پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

هنر چیست روز هنر انقلاب اسلامی


هنر چیست روز هنر انقلاب اسلامی

هنر چیست ظاهر این سوال خیلی ساده به نظر می رسد اما کیست که بتواند تعریفی از هنر ارائه دهد که کامل باشد و تمام وجوه هنر را بپوشاند و از طرفی تنها تعریفی باشد و شرح و بسط را در خود نگنجانده باشد به مناسبت روز هنر انقلاب اسلامی که 20 فروردین می باشد, در ادامه به بررسی تعریف هنر و درواقع این سوال که هنر چیست پرداخته شده است

هنر، یکی از بارزترین جلوه های اسرار آمیز فرهنگ و تمدن انسانی است که همواره بر حیات انسانی سایه افکنده است. هر جا کاوش های تاریخ تمدن و باستان شناسی، نشانی از تمدن و فرهنگ بشری و تجلی آن کشف می کند، در هر سرزمینی که تمدنی به عرصه ظهور می رسد، آثار و مظاهر گوناگون هنری، اعجاب پژوهشگران تاریخ تمدن و هنر را برانگیخته است و رموز ناپیدای آن، حکیمان را به اندیشه و تأمل فرو برده است. یک محقق تاریخ هنر، با مطالعه آثار هنری و جلوه های آن، سیمای روشنی از تمدن و فرهنگ بشری در سرزمین های پیشین به نمایش می گذارد. هنر، از اسرار آفرینش و حیات فرهنگی انسان است که اندیشمندان علوم انسانی را به پژوهش بیشتر فرا می خواند.

معنای هنر

در تاریخ فرهنگ و هنر انسانی، معنای هنر با نوعی الهام و اشراق همراه بوده است که گاهی عقل و ادراک انسانی از درک سرّ آن عاجز است. این موضوع نمایان گر این نکته است که هنر بیشتر با جان پاک هنرمند و یا سبک بیان او پیوند دارد، نه با صورت های ذهنی و خیالی وی.

هنر در فرهنگ ایران

کالبد هنر و ادبیات به خاطر انس با فرهنگ الهی و سنتی، جلوه و نمود معنوی و انسانی یافته است. این دریافت از هنر در ادبیات فارسی و عرفانی، به ویژه در زبان حافظ و مولانا، تجلی بارزتری از خود به نمایش گذارده است، چنان که از این غزل حافظ، نوع بینش وی از هنر را می توان درک کرد:

قلندران طریقت به نیم جو نخرند

قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است

نگاه مولانا در مورد هنر نیز در این شعر عیان است:

خود هنر دادن، دیدن آتش عیان

نی گپ دل علی النار دخان (مثنوی)

از دیدگاه حافظ و مولانا، عرفان نوعی علم ذوقی و هنری است و هنر نیز نوعی الهام و اشراق است و هنرمند هم از ذوق اشراقی بی بهره نیست. اکثر اندیشمندانی که درباره تعریف هنر به تأمل پرداخته و یا اظهار نظر نموده اند، از حل رموز آن فرو مانده اند. در واقع، غالب سخنان زیبا و دلنشین درباره هنر که گوش آدمی را نوازش می دهد، به غیر از ابهام و ادراک ناپذیری آن، از حیث اندیشه در فضای محدودی سیر می کنند؛ چرا که این تعاریف، هر کدام از زاویه ای خاص، هنر را توصیف کرده و نوعی بینش خاص را تداعی می کنند که گاهی، معنای کلی و روشنی از نفس هنر نمی انجامند. هگل در این باره می گوید: تعریف هنر اگر غیرممکن نباشد بسیار دشوار است.

معنای هنر

البته برای هنر، نمی توان مانند اشیا و عناصر طبیعی، فرمول یا ضابطه خاص تعیین نمود، و از نظر منطقی، جنس، فصل و حد آن را ترسیم نموده و تعریف علمی از آن ارائه داد؛ چرا که هنر، امری معنوی است و در دل آن نوعی اشراق و شهود نهفته است.

توضیح این که، در جهان هستی امور معنوی قابل تعریف منطقی نیستند البته برای درک امور ذوقی و روحی به ارائه تعریف روشن از آن ها نیاز نیست. درک و کشف ذوقی و وجدانی هنر و یا دریافت بی واسطه از آن مهم است، نه تعریف انتزاعی و منطقی. این موضوع تنها به هنر و زیبایی محدود نمی شود بلکه بسیاری از معانی بسیط و مجرد مانند وجود، حکمت، علم، عرفان، ادب، محبت، عدالت را نیز در بر می گیرد. از این امور نمی توان تعریف حقیقی ارائه نمود زیرا این تعاریف در محدوده و قالب علوم می گنجد و امور شهودی و ذوقی را شامل نمی شود. به همین علت است که ذات هنر در دنیای امروز، هنوز به عنوان پدیده ای اسرار آمیز در ابهام باقی مانده و تعریف جامع و گویایی از آن ارائه نشده است. گویی هنر چونان قله ای دست نیافتنی است که انسان هرچه برای سلوک به آن تلاش به عمل می آورد، کمتر به کشف و شهود آن دسترسی پیدا می کند.

اکنون به ارزیابی پاره ای از تعاریف درباره هنر می پردازیم، هر چند در نگاه ابتدایی، این جمله ها، جذاب و دلنشین به نظر می رسند اما با نظر دقیق تر ملاحظه می شود که در میان این تعاریف، هیچگونه انسجام و هماهنگی وجود ندارد.

تعریف هنر از زبان اندیشمندان

الف. هنر، انعکاس تخیل و تصور هنرمند است.

ب. هنر، آفرینش زیبایی است به نیروی دانایی.

پ. هنر، گزارش و ترجمه ای است از روح هنرمند.

ث. هنر دعوتی است به سوی سعادت. (شیلر)

ج. عنوان هنر را بایستی به چیزهایی اعطا نمود که با آزادی به وجود آمده اند. (امانوئل کانت)

چ. هنر، گل زندگی است و هنرمند دوستدار واقعی بشر.

ح. هنر، فعالیتی است طبیعی در قلمرو حیوانیت و از امیال جنسی سرچشمه گرفته است. (اسپنسر انگلیسی)

خ. هنر، لذت و شوری است که عینیت یافته است.

د. هنر، تشبیهی از جهان است که ما از آن لذت می بریم.

ذ. هنر، بیان آرمانی است که هنرمند توانسته در قلمرو آن، به اشیاء صورت تجسمی بخشد.

ر. هنر، کوششی است برای ایجاد زیبایی و عالم ایده آل.

ز. هنر، شکل دادن به تجارب انسان است که ما بدان می نگریم و از آن لذت می بریم.

ژ. هنر، نوعی شهود خداست در ظهور جمال. (کروچه)

ذکر این نکته مهم است که لزومی ندارد برای درک و دریافت یک شی، از آن تعریف دقیقی ارائه دهیم، زیرا ما بسیاری از احوال و وسایل روانی خود را از طریق وجدان درونی درک می کنیم، در حالی که قادر نیستیم از آن توصیف مشخصی ارائه دهیم. امروزه این مسأله در فلسفه غرب نیز مطرح است که دریافت حقیقت و گوهر یک شی، از طریق جان میسر است نه از طریق تصور و مفاهیم ذهنی. در واقع، برای پی بردن به نفس هستی هر شی، به نوعی درک شهودی و تجربه درونی لازم است. لئوناردو داوینچی نقاش و معمار برجسته ایتالیایی می گوید که هنرمند باید جانش را پاک و زلال نماید تا درونش زیبا شود و جان شفاف و زیبا جز زیبایی نمی بیند و جز زیبا نمی آفریند، هنر نیز در ذات خویش بی نیاز از جان هنرمند نیست. به قول غزالی: «علم از عالم جدا نیست».

تولستوی و هنر

به نظر می رسد تولستوی (متفکر روسی) بیش از دیگران در معنای هنر به تأمل و دقت نظر پرداخته و نظریه ای به طور نسبی دقیق در این باره ارائه نموده است.

از نظر وی، هنر فعالیت انسانی است که انسان آگاهانه و به یاری علایم ظاهری، احساسات تجربه شده خود را به دیگران انتقال دهد، به طوری که آن ها نیز آن احساسات را تجربه نمایند و از مسیر حسی و خیالی که هنرمند از آن گذشته است بگذرند. هنر وسیله کسب لذت نیست بلکه وسیله ارتباط با انسان ها جهت سیر به سوی سعادت فرد و جامعه انسانی است.

در تعریف تولستوی از هنر به سه نکته اساسی اشاره شده است:

الف. عامل خودآگاهی؛ ب. عامل انسانیت و ج. عامل هدفمند بودن. زمانی که این سه عامل را با یکدیگر در نظر بگیریم، جلوه نازل یک هنر سنتی را عرضه می کند که می توان آن را هنر انسانی به شمار آورد. از مجموعه اندیشه های تولستوی درباره هنر، این گونه به دست می آید که وی نفس هنر حقیقی را الهی و انسانی می داند، هر چند توصیف وی از هنر، صورت متعالی و قدسی از آن ترسیم نمی کند.

تعریف بندیتو کروچه

در میان تعریف های هنر از زبان متفکران غربی، تعریف بندیتو کروچه، پژوهشگر ایتالیایی به نفس هنر نزدیک تر است. وی، ماهیت هنر را نوعی شهود می داند که در واقع، تجربه ای درونی جهت کشف جمال الهی است.

عشق به حسن و جمال از فطرت الهی انسان سرچشمه می گیرد که روان شناسان، امروزه از آن به نام حس زیبایی و جمال دوستی در روح انسان یاد می کنند. این حس، زیبایی ذاتی است و این نمود زیبا که برای انسان زیبا جلوه می کند، بازتاب حس درونی است. به قول مولانا:

آوازه جمالت از جان خود شنیدم

چون باد و آب و آتش در عشق تو دویدم

اندر جمال یوسف گر دست ها بریدند

دستی به جام ما بر، بنگر چه ها بریدم

در این تعریف رشته های هنری مانند آبی شفاف و زلال هستند که از شهود سرچشمه می گیرند و به صورت خوش آهنگی در دشت های حسن، صوت، خط، رنگ، اصوات و یا اشکال هندسی جاری می شوند، همان طور که مولانا می فرماید: «تشنگان را آب حیات بخشند و جسم ها را جان»؛ در چنین حالی است که هنر انعکاس زیبایی از آفرینندگی شراب و شهود است.

تعریف اقبال لاهوری

از مهم ترین تعاریف در مورد هنر در میان متفکران شرقی، سخن علامه اقبال لاهوری است که به قول شکیب ارسلان وی از بزرگ ترین متفکرانی است که فرهنگ اسلامی در طی چند قرن به خود دیده است. اقبال در تعریف هنر می گوید:

مقصود از هنر، اکتساب حرارت و نشاط ابدی است. ملت ها نمی توانند بدون معجزه قیام کنند. هنری که خاصیت عصای موسی(ع) و یا دم عیسی(ع) در آن نباشد چه فایده ای بر آن مترتب خواهد بود.

این سخن وی از آنجا نشأت می گیرد که او فلسفه حیات را در شور و نشاط و سیر حرکت به جانب لقای الهی می داند.

اقبال همچنین می گوید: «مقصود از علم و فلسفه، کشف حقیقت است و هدف از هنر، تجلی و تمثل حقیقت است.»

به هر حال، توصیف اقبال از هنر، تداعی کننده هنر دینی و سنتی است و با پژوهش های جدید در مورد هنر دینی سازگاری دارد.

نگاهی به تعریف تولستوی از هنر

توصیف تولستوی متفکر برجسته روسی در بین تمام تعریف های هنر، از ظرافت و عمق و دقت خاصی برخوردار است. نکته مهم این تعریف این است که تولستوی به زبان و طرز بیان در هنر نیز توجه نموده است. همچنین وی از تجربه در وجدان هنرمند یاد می کند که نوعی دریافت شهودی و ذوقی را به خاطر می آورد و شرقی ها در هنر از آن به «سلوک باطنی« و غربی ها به «تجربه درونی» یاد می کند. نکته مهمی در این جا وجود دارد و آن این که نوعی همدلی میان هنر و عرفان مشاهده می شود. نظریه محی الدین عربی در عرفان این است که:

عرفا نمی توانند احساسات و تجارب خویش را مستقیماً به دیگران انتقال دهند و تنها از طریق زبان راز و رمز، تجربه ها، و احساسات خویش را منتقل می نمایند.

اگر سخن محی الدین عربی را با سخن تولستوی در کنار هم قرار دهیم، پیوند میان هنر و عرفان و نیز هم زبانی در میان آن دو را مشاهده می کنیم، و این که زبان هنر و عرفان زبان رمز گونه است.

سخن نهایی در تعریف هنر

به نظر ما، نفس و ذات هنر مانند علم، ادب، هنر، حکمت و اخلاق از آن جهت که امری ذوقی و وجدانی یا شهودی است و با جان هنرمند پیوند دارد. از آنجا که هنر به قطب درون ذاتی انسان باز می گردد، بازگشت به علم حضوری دارد نه علم حصولی؛ از این رو قابل تعریف علمی نیست. اگر مسایل تجربه حسی علم گرایی، حس گرایی، پوزیتویسم، که پس از رنسانس و در قرن جدید در جهان غرب ارائه شد و بر اندیشه شرقی ها نیز اثر گذاشت، بشر را در دام خویش افسون نمی کرد، امروزه انسان به قطب ذاتی و درونی معرفت توجه دقیق تری می کرد و اسرار بیشتری را در جهان هستی کشف می نمود. اصولاً مسایل هنری و زیبایی، تنها یک پدیده عینی و خارجی نیست بلکه احساس و درک زیبایی در فطرت درونی و جمال دوستی آدمی نهفته است و تنها به جهان بیرونی باز نمی گردد، یعنی به قطب درون ذاتی زیبایی ارتباط پیدا می کند، بدین معنا که اصل هنر و زیبایی در درون ماست، نه در صورت فیزیکی و ساختمان خارجی هنر.

هنر، مبتنی بر نوعی علم و معرفت باطنی است که سرچشمه ای آسمانی دارد. هنر که زیبایی و آفرینندگی است، با نوعی خودآگاهی عرفانی و شهود درونی پیوند خورده است. انسان هنرمند با درک این شهود تمام عالم را شهود می نماید. در درون هنرمند، پنجره ای به سوی جمال و کمال بی انتهای حق و روزنه ای برای دیدن نفس زیبایی هستی، باز شده است به صورتی که ذات حق را می بیند. هنرمند آنچه را در جمال هستی شهود می نماید، به زبان و قالب هنر، بیان می دارد. از این رو هنر، تجلی و تمثیل نفس زیبایی و جمال حق است و به بیان دیگر گوهر هنر، تجلی شیدایی و مظهر زیبایی جان هنرمند نسبت به جمال حق است. الهام، زیبایی و خیال باطنی، جان مایه هنر است. هنر، ظهور و جلوه جان پاک و زیبای هنرمند است که در آثار و سبک هنری او انعکاس یافته است و زبان هنری مانند زبان عرفان جنبه نمادین دارد. هنر، لطیف ترین و ظریف ترین تجلی ادراک هنرمند و جلوه و تجلی صورت جهان هستی است که از عوالم برتر هستی و خیال برتر هنرمند سرچشمه گرفته است. لذا نفس هنر در عالی ترین جلوه و ظهور خویش، نوعی تجلی نشأت گرفته از تجلی جمال و صورت زیبای حق در جان و خیال هنرمند است. انسان نیز آینه شفاف و جلوه زیبای تمام نمای حق است و به صورتی خدا گونه آفریده شده است. از این رو هنر، هدیه ای الهی و آسمانی در باطن انسان است و از جایگاه خاص برخوردار است. احساس و مرتبه خیال هنرمند بر اساس مبنای معرفتی، حکمت ذوقی، عرفان و نظام زیبای هستی استوار می باشد. حافظ در این باب می گوید:

ساقی به نور باده برافروز جام ما

مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم

ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

با عنایع به حفظ جانب حرمت و قدر و بهای هنر و توجه به مبانی حکمت اشراقی و متعالیه هنر، حضرت حق از ظهور جان مایه هنر در تمام جلوه های آفرینش خبر می دهد؛ لذا هر گونه آسان گیری در معنای هنر، و هبوط آن از عالم پاک به عالم خاک، گناهی نابخشودنی است و این گوهر هنر، امانت الهی نزد انسان است که بایستی به حضرت حق بازگردد.

این جان عاریه که به حافظ سپرده دوست

روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم