سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

موسیقی ایرانی مکتب تبریز


موسیقی ایرانی مکتب تبریز

موسیقی ایرانی مکتب تبریز اصیل ترین و بکرترین نسخه ی راستین این موسیقی ایرانی است همان طور که طبان کردی و موسیقی آن, باستانی ترین وجه موجود فرهنگ مادی آریانی است

اگر در کشورهای دیگر پایتخت را شرفی بر دیگر شهرها نیست و نیویورک و شیکاگو کم از سطح واشنگتن ندارند یا آنکارا را بر استامبول ترجیحی نیست و پاریس را بر نیس ، اما در مملکت ما تهران و تهران نشین را همواره بر همه ی آفاق و اکناف کشور چندان ترجیهی بوده است که غلام حسین بیگجه خانی را باید "آذر " در هفتاد سالگی پای آواز شجریان می آورد تا چند کس ،نامی و دقایقی ، سازی از او را می شنیدند.

روزی بوده که از دلنوازان تبریز، جز جمعی ، ساز " محمد حسن عذاری " تاری را نمی پسندید ، چرا که : از تهران آموخته و آمده و حلاوت تار تبریز را در دست و پنجه ندارد و به اصطلاح ساز زنان آن عهد "دستش نمک ندارد"، با تار سر ستیز دارد و چه و چه . . . در حالی که اگر کسی نواری از تار "عذاری" داشته باشد و به معرکه اش بنشاند ، آن گاه است که پهلوانی او در تار آشکار می شود . این از ان گفتم که چه تارهایی در گوش و گوشرس نغمه بازان تبریز بود که "عذاری" با آن همه عظمتش ، خاطر پسندشان نمی شد .

● آواز و موسیقی ایرانی مکتب تبریز در چند قعده و حلقه ی زیرین بالیده بود :

▪ دربار ولیعهد ( تا بود و تبریز دار ولایتعهدی بود ) محل تجمع مرغان موسیقار بود . در هر دوره ای از ولیعهدان ، وجود این مرغان استمرار داشت که فقط در دوره ی ولایت عهد مظفری ، نام بدل کرده و با عنوان روضه خوان اندرونی می بودند ، چون که ولیعهد ذوق موسیقی ایرانی را با عقیده بر حرمت غنا به همراه داشت.

این دستگان اغلب خوانندگان بودند و در دوره ی طولانی ولیعهدی مظفرالدین میرزا ساز زنان در دربار نبالیدند و البته که برخی عنوان و لبی از دربخانه داشتند و پاره دیهاتی و مشفول تعلیم بچه های دربار . چز این دوره ، اصحاب دست و پنجه و حنجر مخصوص دبار فراوان بودند . جوان ترها با لقب "غلام بچه" در کنار ولیعهد و هم بازی او بودند و سالخورده ترها با عنوان معلم و مربی ولیعد ایام می گذراندند . از این زمره ، حاجی ملا کریم جناب قزوینی و ابوالحسن اقبال السلطان و حسین خان صادالملک تبریزی بودند .

▪ در تبریز خانه ی چند تن از اشراف خوش ذوق که نان شب را نه همین برای خود ، که برای احفادشان هم اندوخته بودند و فقط ساز شام و عیش مدام شان کم بود ، محل اجتماع دوره ای ساز زنان و آوازخوانان بود که صاحب البیت ، آن ها را با ادای احترام فراهم می آورد و نجبای شهر را و خود را عشرتی می بخشید . کریم آقا صافی تبریزی _ تارزن هنگامه ساز ، شاعر و نوحه سرای بعدی _ ، میرعلی اصغر صادق الوعد (فشنگچی) ، جوادآقا اردوبادی و سید حسن طلوعی (سیدحسن آقادودانگه) زینت این مجالس بوده اند.

▪ دسته ای دیگر از ارباب موسیقی ایرانی و آواز تبریز، قضا را خود از اشراف و نجبا بودند که حلقه و لجنه ای رای خود داشتند و دیگران که اغلب امثال خود می بودند در خانه ی آن ها گرده می کردند که مهدی خان صوتی تبریزی ، حاجی تاج تبریزی (روضه خوان ) ، مجدالدین ذاکری ، حسن یکرنگی ، و در دوره ی ما _ یعنی آخرین دوره ی شکوه تبریز _ حاجی غلام رضا قیطانچیان از آن دسته بود که خود در خانه حلقه ای می داشت و سازندگانی مانند حاجی محمود فرنام و غلام حسین بیگجه خانی و خوانندگانی مانند آقامیر حبیب، آقامیرزاعلی نقاش ، کاظم آقا مارالان لی ، حاجی حسین عمی تنباکوچی ، حاجی عمی اوغلی سرده ری لی . مرحوم جواد آذر در مرثیت"قیطانچیان" سروده و شأن او را چنین ستوده است :

ای بلبل مست نغمه پرداز

با ساز غم دلم هم آواز

در نای تو با هوای گلشن

هر نغمه به خون کشیده دامن

در سوگ تو ای زبان هرساز

شد چنگی چرخ نوحه پرداز

در ملک هنر ز بعد اقبال

بر نام تو بود قرعه ی فال

سر از دل خاک تیره برکن

برخیز و دوباره نغمه سرکن

دیگر از این اشراف ، کسانی که حلقه نداشتند ، اما با ملاحظات فراوانی که مبادا لکه ای ! به شوکت شان بیفتد ، در بعضی از این جلسات دیده می شدند ، یا صدایی داشتند و خوب شنیده می شدند و یا صدایی نداشتند و در عوض موسیقی دان و مقام شناس بودند و کم می خواندند و به قول مشهور نمکی بر دیگجوش تفنیات می افکندند . از آن ها مرحوم اکبرآقا هریسچی بود که تجارتخانه ی فرش داشت ، ولی متجدد بود و ته صدایی و ذوقی و چشم اشکریزی و معاشرت با شهریار شاعر که خود استادی در ساز و آواز بود .

نمی دانم که شهریار را در کدام زمره بیاورم که او به تنهایی زمره ای بود . درباره ی شهریار و موسیقی ایرانی ، فصل مفصلی نوشته ام که در فرصتی ارائه می شود ، اما مختصر این که او ساز را یعنی سه تار را بسیار استادانه می نواخت .

من نگویم و مقام شناس شاعر ، ه.ا.سایه، گفت که : "شهریار سه تار را کم از صبا نمی زد ." و خود صبا که : "شهریار ، شهریار ساز تو سوزی دارد که همیشه هوس شنفتنش دارم". گرچه سه تار را از صبا آموخته بود، اما چندان عاشق سازش بود که می گفت : سه تار دیگر به بزرگ ترین تعلق من بر دنیا درآمده بود و به اندازه ی معشوقم می خواستمش .

او ردیف ها را نیز به دو گونه می دانست ، هم ردیف آوازی و هم ردیف سازی و چیزهایی از ردیف در خاطر گرد آورده بود که شاید امروز کسی را به خاطر نباشد . زبده خوانان و زبده سازان شهر _ از سالی که او دیگر تبریز را برای محل زنده ماندن برگزیده بود _ با کمال مماشات و مدارا و احترام به خانه اش میآمدند. اقبال السلطان _ که "عمو مقامی " اش می خواند و خاطرش را عزیز می داشت _ پای دائم و ثابت حلقه اش بود و از دیگران آقا میرعلی اصغر صادق الوعد و حسن یکرنگی که درباره ی او سروده است :

به هم ماند دل و دلتنگی ما

به بی بالی بلندآهنگی ما

مرا هم دل دورنگی ها شکسته است

سلام ای عالم یکرنگی ما

و آقا میرزاعلی نقاش که درباره ی او سرود :

پیر دیری قید ما زد کو علی نقاش بود

خاطری خوشگل که یک تبریز خاطرخواش بود

بلبل موسیقی و گنجینه ی ذوق وهنر

هم مذهب بود و هم صورتگر و نقاش بود

هم به شعر و موسقی گلچین وبا ذوقی لطیف

هم مناسب خوان یکی خواننده ی قلاش بود

تالی اقبال آذر اوستاد موسقی

با اساتید هنر در شور و در کنکاش بور

اردوبادی بود و عذاری و دشتی لیکن او

شمع مجلس بود و هم بر صدر مجلس جاش بود

تیر آخر بود و بی او ترکش از ما شد تهی

چون کماندار فلک با ما پر از پرخاش بود

و آقا میرزا جعفر بدایعی (کلامی)که باز شهریار چنین توصیفش کرد:

استاد فن ساعت وشعر است وموسی

وین هر سه حز به ساز طبیعت تمام نیست

و حاجی غلامرضا قیطانچیان و چند تن دیگر و از جمله آقا غلام حسین بیگجه خانی . شهریار در اواخر عمر ساز هیچ نمی زد ، اما آواز هر روز می خواند ، یعنی زمزمه ای می کرد و گویا با خواندن هر گوشه ای ، خاطره ای به خاطرش می زد و گریه ای سوزناک و ْواز به ناله ای تبدیل می شد که : این را "پروانه" غوغایی می خواند و این یک را "قمر" شبی چه کرد و آن دیگری را رضاخان هندی که می خواند،کربلا می کرد و دیگری را درویش خان عجب زد و اغلب تلخ یاد حبیب سماعی و صبا و غم شهریار از جوانمردگی شان و حسرت ها . . . .

اگر دستم نگیرد دسته ی ساز

هنوززم سینه هست و سوز آواز

اگر شیرین به ناز و دل گرفته است

خدا از ما نگیرد شور و شهناز

جز این ها که در خانه های اشراف شان می یافتی ، جمعی دیگر در قهوه خانه ی خوانندگان (اوخویان لار قهوه سی ) گرد می مدند . در هر دوره ای قهوه خانه ای دیگر بود که در روزگار ما قهوه خانه را دده غلام علی پرتوی می داشت . اداره ی قهوه خانه ی خوانندگان خود هنری دیگر می طلبید ، چرا که مشتریانش بنایان و معماران و نواکشان نه ، که تاری ها و کمان کش ها نواخانان بودند و با ذائقه ای غریب .

این قهوه خانه اعضای زیادی داشت ، چرا که در تبریز هر کسی ذوق و سودای داشت ، صدای دودانگی هم داشت و دانش و ردیف و مقام و دستگاهی . مثلا" آقا میرزاعلی حقانی که حقا از قلندران تبریز بود ، جزو خوانندگان به شمار نبود ، اما در ردیف و گوشه های غریب هیچ کم از خوانندگان پیرامونی خود نداشت و صدای سوخته ای که از سینه ای سوخته تر برمی خاسن . در این هوه خانه ها مردانی جمع می شدند و گوشه گوشه آواز را به همدیگر تحویل می کردند . یعنی شبی که نوبت سه گاه خوانی بود ، استاد و پیر مجلس ، اول "مایه" می داد و هر کس به ترتیب گوشه ای را می خواند و گوشه ی بعدی را به دیگری می داد : کاضم آقا مارالان لی جاوید،حاجی حسین عمی تنباکوچی ، آقا میرحبیب ، میرزاعلی نقاش ، سیدحسن زوضه خوان ، محمدخان اوغلی نجار ، خان عمی ، حسن آقا بخشایشی ، صادق عهدی (شخته صادق ) ، اکبر سراج و برادرزاده اش کریم رهبر تبریزی (کریم قناره ) ، مشهدی مجید چورکچی، حبیب الله فخیم فارابی ، مشهدی حسن قهوه چی ، عباس قلی دلکش و برادرش میرزاعلی اصغر روضه خوان، میرزا احمد خیابانی، سیدمهدی چهره پرداز شاگرد اقبال آذر) و نیز چند تن دیگر از خوانندگان استاد و توانای تبریز .

حاج حسین عمی تنباکوچی نی

گوژه یدین دشتی اوخوبان زمان

اودووروب جانلاری یاندیراردی

او عشق اودوندا جانی یاخیلان

"سیدحسن روضه خوان"بلبل تک

اورک ده عشقی باشینداشوری

گلشن لر آرا خوش نوا ایله

اوخوردو مین سوز ایله ماهوری

مارالان مارالی "کاظم آقا"

کیمی گلشن ده بیر بلبل اولماز

گلشن لر آرامین بلبل اولسا

اونون تک صفالی بیرگل اولماز

" آقامیرحبیب " سید تاج دار

عشق شاهی نین باشا تاجی ایدی

فقر مولکونده قلندر درویش

مقامات بزمی نین سراجی ایدی

در همین حلقانی که قسما" گفته شد ، آن همه شوکت ، بی ساز راست نمی آمد. ذوق غالب در این مجالس ، تار را می پسندید. عجیب است که اثری از وجود سه تار در آن روزگاران نه خوانده و نه شنیده ام . کمانچه در تبریز محدود به یک _دو نفر بود که در این اواخر مرحوم عادل آرمیون تنها کمانچه کش بود . مرحوم جعفر ارمغانی ویولونیست بود و آموزشگاه موسیقی داشت و جز این ها زاون ، میولونیست ، آشوت بابانس ، نوازنده ی کلارینت ، خانم باگرامیان ، نوازنده ی پیانو و دیگران مخصوصا" از ارامنه وجود داشتند ، لیکن به ساز و نواز ایرانی نمی گراییرند . بنابراین تقریبا" جز تار ساز دیگری در محافل ذوقی و موسیقی تبریز رایج نبود . تار را نیز فقط قاوال همراهی می کرد که حاجی محمود فرنام یک تنه هفتاد سال تبریز را از قاوال کوب بی نیاز کرده بود .

همچنان که در مقاله ی ویژه ی مرحوم بیگجه خانی نیز به همین قلم نوشته شده است ، خاندان بیگجه خانی دویست سال در تبریز عهده ی نوازندگی تار را به گردن خود داشتند . پدر مرحوم بیگحه خانی که آقاحسین قلی نام داشت ، از استادان بلامنازع تار بوده که ذکرش در منبع پیشین رفته است . او در سال ۱۳۱۰ در اثر سرطان حنجره درگذشته است، اما عموزادگان ، اولاد و اقارب خاندانی او همواره نوازندگان برجسته ای بودند .

اصغر فردی

منبع : فصلنامه موسیقی ماهور


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید