سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

نورافشانی مارتین اسکورسیزی


نورافشانی مارتین اسکورسیزی

نگاهی به فیلم مستند «نوری بتابان»

در پشت صحنه کنسرت سال ۲۰۰۶ (و احتمالا دو هزار و ششمین کنسرت) گروه رولینگ استونز در منهتن، چه کسی حضور داشت؟

واقعا هدایت دوربین‌ها برای ضبط همزمان این رویداد در خیابان و بر فراز آن از کسی جز مارتین اسکورسیزی ساخته بود؟ دوربین از فاصله‌ای بسیار بالا روی جمعیت زوم کرده، سپس با سرعت بالا و بالاتر می‌رود تا محوطه کنسرت، سپس کل منطقه به تصویر کشیده شود و در نهایت شاهد تصویر زمین از دید یک فضانورد هستیم که در آن جزیره منهتن توسط قرص کامل ماه روشن شده و لوگوی سرخ رنگ گروه رولینگ استونز نیز در پس‌زمینه آن دیده می‌شود. بدین ترتیب استاد نماهای متحرک و غیرممکن با «نوری بتابان» یک بار دیگر مهارت خود را به رخ می‌کشد.

اسکورسیزی از سوی بسیاری بهترین سینماگر آمریکایی در میان نسل خود لقب گرفته است. او از زمان ساخت «خیابان‌های پایین شهر» در ۱۹۷۳ و ادامه مسیرش با «راننده تاکسی»، «گاو خشمگین»، «رفقای خوب» تا «مردگان» (۲۰۰۶، فیلمی که بالاخره اسکار بهترین کارگردانی را نصیب اسکورسیزی ساخت)،‌ همواره مهارت را با هیجان ترکیب کرده و خشونت افسارگسیخته اواخر قرن بیستم را به شیوه‌ای کلاسیک به تصویر درآورده است. ساخت فیلم‌هایی چون «نوری بتابان» بیشتر در حکم یک زنگ تفریح برای اسکورسیزی است تا مدتی به دور از دشواری‌های داستان‌گویی و دست و پنجه نرم‌کردن با سیستم هالیوودی باشد.

«نوری بتابان» چهارمین فیلم مستندی است که اسکورسیزی درباره موسیقی راک ساخته است. دیگر فیلم‌های او عبارتند از «آخرین والس» (۱۹۷۸) ضبط آخرین کنسرت گروه «بند»، «درست مانند رفتن به خانه» (۲۰۰۳) نگاهی دلسوزانه به نوازنده سابق بلوز گروه «دلتا» و «راهی به خانه نیست» (۲۰۰۵) ترکیبی از گفت‌وگوها و نقش‌آفرینی‌های باب دیلن در سال‌های اولیه کارش. در تمام این فیلم‌ها می‌توان اعتقاد راسخ اسکورسیزی را به نزدیک‌بودن سینما و موسیقی مشاهده کرد. این مساله در فیلم‌های داستانی او نیز به سبب عواملی چون بازی‌های اپراوار، نحوه کار او با دوربین و چگونگی بهره‌گیری‌اش از موسیقی مشهود است.

به علاوه اسکورسیزی مستند سیاسی («صحنه‌های خیابانی»، ۱۹۷۰ درباره اعتراضات ضدجنگ)،‌ تصویری عاشقانه درباره والدینش («ایتالیایی‌آمریکایی» ۱۹۷۴)، مطالعه‌ای درباره دوست صمیمی‌اش (پسر آمریکایی: پرونده‌ای درباره استیون پرینس، ۱۹۷۸)، مستندی درباره جورجو آرمانی («ساخت میلان»، ۱۹۹۰) و فیلم‌هایی درباره تاریخ سینمای آمریکا و ایتالیا نیز ساخته است. کنجکاوی اسکورسیزی هیچ پایانی ندارد. او هرچه را دوست دارد، به فیلم درمی‌آورد.

واقعا چرا کارگردانی که موقعیت‌های بزرگی در اختیار اوست، مستندهای «کوچک» می‌سازد؟ پاسخ را باید در یکی از قوانین اساسی ورزش ایروبیک یافت: این کار در حکم به کار واداشتن سایر عضلات است. به بیان ساده‌تر، کارگردانان فیلم‌های داستانی اتفاقات را خلق می‌کنند اما کارگردانان مستند چیزهایی را که اتفاق می‌افتند پیدا و آنها را وارد داستان می‌کنند.

در فیلم داستانی ابزار اصلی دوربین است اما در مستند میز تدوین این نقش را بر عهده دارد. در حقیقت هنگام تدوین است که جزئیات زندگی واقعی، حتی اگر بر صحنه یک کنسرت اتفاق بیفتند، کشف و در صورت استفاده صحیح در فیلم می‌توانند به‌اندازه فیلمی چون «هری پاتر» توجه تماشاگران را به خوب جلب کنند. دلمشغولی‌های اسکورسیزی در مستندهایش نیز مانند فیلم‌های داستانی‌اش است: جست‌وجوی ریشه‌ها، روابط دوستانه پیچیده و جذابیت چیزهای ممنوعه. اسکورسیزی در سال‌های اولیه کارش در تدوین دو مستند درباره موسیقی راک، «ووداستاک» و «تور الویس» همکاری کرد، که بی‌شک این تجارب نقش مهمی در شکل‌دادن شخصیت سینمایی او داشته‌اند.

اسکورسیزی یک سال پیش از میک جگر و کیت ریچاردز و یک سال پس از چارلی واتس متولد شد. او نخستین فیلم کوتاه خود را در سال ۱۹۶۳ ساخت و رولینگ استونز نیز نخستین آلبوم‌شان را در همین سال منتشر کردند.

بدین ترتیب اسکورسیزی شناخت خوبی از اعضای این گروه داشته است. کلوزآپ‌هایی که دوربین اسکورسیزی از چهره پیر شده اعضای این گروه به نمایش می‌گذارد، نه به جهت تحقیر آنان بلکه برای ستایش از آنان بوده است. ت

جربه ۴۰ سال مستندسازی این امکان را به اسکورسیزی داده است که با کاوش درباره دیگران ـ جگر، دیلن، آرمانی یا خانواده خودش ـ بینش خود را افزایش دهد و لذتی که اسکورسیزی با شریک‌کردن تماشاگران در این تجارب به آنان می‌بخشد، به‌مراتب بیشتر از فیلم‌های داستانی‌اش است.

ریچارد کورلیس

منبع: تایم، ۳ آوریل



همچنین مشاهده کنید