شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
دیروز می بینمت
دیدهاید این كارآگاهان «هولمز» گونه را؟! میآیند در صحنه جنایت، دوری میزنند و با نگاهی دست میگذارند روی دو سه نكتهای كه عمرا به چشم هیچكس قابل نیامده و بیخیال باقی چیزهای كماهمیت میشوند، یعنی یك جور غربال نكتهها، انگار صحنه جنایت را توی ذهنشان بازسازی میكنند.
داگ كارلین، مامور ای تی اف (دنزل واشنگتن) در «دژا وو» از همین گونه است، گیریم تكنولوژی فیزیك، ماشینی در اختیارش قرار داده كه میتواند قسمتی از گذشته را روی مانیتور بزرگ مقابلش ببیند و بررسی كند.
آل پاچینو «بیخوابی» كریستوفر نولان را یادتان هست؟ چطور در صحنه جنایت، گذشته در ذهنش نقش میبست و برای ما نمایش داده میشد. كارلین حتی خصلت قدیمی این نمونه كارآگاهان را حفظ كرده، اینكه شیفته و پریشان مقتول مونث پروندهاش میشود، مثل اسكاتی (جیمز استوارت) در «سرگیجه».
گیریم این یكی میتواند با تغییر كوچكی كه در گذشته ایجاد میكند، قدری تقدیر را عوض كند، مثلا در بازخوانی گذشته توسط اسكاتی، مادلین (كیم نوواك) نیفتد! یعنی شدنی است؟! این یكی دیگر به نوع نگاه اسكات نسبت به دنیای پیراموناش برمیگردد، مگر نه اینكه برای «عشق حقیقی» هم دو پایان در نظر گرفته بود و دست آخر هپی اندینگش را گذاشت!
فیلمنامه نویسان اسكات، روسیو و مارسیلی، توانستهاند این روایت رفت و برگشت زمانی را پر و پیمان و بدون گاف و سوتیهای معمول این نوع قصهها طرح كنند و برای جالبتر شدن موضوع انگشت روی تئوریهای مطرح شده «فضا و زمان» توسط انیشتین در فیزیك گذاشتهاند!
اوج استفاده از این نكته هم آن قسمتی است كه كارلین برای دریافت سیگنالهای واضح از گذشته! توی ماشین مینشیند و به محل وقوع حادثه میرود. دو تصویر مقابلش نقش میبندد، تصاویر زمان حال و آنچه كه از گذشته دریافت میكند. با تمام این حرفها و با توجه به تشریح سادهای كه پاول (وال كیلمر) از آن دستگاه میكند:«میتواند زمان را در محدودهای مشخص نگه دارد تا رویش كار كنیم»، گویا باز هم توانایی این را ندارد كه همان محدوده زمانی گذشته را بازگرداند! (خیلی سخت شد؟!)
یعنی اگر آن همه مامور و محقق كه دارند لحظههای پیش از مرگ كلیر (پولا پاتن) را نگاه میكنند، لحظهای را از دست بدهند، دیگر نمیشود كاریش كرد. دقیقا همینجاست كه اسكات ضربه اش را به ما وارد میكند و همه آن فصلهایی كه به كوچكترین و كماهمیتترین كارهای روزمره دخترك خیره شدیم، معنا و مفهوم پیدا میكنند. طوری كه كارلین و ما حاضر نیستیم حتی ذرهای از آنها را از كف بدهیم. مثل آن لحظه از تصاویر گذشته دخترك كه دارد خودش را در آینه برانداز میكند و طبق عادت با خودش حرف میزند و میخندد!
● پیرمرد انگلیسی مست!
باید مثل ریدلی اسكات عمری را پشت سر گذاشته و كلی كهنگی را تجربه كرده باشی تا در آستانه هفتاد سالگی، بتوانی از فیلمنامهای با قصه ساده و تكراری، فیلمی مفرح و سرخوشانه مثل «یك سال خوب» بیرون بكشی. «یك سال خوب» قبل از هر چیز، جنگ من است با «من»! ریدلی اسكات انگلیسیمآب در آستانه كهنگی میخواهد فرانسوی باشد، یله و راحت.
مقابلهای كه از ابتدا به شكلهای مختلف نشان داده میشود و اتفاقا یكی از دلایل مهم جذابیت فیلم، همین است. مثل جنگ مكس اسكینر (راسل كرو) با مدل ماشین فرانسویای كه منشیاش عمدا برایش فراهم كرده، یا كركری بامزهای كه مكس با آن جمع دوچرخهسواران فرانسوی دارد و هروقت از كنارشان رد میشود بلند فریاد میزند:«لنس آرمسترانگ»! (قهرمان دوچرخهسواری آمریكایی).
جایی از ماجرا كه مكس و دوفلت (دیدی بوردون) دارند دستی به سر و شكل خانه و باغ میكشند، ترانه مشهور «Hey Joe» (كه اریژینال ساند تراك«The Dreamers» هم بود) به شوخی، با كلام فرانسوی پخش میشود! مسابقه تنیس بین مكس و دوفلت مفرحترین آنهاست. مكس خودش را فرد پری (فردریك جان پری، تنیسور انگلیسی، قهرمان پنج دوره جهان) مینامد و دوفلت كه كلاه مارك لاكاست سرش است، به اسم رنه لاكاست (ژان رنه لاكاست، تنیسور قهرمان فرانسوی) بازی را شروع میكند!
تقابلهایی كه كمكم منجر به استحاله و دگرگونی شخصیت مكس (ریدلی اسكات؟!) میشود. اوج استحاله از نوع فرانسوی مكس موقعی است كه بالاخره با فانی (ماریون كوتیلارد) قراری برای شام میگذارد تا با هم از سلایقشان بگویند، در پسزمینه هم تكههایی از فیلم «تعطیلات موسیو اولو» پخش میشود كه با توجه به كت و لباسهای مسخره مكس در طول فیلم اشاره زیركانهای است.
مكس برای فانی از بیاحساسی مفرطش میگوید و اینكه در اعتماد به دیگران ناتوان است، اما اینها را در حالی میگوید كه مدتهاست باران شروع شده و از شدت آن همه رستوران بساطشان را جمع كردهاند و رفته اند.
...خب، گفتیم كه «یك سال خوب» محصول دوران شیرین پیرمردی است. مصداقش در داستان هم پدر پیر و شیرینعقل دوفلت است كه دائم مواظبش هستند مبادا جایی برود یا كاری كه نباید بكند! فیلمسازهایی مثل ریدلی اسكات در تاریخ سینما زیاد داشتهایم كه مفرحترین ساختههایشان بعد از شصت سالگی بوده، نمونهاش هم هوارد هاكس و «ریو براوو»ای است كه در ۶۴ سالگی ساخته است.
نوید غضنفری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست