دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

بهشتی روی شانه کوهستان


بهشتی روی شانه کوهستان

شهرستان تنکابن یکی از شهرهای زیبای مازندران است که جاذبه های فراوان گردشگری و طبیعی دارد ازجمله این جاذبه ها ییلاقات زیبای تابستانی بر فراز کوه های سربه فلک کشیده این شهر است

شهرستان تنکابن یکی از شهرهای زیبای مازندران است که جاذبه‌های فراوان گردشگری و طبیعی دارد. ازجمله این جاذبه‌ها ییلاقات زیبای تابستانی بر فراز کوه‌های سربه فلک کشیده این شهر است.

جایی که پوشش جنگلی تمام می‌شود و هیچ درختی به خاطر ارتفاع زیاد نمی‌روید. این ییلاق‌ها معمولا در تابستان، که ارتفاعات هوای خنک‌تری نسبت به شهرها و روستاهای پایین دست دارند، مورد استفاده قرار می‌گیرند و دامداران که به زبان مازنی به آنها ‌گالش‌ می‌گویند، گله‌های گاو و گوسفند خود را برای چرا به این مناطق کوچ می‌دهند.

اگر در تابستان قصد سفر به این مناطق را دارید، حمل مواد غذایی ضرورتی ندارد، زیرا هر آنچه از گوشت، شیر تازه، کره و عسل بخواهید، می‌توانید تهیه کنید. پس بهتر است با بار سبک و خیالی راحت عازم لیمرا شوید. کاری که ما نه در تابستان، که همین روزها هم انجام دادیم.

مسیر مالرو و مشخص را که از بین درختان تنومند می‌گذشت، ادامه دادیم، راه با شیب نسبتا تندی همراه بود که باعث می‌شد در فواصل زمانی معینی استراحت کنیم. بین راه به دو اسب سفید برخوردیم که با بدنی کشیده و دم و یال‌های بلند جلوه خاصی داشتند. دو ساعتی همراه ما بودند . گاهی از ما جلوتر می‌رفتند و گاهی عقب‌تر. انگار راهنمای مسیر ما شده بودند. وجود این اسب‌ها و مناظر زیبای جنگل و صدای پرندگان، بیشتر شبیه رویا بود تا واقعیت، اما هرازگاهی در طول راه صدای نخراشیده اره برقی قاچاقچیان چوب که در دل جنگلی که متعلق به همه مردم است، با خیالی راحت! مشغول قطع درختان بودند، ما را غمگین و متعجب می‌کرد. ظاهرا این بهشت زیبا هم نتوانسته از تعدی این سودجویان در امان بماند.

بعد از گذشت پنج ساعت کم‌کم از پوشش درختان جنگل کم می‌شد و نسبت به پیرامون خود دید بیشتری داشتیم. بالاخره به اولین کلبه از ییلاق لیمرا رسیدیم، در زبان محلی به این کلبه‌ها که از چوب و سنگ ساخته می‌شوند، ‌تلار‌ می‌گویند. اطراف این منطقه پوشیده از چمنزار است و آب و هوایی بسیار مطبوع و دلچسب دارد. اینجا لیمراست، بهشتی سبز بر فراز کوهستان و بالاتر از ابرها که زیبایی وصف‌ناپذیری دارد. چقدر دوست دارم اینجا از گزند جاده‌ها و ویلاها در امان بماند و همیشه لیمرا را همین‌طور‌که هست ببینم. بیشتر اوقات، ابرها را می‌توان دید که در ارتفاع پایین‌تر ‌زیر پاهایمان گسترده شده‌اند. گویی قایقی سبز‌ بر دریای سفیدی از ابر شناور شده است.

در فاصله کمی از کلبه، چشمه قرار داشت که آب خنک آن در حوضچه‌ای جمع و سپس از آن به داخل جنگل سرازیر می‌شد. وقتی برای نوشیدن آب نزدیک‌تر رفتیم، با دعوت و اصرار صاحبخانه، سر سفره ساده و پربرکت آنها نشستیم و مهمان نان داغ محلی و شیر و پنیر تازه آنها شدیم. نان برای گالش‌ها، مظهر برکت و مقدس است و با تصور ما شهری‌ها از نان‌ بسیار متفاوت. از این رو، نانی که در ییلاقات طبخ می‌کنند، مزه دیگری دارد و بسیار خوش طعم است. آرد و شیر تازه و تخم‌مرغ محلی را خمیر کرده و روی ساجی که در زیر آن آتش روشن کرده‌اند پهن می‌کنند و بعد از پخته شدن، آن را روی ذغال افروخته قرار می‌دهند تا با حرارت ملایم برشته شود. بعد از صرف عصرانه، پای صحبت‌های گرم اهل خانه نشستیم تا از فراز و نشیب روزگار خود کمی برایمان بگویند، گویی دوباره مهمان شده‌ایم، اما این بار مهمان سفره دل.‌ هرچند این سفر را برای دیدن مناظر طبیعت تدارک دیده بودیم ولی آشنایی با این مردم، صفای دیگری داشت. چه لذتبخش است، مهمان مردمی باشی که دست‌های پینه بسته و صورت‌های آفتاب سوخته آنها از هر نگار و معشوقی زیباتر است. مردمی که دروغ و ریا، جایی در دل‌های پاکشان پیدا نکرده و از لذت‌های این دنیا، همراه بودن با طبیعت را به هر لذتی ترجیح می‌دهند و هنوز راستی را با دروغ، عشق را با کینه و نور را با تاریکی عوض نکرده‌اند.

رسول شهبازی