دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
مجله ویستا

فیلم اول, جسارت, ناپختگی


فیلم اول, جسارت, ناپختگی

رضا عطاران چهره شناخته شده ای در ژانر کمدی سینما و تلویزیون ایران است

رضا عطاران چهره شناخته‌شده‌ای در ژانر کمدی سینما و تلویزیون ایران است. او چه از همان اول که با برنامه ساعت خوش به عنوان بازیگر شروع به کار کرد و چه بعد که به عنوان کارگردان سریال‌های محبوبی چون خانه‌به‌دوش فعالیتش را ادامه داد، همیشه رد پا و اثر شخصی خودش را در فیلم یا سریالی که در آن حضور داشته به جا گذاشته است. حتی در کمدی بی‌مزه و از مدافتاده‌ای مثل اخلاقتو خوب کن فقط حضور گرم و بانمک او، ‌با همان جنس شوخی‌های همیشگی‌اش است که به عنوان تنها نکته مثبت فیلم در ذهن می‌ماند. عطاران در اولین تجربه سینمایی‌اش دست به جسارت بزرگی زده و تقریبا هیچ وامی از آن شمایل محبوب و امتحان‌ پس‌داده‌اش نگرفته است. او یکسره از شوخی‌های کلامی و فیزیکی دوری کرده و به کمدی موقعیت و طنز تصویری روی آورده است. در همین اولین قدم، باید رویکرد عطاران به مقوله فیلمسازی را ستود. او با خوابم می‌آد ثابت می‌کند که برخلاف اکثر آنهایی که در فیلم‌هایشان بازی کرده، فکر و ذکر و دغدغه اصلی‌اش گیشه نیست. او که به‌راحتی می‌توانست در فیلم خودش دوباره و دوباره همان عناصر امتحان‌پس‌داده – که البته متعلق به خودش هستند – را کنار هم بچیند و تماشاگران را به سالن‌ها بکشاند، دست به کاری بزرگ زده و - به‌ویژه در نیم‌ساعت اول فیلم – به سمت کمدی‌های روشنفکرانه وودی آلنی (بارزترین نمونه: پولو بردار و فرار کن) رفته و چندین و چند ایده عالی رو کرده است. ایده‌های بکری مثل بازی اکبر عبدی در نقش مادر خانواده یا فلاش‌بک‌هایی سیاه‌وسفید از بچگی عطاران تا به حال به این شکل در سینمای ایران سابقه نداشته است. در حقیقت، عطاران با فیلمش پیشنهاد و راه جدیدی به دیگر فیلمسازان ارایه می‌دهد تا بتوانند سانسورها و محدودیت‌ها را دور بزنند و حتی از این محدودیت به نفع سینما بهره‌برداری کنند. خوابم می‌آد پس از مدت‌ها دوباره به عبدی این فرصت را داده تا توانایی‌های کم‌نظیرش را عرضه کند و در نقشی بدرخشد. تقریبا هیچ جای شکی نیست که شمایل عبدی و حرکت‌های صورت و زبانش پررنگ‌ترین چیزی است که پس از تماشای فیلم در ذهن بینندگانش نقش می‌بندد.

یکی دیگر از امتیازهای نیم‌ساعت عالی اول فیلم این است که فیلمساز در این بخش قصه خاصی تعریف نمی‌کند و با گسترش یک موقعیت خنده‌دار تجربه‌نشده، باز هم راهش را از آثار مشابه جدا می‌کند. موقعیت آدمی که عقده‌های فراوانی را از کودکی به دوش می‌کشد، تحمل دنیای واقعی را ندارد و مدام در پی فرصتی برای خوابیدن است، در دستان عطارانِ کارگردان به یک کمدی درجه‌یک تبدیل شده است.

اما مشکلات عطاران و فیلمش از آنجا آغاز می‌شود که شخصیت دختر پاستیل‌فروش (با بازی مریلا زارعی) وارد قصه می‌شود و فیلمساز ناگهان از تمام آنچه ساخته و پرداخته بود دست می‌کشد و به همان کمدی‌های مالوف روی می‌آورد. از اینجاست که عطاران می‌خواهد قصه بگوید و ناگهان همه چیز را خراب می‌کند. خوابم می‌آد از نظر ناهمگونی، یکی از نمونه‌های نادر سینمای ماست: نیم‌ساعت اول درخشان، یک ساعت بعد خواب‌آور و دوباره یک پایان‌بندی کوتاه درخشان. معلوم نیست چرا فیلمساز برای آنکه قصه تعریف کند و رابطه عاشقانه‌ای بین دو شخصیت اصلی فیلمش بسازد، از داشته‌هایی که در آن نیم‌ساعت به دست آورده به این راحتی می‌گذرد و وارد فضای آشنای کمدی‌های ایرانی می‌شود؟ روشن‌ترین و منطقی‌ترین پاسخی که در این زمینه به ذهن می‌رسد این است که این مساله به نابلدی و تازه‌کاری عطارانِ کارگردان برمی‌گردد؛ اینکه او ریتم هماهنگ و یک‌دست را در سینما نمی‌شناسد؛ اینکه او فیلمسازی نیست که بتواند قصه تعریف کند و اگر تمرکزش را روی پرداخت موقعیت‌های بکری که در آستین دارد بگذارد، مطمئنا نتیجه بهتری خواهد گرفت. البته این ناپختگی‌ها در فیلم اول یک فیلمساز کاملا طبیعی است، اما شدت این ناهماهنگی در خوابم می‌آد آنچنان شدید است که کلیت اثر و آن نیم‌ساعت درخشان را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد و از رمق می‌اندازد. ضعف‌های کارگردانی اولین فیلم عطاران در کلیت، ضرباهنگ و چندلحنی‌ شدن اثر است که خود را نشان می‌دهد. عطاران باید فکری به حال لحن و ریتم فیلم‌های بعدی‌اش بکند تا مثل خوابم می‌آد ایده‌های درخشانش به هدر نروند. به عقیده نگارنده، او همان طور که ثابت کرده، می‌تواند به اندوخته‌هایش بی‌اعتنایی کند و همیشه به دنبال گشودن راه‌های جدیدی در سینما و تلویزیون کشورمان باشد، این قدرت را هم دارد که در فیلم‌های بعدی‌اش علاوه بر رو کردن ایده‌های جدیدتر، بر مشکل بزرگی که در کارگردانی‌اش وجود دارد هم غلبه کند.

هومن داوودی