامعه به تئاتر نیاز دارد بلافاصله باید بگویم که تئاتر دولتی مصیبت بارترین شکل هنر تئاتر است. درست است که دولت باید بودجه را تخصیص بدهد اما دولتی کردن اندیشه نتایج هولناکی دارد که در جای دیگر می توان با حوصله به آن پرداخت. بودجه دولتی و شهرداری ها بایستی شامل تاسیسات (ایجاد فضاهای تئاتر)، حمایت مالی از فعالان تئاتر در عرصه های پژوهش، آموزش و اجرا و حمایت از مخاطبان- با کاهش بهای بلیت- و بسیاری دیگر از عناصر به هم پیوسته این جریان فرهنگی باشد. برخی از مسئولان به اجراهای ضعیف، تماشاگران بی مخاطب و بعضاً تخلف های اجرایی اشاره می کنند تا بودجه تئاتر را متوجه سایر بخش ها کنند. این اقدام گریز از واقعیت است: به این نکته بیندیشیم که هرگونه رشدی نیازمند مبانی مستحکم و پایدار است، مگر ممکن است که بدون تامین زیرساخت های استوار به ساختارهای مستحکم دست یابیم؟ آیا می توان با بودجه ای معادل دستمزد یک مربی خارجی در تیم ملی فوتبال، همه آنچه که از تئاتر انتظار داریم برآورده کنیم؟ بی تردید انتظار عبثی است و عقل سالم آن را نمی پذیرد. نکته مهم تر این است که برخی سینما و تلویزیون را موثرتر از تئاتر می دانند اما غافل از اینند که امروز غالب بازیگران، فیلمنامه نویسان، کارگردان ها و سایر عوامل تهیه یک برنامه تلویزیونی یا سینمایی از معبر تئاتر گذشته اند تا در رسانه جانشین، موفق باشند. برای اثبات این ادعا می توان به بازیگران تئاتری اشاره کرد که در عرصه تلویزیون و سینما (فصلی)، مقطعی و موردی نیستند اما آنها که از نقطه مقابل وارد این عرصه شده اند به زودی از گردونه تولید تلویزیون و سینما خارج یا رانده می شوند.دست آخر پیشنهاد می کنم که بدون حمایت همه جانبه، بدون برنامه ریزی، بدون تامین زیرساخت ها، بدون تامین فضاهای متعدد تئاتری و بدون بودجه متناسب و مناسب همه اینها تئاتر نیمه جان ایرانی منقرض خواهد شد و انقراض آن از نوع محو شدن و نابودی ماهیتی نیست بلکه به دامان ابتذال، سطحی نگری و قشری نگری فرو خواهد افتاد. تاریخ چنین می گوید.

بهروز غریب پور



همچنین مشاهده کنید