دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

انقلابی فراتر از نظریه ها


انقلابی فراتر از نظریه ها

نگاهی به نقش معنویت در وقوع انقلاب اسلامی ایران

”قدرت “ از دیدگاه اندیشمندان غربی و نظریه پردازان کلاسیک بازه کاملا محدود تعریف شده ای دارد.این اندیشمندان همواره سعی کرده اند با ایجاد پیوستگی میان منابع و ابزارهای قدرت ،این پدیده پیچیده را در قالب تفاسیر کلی به جهان بشریت ارائه نمایند.این در حالیست که تعریف آکادمیک موجود در خصوص قدرت توجیه گر پدیده هایی مانند انقلاب اسلامی ایران نیستند.....

سنجش کیفی انقلابهای جهان با استناد به فاکتور قدرت جای بسی تامل دارد.بر این اساس می توان نظریه های قدرت و نقش آنها در آنالیز انقلابهای جهان را در دو سطح تئوری و کاربردی مورد بررسی قرار داد.در عرصه تئوری ،نظریه پردازانی مانند برتراند راسل،ماکس وبر ،لا پی یر و... هریک سعی نموده اند قدرت را از زاویه ای متفاوت مورد بررسی قرار دهند.اما وجه اشتراک نظریات انها دخالت مستقیم عنصر اجبار در قدرت است.به عبارت دیگر ،میان “اجبار” و “قدرت”رابطه ای خطی و دوطرفه وجود دارد و مفهوم اجبار در ذات قدرت مستتر است.این استتار خود را به عناوین و اشکال محتلف نمایان می سازد و “قدرت تنبیهی “ و ارکان آن را پدید می آورد.بر این اساس قدرت تنبیهی نسبت به انواع دیگر قدرت مانند قدرت اقناعی و قدرت تشویقی غالب بوده ومصادیق بیشتری دارد.البته قرائتهای ماتریالیستی و سکولاریستی از قدرت تا حدودی قدرت تبیین لایه بندیهای سیاسی و اجتماعی غرب را داراست.در جوامع غربی انقلابهای به صورتی کاملا فرموله رخ می دهند.در این راستا “انحطاط طبقه حاکم” و “نارضایتی مردم” پیش شراط و معلول وقوع انقلابها هستند و انقلاب نیز محصول همین نارضایتی هاست.نگاه مکتب مارکسیسم نیز به مقوله انقلاب نگاهی کاملا ماتریالیستی با تکیه بر نظریه “زیر بنا”و”روبنا” و اختلافات طبقاتی کارل مارکس است.

انقلاب اسلامی ایران بدون شک انقلابی متفاوت با دیگر انقلابهاست.از این رو تئوریهای غربی در هر دو سطح کاربردی و تئوریک قدرت توجیه و تفسیر این انقلاب را ندارند.یکی از اصلی ترین نقاط آسیب غرب در بررسی انقلاب اسلامی ایران اتخاذ نگاهی واحد نسبت به همه انقلابهاست.در این خصوص اندیشمندان غرب برای همه انقلابهای جهان ثوابت و متغیراتی را قائل می شوند که در خصوص انقلاب اسلامی ایران به هیچ عنوان قابل تعمیم دهی نیست.آنها روح انقلابها را ثابت و شکل وقوع آنها را متفاوت فرض می کنند.حال آنکه روح انقلاب اسلامی ایران با دیگر انقلابهای جهان تفاوتی بنیادین و آشکار دارد.

میشل فوکو از جمله افرادیست که انقلاب اسلامی ایران را به صورتی مبنایی و دقیق مورد بررسی قرار داده و در این خصوص نتایج قابل تاملی به دست آورده است.

پل-میشل فوکو فیلسوف، تاریخدان و متفکر معاصر فرانسوی است.فوکو به خاطر نظریات عمیق و دیدگاه انقلابی درباره جامعه، سیاست و تاریخ از سرشناسترین متفکران قرن بیستم است. همچنین فوکو جزو رهبران نظری پسا ساختگرایی و پست مدرنیته محسوب می شود.وی در بحبوحه انقلاب ایران دو بار به این کشور سفر کرد؛ یک بار در نیمه ماه سپتامبر سال ۱۹۷۸ - یک هفته پس از رویداد خونین هفده شهریور سال ۱۳۵۷ خورشیدی - به مدت ده روز راهی تهران و قم شد و در قم با روحانیان مختلفی دیدار نمود و بار دیگر در همان سال از نهم تا پانزدهم نوامبر را در تهران گذراند و با انقلابیون داخل کشور گفتگو نمود.

همچنین میشل فوکو از سال‌های آغازین دهه هفتاد میلادی، با رهبران جنبش‌های ضدرژیم شاه در خارج از کشور ارتباط بر قرار کرد و از طریق آن‌ها با سرگذشت انقلاب ایران آشنا شد. فوکو درخصوص هیچ رویدادی به اندازه ایران و انقلاب آن ننوشته است؛ در حالی که در همان سال‌ها رویدادهای انقلابی دیگری در امریکای لاتین یا شمال آفریقا در جریان بوده است.

“معنویت” عاملی است که میشل فوکو در خصوص انقلاب اسلامی ایران تکیه زیادی بر روی آن داشته است.حال آنکه فوکو در اصل نظریه پردازی پست مدرن بوده که آموزه های نگاه غربی به مفهوم قدرت را کاملا درک نموده است.از سوی دیگر،میشل فوکو در تحقیقات خود راجع به انقلاب اسلامی ایران ،شیفتگی قابل توجهی نسبت به دو مفهوم “مهدویت”و”شهادت “پیدا می کند.

واقعیت امر این است که معنویت و ارزشهای برخاسته از آن روح انقلاب اسلامی ایران را شکل می دهند.از این رو نمی توان بدون در نظرگرفتن این عامل انقلاب اسلامی را مورد بررسی قرار داد.تاکنون نظریه پردازان مختلف سعی نموده اند با تکیه بر عوامل و انگیزه هایی مانند نا به سامانیهای اقتصادی ووقوع انقلاب ایران را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند،اما این نظریات در مراحل انطباق و همسان سازی با واقعیات کارآیی خود را از دست داده اند.

یکی از افراد دیگری که وقوع انقلاب اسلامی ایران نظریات و تئوریهای انقلابی او را نقض نمود،خانم تدا اسکاچپل بود.وی با مطالعه تطبیقی انقلابهای چین،روسیه و فرانسه ،کتاب معروف خود با عنوان “دولتها و انقلابهای جتماعی “ را در سال ۱۹۷۹ میلادی منتشر نمود.اسکاچپل میان انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی تفکیم قائل می شد و معتقد بود که لزوما با وقوع انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی رخ نمی دهد.اسکاچپل عواملی ماند بحران سیاسی دولت،شورش از پایین و مشارکت نخبگان حشیه ای عوامل تعیین کننده در وقوع هر انقلاب هستند.بر این اساس وی برای انقلابها نوعی جبریت قائل می شود.یعنی با چینش سه عامل ذکر شده در کنار یکدیگر خود به خود انقلاب رخ خواهد داد .اسکاچپل نیز نقش ایدئولوژی،مکتب و معنویت را در انقلابها نادیده می انگارد.این در حالی است که وقوع انقلاب اسلامی ایران با تکیه بر ایدئولوژی خاص،رهبری آگاه امام خمینی (ره) و حضور گسترده مردم نشان داد که بر خلاف نظریه اسکاچپل این انقلاب جبری و به دور از اراده مردم نیست.

نکته جالب توجه اینکه سرانجام تدااسکاچپل نیز نسبت به ناکارآمدی نظریه خود در قبال انقلاب اسلامی ایرن اقرار نمود.اسکاچپل پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ،در سال ۱۹۸۲ میلادی با نوشتن مقاله ای تحت عنوان “دولت تحصیلدار و اسلام شیعه در انقلاب ایران” می نویسد:

“اگر بتوان گفت که یک انقلاب در دنیا وجود داشته که عمدا و آگاهانه توسط یک نهضت اجتماعی توده ای ساخته شده است تا نظام پیشین را سرنگون سازد،به طور قطع آن انقلاب،انقلاب ایران علیه شاه است.انقلاب آنها صرفا نیامد،بلکه به صورت آگاهانه و منطقی ساخته شد.این انقلاب مرا وادار می سازد تا به درک خود در باره نقش بالقوه و محتمل سیستم های عقاید و ادراکات فرهنگی در شکل بخشیدن به کنشهای سیاسی عمق و وسعت بیشتری ببخشم.”

فرهنگ تشیع دارای نوعی پویایی ذاتی است که آن را از دیگر فرقه ها متمایز می کند.درک این پویایی از عهده بسیاری از تئوریسنهای غربی خارج است.مسلماً مردمی که از این فرهنگ الهام می گیرند نیز با مردمی که در دیگر نقاط جهان به سبب فقر و دیگر عوامل مادی صرف دست به کودتا یا انقلاب می زنند تفاوت دارند.”فرهنگ عاشورا”،”شهادت طلبی”،”اعتقاد راسخ به سنتهای الهی”،”اعتقاد به قیام در برابر کفر”و... جملگی نقش بلا انکاری در پیروزی ملت ایران و سقوط نظام شاهنشاهی داشتند.روحانیت نیز به عنوان مجرای انتقال دهنده پیام پویایی تشیع از حمایت توده های مردم ایران برخوردار شد.از سوی دیگر،تجربه تلخ مشروطه نشان داد که روشنفکری غرب زده در ایران به هیچ عنوان نمی تواند قیمومیت ملتی متکی بر فرهنگ اصیل شیعی را بر عهده بگیرد.

در نهایت اینکه انقلاب اسلامی ایران را نمی توان با تکیه بر نظریات قدرت و تئوریهای انقلابی بر خاسته از مناسبات قدرت در غرب مورد بحث و بررسی قرار داد.آنچه انقلاب اسلامی ایران را از دیگر انقلابهای جهان متمایز می کند منطق و فرهنگ شیعی موجود در ماورای آن است.منطقی که نظریات مادیگرایانه غربی قدرت درک و تحلیل آن راندارند.

حنیف غفاری