شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

ما مهره نیستیم


ما مهره نیستیم

درباره رمان «ما» نوشته یوگنی زامیاتین

رمان «ما» درست در روزهایی نوشته شد که کمتر کسی به نقد کمونیسم روسی یا نتایج ویران کننده مدرنیته فکر می کند. هنوز سال ها به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مانده بود و بعد از انقلاب اکتبر، کمتر کسی بود که بتواند بحران را ببیند و بخواهد آن را مورد نقد قرار دهد.

از سویی دیگر، نقد مدرنیته نیز در این دوران کمتر مورد توجه قرار می گرفت. دستاوردهای تمدن بشری که معمولاً به عقل، درایت و هوش او برمی گشت، معمولاً پیوندی گریزناپذیر با ریاضیات و علوم دیگر محض داشت و از این رو می خواستند که همه چیز را از این دیدگاه بسنجند. دنیای «ما» به تمامی بازتاب دهنده چنین فضایی است؛ فضایی که در آن همه باید در یک زندگی کاملاً شبیه به هم و اشتراکی با هم زندگی کنند، دنیایی که فردیت در آن معنایی ندارد و مسائلی مانند داشتن روح و خواب دیدن در آن بیماری به حساب می آید. زامیاتین در «ما» که کلمات من، تو و او به دلیل عدم معنای فردیت در آن معنایی ندارد، به تصویر کشوری می پردازد که همه زیر نظر حاکمی به نام «نیکوکار» قرار دارند. این حاکم به شدت شبیه حاکمان دولت های کمونیستی و هیتلری است که یک و نیم دهه بعد به قدرت می رسد. در این دنیا کسی نمی تواند هویت شخصی داشته باشد از این رو، همه اشخاص با یک حرف و یک عدد نامیده می شوند و برای آنکه «نیکوکار» به همه چیز مسلط باشد، هیچ چیزی نباید در آن پنهان باشد.

در این فضا، مردی به نام ۵۰۳-D که ریاضیدانی است اهل منطق و از جمله اشخاص مورد اطمینان نیکوکار که قصد دارد با ساختن دستگاهی به نام «انتگرال» شرایط سفر به دیگر کرات را فراهم کند، درگیر شرایطی می شود که به هیچ وجه در قانون های ریاضی و قوانین «یکتا کشور» نمی گنجد. او بعد از آشنایی با زنی به نام ۳۳۰ -I و پس از آن که زن او را به جایی به نام خانه باستان می برد، حس می کند که به او دلبسته شده است. زامیاتین میل متعارض مرد منطقی را به خوبی شرح می دهد؛ او از سویی می خواهد از زن اثیری داستان فرار کند و رفتارش را متناسب با قوانین «یکتاکشور» گرداند و از سویی دیگر، میلی مبهم به زن دارد.رفتار ۵۰۳-D در کشوری که همه باید در خدمت «نیکوکار» باشند، حرکتی ناشایست به حساب می آید، به ویژه زمانی که خود این شخصیت نیز چنان دلباخته به ریاضیات باشد که بخواهد همه چیز را با حروف و اشکال ریاضی شرح دهد. زندگی

۵۰۳-D به جز ساختن انتگرال شامل ارتباط با زنی است به نام ۹۰-O که عاشقانه او را دوست دارد . ۹۰-O اگر قوانین کشور فرضی زامیاتین نبود، هرگز رضایت نمی داد تا با مردی دیگر به نام ۱۳-R رابطه برقرار کند. نویسنده با بیان این خصوصیات فردی، از فاجعه یی قریب الوقوع خبر می دهد، فاجعه یی که ۵۰۳-D را به سمت تخلف از قوانین «یکتاکشور» می کشاند. او دیگر نمی خواهد با زنی که دوست ندارد، رابطه یی برقرار کند، حتی اگر زن برای برقراری ارتباط با او ثبت نام کرده باشد، کوپن صورتی یک ربعه ارتباط را نیز در دست بدارد. فضای توتالیتر «ما» که در سال ۱۹۲۰ نوشته شد، بعدها در رمان های مطرحی همچون «دنیای قشنگ نو» نوشته آلدوس هاکسلی و «۱۹۸۴، نوشته جرج اورول به شکلی دیگر دیگر تکرار می شود. گرچه جرج اورول هرگونه تاثیرپذیری از رمان زامیاتین را منکر می شود، اما کار او شباهت بیشتر با رمان ما دارد، به طوری که حتی می توان نمادهای دو به دو و مشترک زیادی میان این دو رمان دید. «برادر بزرگه» به تمامی شبیه نیکوکار است و جالب که آن هر دو این حاکمان به وسیله دستگاه هایی، تمام زندگی زیردستان خود را تحت کنترل دارند، اما این ارتباط از دیگر سو میسر نیست. شباهت های فضای اختناق زده و اشتراکی «ما» که سه سال بعد از انقلاب اکتبر نوشته شد با «۱۹۸۴» و «دنیای قشنگ نو» بیش از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد، با این تفاوت که دو رمان بعد در سال هایی نوشته شدند که نشانه های دیکتاتوری استالینی بروز کرده بود و بت دنیای ایده آل کمونیستی پیش روی چشمان بسیاری فرو ریخته بود.نیمه دوم داستان به دلباختگی ویژه شخصیت داستان به۳۳۰ -I اختصاص دارد که فردی است که با دوستان نه چندان اندکش قصد مبارزه با نیکوکار را دارند. ۵۰۳-D می تواند با دستگاه «انتگرالش» آنها را یاری کند، اما درست در لحظه آخر رو دست می خورند. گرچه در پایان داستان ۵۰۳-D به آغوش جامعه یکسان ساز زامیاتینی برمی گردد و از ترحم نیکوکار بهره مند می شود، اما زامیاتین به خوبی نشان می دهد که طبع بشر هرگونه جامعه و نگاه دیکتاتورمآب را رد خواهد کرد و علیه آن خواهد شورید.«ما» را می توان از چند دیدگاه دیگر نیز رمانی موفق دانست. ساختار روایی این کتاب، نگاه روانکاوانه زامیاتین، بررسی جامعه شناسانه او و بسیاری دیگر از موارد، هر کدام می توانند سبب بازخوانی این رمان شوند، رمانی که دو بار ترجمه شده؛یک بار در سال ۱۳۵۲ و بار دیگر در سال ۱۳۷۹ توسط انوشیروان دولتشاهی .

سجاد صاحبان زند