شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا

مستعمره یی که دنیا را تسخیر می کند


مستعمره یی که دنیا را تسخیر می کند

به مناسبت شصتمین سال پیروزی انقلاب چین

● از چین کهن تا دوره کنفسیوس

کهن ترین نوشته تاریخی درباره «چین» کتاب «شوچینگ» یا «کتاب تاریخ چین است» که مانند همه تاریخ های باستانی کشورها با اسطوره همراه است. این کتاب دربردارنده حوادث چین از ۲۲۰۰ سال قبل از میلاد است. در این اثر از امپراتوری به نام «یائو» یاد شده که اخترشناس بوده است. بی جهت نیست که ویل دورانت می گوید؛ «کشف فرهنگ چین یکی از موفقیت هایی است که در عصر روشنفکری اروپا دست داد» و غ«دیدرو» فرانسوی درباره چینی ها می گوید؛ «این قوم از لحاظ قدمت تاریخی، هنر، هوش، خرد، سیاست و فلسفه از سایر اقوام آسیایی برترند.» چینی ها نیز این موضوع را کتمان نمی کنند و تا قرن حاضر آنان ساکنان اروپا و امریکا را وحشی شمرده اند.» (منظور تا عصر دیدرو نه زمان ما)ف چینی ها از قبل از میلاد مسیح ستاره هالی را شناخته بودند. فکر چینی در فلسفه دو فیلسوف بزرگ آن سرزمین یعنی «لائوتسه» (۵۱۷ تا ۶۰۴ ق م) و «کنفسیوس» (۴۷۹ تا ۵۵۱ ق م) نمایان است.

فکر چینی که از اعصار باستانی در اذهان متفکران چینی تراوش کرد، این طرز فکر را در جامعه چینی تسری داد که؛ «امپراتور چین همکار انسانی آسمان ارجمند است که به زبان چینی به آن «هوانگ تی ین» می گویند که او خدای چین محسوب می شد.»از این نظر بعدها به چین لقب «کشور آسمانی» دادند. «لائوتسه» کلید سپهر (آسمان) را «تائو» به معنی جاده و راه راست می داند. «تائوئیسم» یک مشرب صوفیانه است که عاقبت طی طریق کردن به آسمان هاست. اما کنفسیوس دارای یک فلسفه اجتماعی است. تعالیم او اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی است که باید با نظم آسمانی و کیهانی مطابقت داشته باشد و به زبان دیگر با نظم ریاضی تطبیق کند. این نظم، عدالت است. کنفسیوس وقتی وزیر حاکم ایالت «لو» بود شروع به تعلیم شاگردانی کرد که در آینده فرمانروایان عادی برای ملت چین باشند ولی موفق نشد. از دو هزار سال قبل از میلاد تا قرن سوم ق م سلسله های گوناگونی بر چین حکومت کردند که معروف ترین آنها عبارتند از خاندان های «شیا»، «شانگ»، «چو» و بعد از آنها خاندان «چه این» حکومت را به دست گرفتند.

● خاندان «چه این» (تسین)

در قرن سوم ق م «چه این» حکمفرمایی خود را بر چین آغاز کرد. لفظ چین از سلطنت این خاندان گرفته شده است. یکی از معروف ترین آنها «شی هوانگ تی» بود که به معنی اولین امپراتور است. بر اثر فتوحاتی که انجام داد اروپاییان به او «سزار چینی» لقب داده اند. او برای جلوگیری از هجوم اقوام مغول و هون، «دیوار عظیم» را بنا کرد که از عجایب بزرگ دنیاست. این دیوار از ساحل دریای زرد آغاز می شود و تا مرز صحرای گبی و مغولستان می رسد. طول آن بیش از ۱۴۰۰ مایل است. ارتفاع آن ۱۲ متر و عرض آن ۵/۱۰متر است. ساختمان این دیوار در ۲۱۴ سال قبل از میلاد همزمان با آنتیوخوس سوم سلوکی در ایران آغاز شده و مدت ها طول کشید تا به پایان برسد. این دیوار، «صحرای گوبی» را از خاک اصلی چین جدا می کرد. به علت آنکه هنگام ساخت این دیوار نیروی انسانی زیادی کشته می شدند، مردم دنیا معتقد شدند این دیوار روی اجساد مردم بنا شده است.

اگر قرار بود مثلاً این دیوار در سرزمین ایالات متحده امریکا ساخته شود، فاصله بین ایالت «فیلادلفیا» تا «کانزاس» را دربرمی گرفت. این دیوار را می توان از سطح کره ماه مشاهده کرد. یک سال بعد یعنی در سال ۲۱۳ ق م مراسم کتاب سوزان انجام شد. به دستور «شی هوانگ تی» کلیه کتب فلسفی، ادبی و اجتماعی سوزانده شده و به عموم اخطار شد که هر کس از وضعیت گذشته تعریف و از وضعیت فعلی انتقاد کند، خود و کسانش کشته خواهند شد. اما تعجب در این است که این امپراتور مخرب فرهنگ، از هر کتاب نسخه یی را در یک بایگانی سری امانت گذاشت تا افراد متخصص در آینده از آن استفاده کنند. پس از مرگ شی هوانگ تی سلسله «چه این» منقرض شد و سلسله هان روی کار آمد.

سلسله «هان» در سال ۳۰۷ قبل از میلاد؛ «لیوپنگ» از سرداران چینی سلسله هان را تاسیس کرد. بزرگ ترین و معروف ترین امپراتور این خاندان «ویوتی» نام داشت که در زمان او یعنی در ۱۵۰ سال قبل از میلاد طایفه هون را از شمال چین راند و خود را به «فرغانه» رساند و در شرق چین شبه جزیره کره و سپس ویتنام را تسخیر کرد. «ویوتی» ارتباط بین شرق و غرب را به وسیله جاده ابریشم گسترش داد. چینی ها کالاهای چینی را به «پامیر» و «تبت» می آوردند و در آنجا کاروانیان رومی و یونانی که از انطاکیه آمده بودند کالاهای خود را با چینی ها مبادله می کردند.

«ویوتی» اجازه داد مبلغان بودایی در چین فعالیت داشته باشند. خاندان هان در ۲۲۰ میلادی منقرض شد. گسترش دین بودایی در چین به تدریج صورت گرفت. اما یکی از امپراتوران مقیم در «نانکن» به نام «لینگ ویوتی» در قرم ششم میلادی چنان در آیین بودایی متعصب شد که در زمره راهبان این دین درآمد.

چین تحت سلطه سلسله تانگ؛ بعد از زوال هان ها، سلسله «سوئی» مدتی بر چین حکمرانی کرد ولی در ۶۱۸ سلسله «تانگ» روی کار آمد و توانست حدود متصرفات خود را به مرزهای ایران و هند برساند. سومین امپراتور این خاندان «کائوتسونگ» تمام شبه جزیره کره را گرفت و امپراتور دیگر «هی یوان تسونگ» در ۶۸۳ میلادی قلمرو خود را تا شهر تاشکند گسترش داد. دوره امپراتوری او را عصر طلایی می گویند، چون به هنر و ادبیات توجه کامل داشت و او در حکم پریکلس چین است. در زمان او مجسمه های بزرگی از بودا ساخته شد. قبل از دوره تانگ، چینی ها توانستند به وسیله خمیر کردن کهنه پاره و پوست درختان کاغذ بسازند. در این دوره دستیابی به فن چاپ و ساختن باروت انقلاب عظیمی در زمینه فرهنگی و نظامی در چین روی داد.

چین از سونگ ها تا مینگ؛ در ۹۶۰ میلادی «چائوکوانگ ین» سلسله «سونگ» را ایجاد کرد. در این دوره «جورچن ها» که تیره مغولی بودند همواره مزاحم سونگ ها شدند. مهاجمان جدید توانستند شهر «پکن» را تسخیر کنند لذا سونگ ها مجبور شدند پایتخت خود را به «هانگ چو» نزدیک ساحل دریای زرد منتقل کنند. عصر سونگ را می توان دوره شکوه نقاشی چینی دانست. پس از هجوم مغولان و سلطنت «قوبیلای خان» نوه چنگیز، سلسله «یوان» در شهر پکن مستقر شد. قوبیلای خان با قتل آخرین امپراتور سونگ در ۱۲۷۹ فرمانروای تمام چین شد. چون در آن دوره تیره دیگری از مغولان در ایران به سلطنت رسیدند، سفرهای تجارتی بین ایران و چین رونق یافت و راه ابریشم که از داخل چین از طریق سمرقند به شهرهای ایران متصل می شد پررفت و آمد شد و به این وسیله رابطه ایران و چین مستحکم شد.

از این رهگذر عده زیادی از ایرانیان مسلمان در چین به کارهای گوناگون گماشته شدند و این افراد مسلمانان را به مهاجرت به چین تشویق کردند و اسلام در زمان قوبیلای خان در چین نفوذ کرد. رابطه اروپا به ویژه ونیزی ها با شرق به وسیله سفر «مارکوپولو» به دربار خان مغول بسیار حسنه شد. انتشار سفرنامه مارکوپولو در اروپا، مردم آن قاره را متوجه شرق به ویژه چین کرد.

سلسله مینگ؛ در سال ۱۳۶۸ میلادی یک راهب بودایی به نام «چو یوان چانگ» رهبری یک شورش علیه مغولان سلسله «یوان» را برعهده گرفت و پس از شکست دادن مغولان در شهر «نانکینگ» سلسله «مینگ» را تشکیل داد. در زمان این سلسله که تا اواسط قرن هفدهم میلادی بر چین استیلا داشتند، پرتغالی ها در «ماکائو» و «کانتون» مراکز تجارتی احداث کردند و این مقدمه نفوذ اروپایی ها در چین بود و مبلغان مسیحی نیز به تدریج وارد چین شدند و آیین مسیحیت را تبلیغ کردند.

از سلسله منچو تا آغاز جمهوری چین؛ در سال ۱۶۴۴ میلادی خاندان مینگ به دست منچوها که «تونگوزنژاد» بوده و اهل منچوری بودند، منقرض شده و خاندان «منچو» زمام امور را به دست گرفت و چین بار دیگر تحت حکومت بدویان قرار گرفت. در ایام سلطنت منچوها نه تنها خاک منچوری ضمیمه خاک چین شد بلکه این قوم جنگجو، مغولستان و ترکستان شرقی (کاشقر) و تبت و حتی ویتنام را هم به خاک چین ملحق کرد و کشور وسیع و عظیمی را که تا اوایل قرن بیستم نیز به همان حال باقی بود تشکیل دادند. به گفته عباس اقبال در تاریخ تمدن جدید، منچوها عیناً مانند برادران مغول خود که بر ایران سلطه یافته بودند، به زودی مغلوب آداب و تمدن مغلوبان شدند یعنی از جمیع جهات چینی شدند و ادارات و کارهای کشوری را همچنان در دست عمال چینی باقی گذاشتند.

از آنجایی که چین مملکت وسیعی با جمعیت زیاد بود، کشورهای خارجی خواهان کسب امتیازات اقتصادی در آن بوده و همواره می خواستند بازارهای آن کشور را به محصولات خود منحصر کنند. دولت انگلستان برای سست کردن اراده چینی ها، تصمیم گرفت همه مردم چین را به تریاک معتاد کند. در سال ۱۸۳۹ میلادی دولت چین از ورود تریاک به خاک چین جداً جلوگیری و با تجار انگلیسی بدرفتاری را آغاز کرد. سردار چینی «لین تسه شو» طی جنگی در سال ۱۸۴۱ میلادی که با انگلیسی ها بر سر ممانعت ورود تریاک به چین کرد، شکست خورد و مجبور شد به عنوان غرامت جنگی بندر هنگ کنگ را به انگلستان واگذار کند. مداخله خارجیان در امور چین باعث شد نهضتی ملی به نام «مشت زنان» که از جانب ملکه چین یعنی «تسوشی» حمایت می شد با هدف مبارزه با خارجیان تشکیل شد. مردم چین نیز علاوه بر دشمنی با مبلغان مسیحی با احداث راه آهن مخالفت کردند و به این بهانه که میخ هایی که خط آهن را به زمین محکم می کند ممکن است بر پشت اژدهای نگهدارنده زمین صدمه زده و باعث زلزله شود، راه آهن را خراب کردند. همین مردم در سال ۱۹۰۰ میلادی ابتدا در پکن و در تمام مناطق چین شمالی به کشتار و آزار مسیحیان خارجی پرداختند و قریب به ۲۰۰ تن از ایشان را که ۱۰۰ نفرشان انگلیسی بود، کشتند. شورشیان «باکسر» ضمن حمله به سفارتخانه های خارجی، سفیر آلمان و یکی از کارمندان سفارت ژاپن را به قتل رساندند. این عمل بهانه به دست خارجی ها جهت لشگرکشی به پکن داد و در اول سپتامبر ۱۹۰۱ دولت های اروپایی، ژاپن و ایالات متحده امریکا به پکن لشگرکشی کردند. شهر پکن فتح شد و دولت چین به قبول شرایط صلح و پرداخت غرامت ناچار شد. اما در عوض خیال تجزیه چین به علت رقابت دولت های اروپایی با یکدیگر از میان رفت و در ۷ سپتامبر ۱۹۰۱ استقلال و حفظ خاک چین را تصدیق و ضمانت کردند. بروز این حوادث باعث نارضایتی روشنفکران وطن پرست چینی شد و یکی از آنان به نام دکتر «سون یات سن» که فارغ التحصیل دانشگاه «هونولولو» بود، ابتدا جمعیت جوانان جمهوریخواه را تشکیل داد و سپس در سال ۱۹۱۱ میلادی حزب ملی چین (کوومین - تانگ) را به وجود آورد. این جمعیت به ریاست «سون یات سن» در ۲۷ فوریه ۱۹۱۲ رژیم حکومتی چین را جمهوری اعلام کرد و «پویی» پادشاه خردسال را که آلت دست ژنرال های چینی بود، برکنار کرد.

● چین از حکومت چیان کای شک تا پیروزی کمونیست ها

با حمایت دکتر «سون یات سن» یکی از رجال چینی به نام «یوان شی کای» که ظاهراً به اصلاح طلبی معروف بود به ریاست جمهوری رسید. اما از آنجایی که در سال ۱۹۱۶ خود را پادشاه خواند، ایالات جنوبی چین شورش کردند و او از سلطنت استعفا و کمی بعد در ژوئن ۱۹۱۶ فوت کرد و چون اکثر مردم چین خواستار ریاست جمهوری سون یات سن شدند، او ریاست جمهوری را بر عهده گرفت. در زمان حکومت «سون یات سن» ژنرال های چین شمالی و چین جنوبی برای به دست گرفتن قدرت به یک جنگ داخلی دست یازیدند. سون یات سن برای رفع اختلاف تلاش کرد ولی کوشش های او به جایی نرسید و در ۱۲ مارس ۱۹۲۵ فوت کرد.

بعد از مرگ «سون یات سن»، ژنرال «چیان کای شک» که عضو «کوومین تانگ» و طرفدار رئیس جمهور متوفی بود، بعد از آنکه یاغیان چین شمالی را سرکوب کرد، کشور را یکپارچه و متحد کرد اما با مساله دیگری روبه رو شد زیرا «مائوتسه تونگ» که جزء جناح چپ طرفداران سون یات سن بود در سال ۱۹۲۱ حزب کمونیست را تشکیل داده بود و نبرد با «چیان کای شک» را آغاز کرد. جنگ داخلی بین کمونیست ها به رهبری مائو و ملیون به فرماندهی ژنرال چیان کای شک آغاز شد. از جانب دیگر ژاپنی ها از سال ۱۹۳۱ به بعد از طریق منچوری بخش عظیمی از خاک چین را اشغال کرده بودند. مائو که در برابر دو دشمن یعنی ارتش ژاپن و ارتش چیان کای شک قرار گرفته بود، ۱۶ اکتبر ۱۹۳۴ به یک راهپیمایی بزرگ دست زد. این راهپیمایی ۱۲هزار کیلومتری بود و هدف از آن مصون ماندن از حملات ارتش چیان کای شک و تجدید قوا برای حملات متقابل بود. در آن زمان، دن شیائوپینگ و چوته بنیانگذار ارتش سرخ چین همراه مائو بودند. مائو راهپیمایی خود را تا نواحی شرقی خاک تبت ادامه داد و در آنجا به نیروهای کمونیست ژنرال چوته ملحق شد و از آنجا به شمال چین راهپیمایی خود را ادامه داد. همراهان مائو با پای پیاده در سخت ترین جاده ها، بلندترین کوه ها و بزرگ ترین رودخانه ها نظیر «یانگ تسه» و باتلاق ها و مرداب ها و به قیمت از دست دادن ده ها هزار نفر به این کار ادامه دادند. در ۲۵ اکتبر ۱۹۳۵ به ناحیه «شن سی» رسیدند. در ۱۲ دسامبر ۱۹۳۶ چیان کای شک به دست کمونیست ها اسیر شد و در این مرحله مائو و ژنرال چیان کای شک برای مبارزه با ژاپن متحد شدند و توانستند قوای ژاپنی را به عقب برانند.

پس از شکست ژاپن، مائو با سلاح های به غنیمت گرفته شده از ژاپنی ها و کمک های شوروی توانست قوای ملیون به رهبری چیان کای شک را شکست داده و این ژنرال چینی که خود را رئیس جمهور چین می دانست به جزیره فرمز فرار کرد و در اول اکتبر ۱۹۴۹ پکن به وسیله مائو فتح و جمهوری خلق چین متولد شد. مائو به کمک «چوئن لای» نخست وزیر بعدی چین و «لیوشائوچی» رئیس جمهور بعدی و دن شیائوپینگ از رهبران بعدی حزب موفق شد حکومت خود را بر سراسر چین استوار گرداند.

● از تولد جمهوری خلق چین تا انقلاب فرهنگی مائو

قبل از ماه اکتبر ۱۹۴۹ ژنرال چیان کای شک به جزیره فرمز (تایوان) فرار کرد و خود را به عنوان ریاست جمهوری کل چین قلمداد کرد. دولت های غربی به ویژه ایالت متحده نیز با اعمال نفوذ در سازمان ملل متحد به کشورهای دوست خود توصیه کرد رژیم مائو را به عنوان حکومت چین به رسمیت نشناسند و کرسی دولت چین در سازمان ملل به نماینده دولت فرمز (تایوان) داده شد و دولت تایوان به عنوان یکی از پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل بود و دولت مائو در پکن فاقد کرسی در سازمان ملل بود.

این وضعیت در سازمان ملل ادامه داشت ولی باید دانست که به محض پیروزی مائو و تصرف شهر پکن اتحاد شوروی و اقمارش ابتدا حکومت پکن را به رسمیت شناختند و حتی اتحاد شوروی به عنوان اعتراض به نپذیرفتن کشور جمهوری خلق چین در سازمان ملل متحد تهدید کرد که از این سازمان خارج خواهد شد. متعاقب آن کشور برمه و هند حکومت جدید پکن را به رسمیت شناختند. در ۱۴ فوریه ۱۹۵۰ عهدنامه دوستی و کمک های متقابل بین مسکو و پکن به امضا رسید.

از میان متحدان امریکا دولت بریتانیا در ۶ ژانویه ۱۹۵۰ جمهوری خلق چین را به رسمیت شناخت و فرانسه به رهبری دوگل به سبب آنکه در منطقه هندوچین (ویتنام و لائوس و کامبوج) دارای منافعی بود و نمی توانست قدرتی چون چین را در جوار منطقه هندوچین که منطقه نفوذ فرانسه بود، نادیده بگیرد، در ۲۷ ژانویه ۱۹۶۴ رژیم مائو را به رسمیت شناخت اما به علت آنکه در سال ۱۹۵۰ دولت چین در جنگ کره از نیروهای کمونیست کره شمالی پشتیبانی کرد جمهوری خواهان به رهبری ژنرال آیزنهاور تصمیم گرفتند چین را در انزوا قرار دهند. دولت چین نیز برای تحت فشار گذاشتن امریکا جزایر «کیموی» و «ماتسو» متعلق به چین ملی (تایوان) را به وسیله توپخانه بمباران می کرد. جان فاستر دالس وزیر خارجه امریکا اعلام کرد ایالات متحده در برابر کمونیست ها از رژیم ژنرال چیان کای شک در جزیره فرمز حمایت خواهد کرد.

در سال ۱۹۵۵ اتحاد شوروی با چین موافقتنامه یی امضا کرد تا در برنامه های اتمی این کشور کمک کند. لذا در سین گیانک، چینی ها با کمک شوروی ها رآکتورهای اتمی ساختند و با استخراج اورانیوم در ناحیه «سیچوان» بالاخره توانستند در اکتبر ۱۹۶۴ اولین انفجار اتمی خود را انجام دهند و سه سال بعد نیز اولین بمب هیدروژنی را با موفقیت آزمایش کردند. چین پس از دستیابی به موشک های قاره پیما اعلام کرد اولین کشوری نخواهد بود که از نیروی هسته یی خود برای جنگ استفاده کند. در این زمان مائو به عنوان رهبر حزب و کشاورززاده، چوئن لای نخست وزیر و اشراف زاده تحصیلکرده متمایل به فرهنگ غرب، دنگ شیائو پینگ تئوریسین حزب و رئیس دفتر سیاسی و کسی که ریاست کمیسر سیاسی ارتش سرخ چین را بر عهده داشت که در واقع نیرومندترین عنصر سیاسی چین بود و مارشال «لین پیائو» وزیر دفاع، عناصری ناهمگن در رهبری کشور محسوب می شدند. کشور اداره می شد ولی مائو می خواست عناصر همگن و یکدست اداره کشور را بر عهده گیرند. از جانب دیگر روسیه شوروی از رهبران چین انتظار داشت در پیاده کردن طرز تفکر مارکسیسم، همنوا با آنها باشند.

از طرف دیگر چین به تنهایی برای جناح چپ جهان مکتبی جداگانه چون «مائوئیسم» را عرضه کرد. مائو و خروشچف حتی در معنی لفظ «پرولتاریا» (زحمتکشان) اختلاف داشتند. مائو بیشترین افراد طبقه زحمتکش (پرولتاریا) را، کشاورزان می دانست و گفت انقلاب باید به اتکای نیروی کشاورزان انجام گیرد. اما خروشچف دبیرکل حزب کمونیست شوروی ابتدا به کارگران صنایع کارخانه یی به عنوان پرولتاریا توجه داشت تا کشاورزان. این اختلافات به جایی کشید که مائو و رهبران شوروی برای رهبری احزاب چپ جهان مقابل یکدیگر ایستادند به طوری که در ۱۴ ژوئیه ۱۹۶۳ در مسکو، اعلامیه یی مبنی بر قطع مناسبات ایدئولوژیک بین پکن و مسکو انتشار یافت. وجه دیگر اختلافات مسکو و پکن بر سر اختلاف مرزی در منطقه «آمور» و «اوسوری» بود که حتی منجر به زد و خوردهای پراکنده مرزی شد. علاوه بر این تقسیم بندی مائو از جهان که طبق آن سوسیال امپریالیسم شوروی و امپریالیسم امریکا را جهان اول و کشورهای پیشرفته صنعتی مانند ژاپن، انگلستان و آلمان را جهان دوم می دانست و بقیه را جهان سوم قلمداد می کرد، شکاف ایدئولوژیک بین شوروی و جمهوری خلق چین را بیشتر نمودار ساخت، به طوری که دولت جمهوری خلق چین به رهبری مائو با هدف حفظ ایدئولوژی مائوئیسم در داخل کشور و مقابله با تهاجمات تبلیغات بین المللی اقدام به انقلاب فرهنگی کرد. اولین مرحله انقلاب فرهنگی در سوم سپتامبر ۱۹۶۵ با سخنرانی مارشال «لین پیائو» وزیر دفاع تحت عنوان «زنده باد جمهوری خلق» شروع شد.

طی این سخنرانی، لین پیائو از مائو در برابر مخالفانش در مورد سیاست دفاعی و خارجی حمایت کرد. طرفداران مائو می گفتند، برای رشد اقتصاد یا حفظ امنیت لازم نیست چین تا سرحد تسلیم شدن به اتحاد شوروی نزدیک شود. درباره ویتنام که جنگ به شدت در آن ادامه داشت، آنها می خواستند دولت ویتنام شمالی به جای جنگ های منظم مقابل امریکایی ها به جنگ چریکی طولانی متوسل شود. اما مقامات ویتنام شمالی به رهبری «هوش مین» مانع انتشار متن سخنرانی لین پیائو در کشورشان شدند. دومین مرحله انقلاب فرهنگی با حمله شدید به نویسندگان، عادات و آداب و سنن و نحوه لباس پوشیدن، آرایش و... مردم آغاز شد. در این مرحله کسانی چون «ینگ چن» شهردار پکن، لیوشا ئوچی رئیس جمهور و همشاگردی سابق مائو و دنگ شیائوپینگ شخصیت برجسته حزبی و رجل با نفوذ چینی در راس مخالفان قرار گرفتند.

گاردهای سرخ به هواداری از مائو انتقاد از رهبران حزبی را آغاز کردند. آندره فونتن نویسنده تاریخ جنگ سرد و کتاب یک بستر و دو رویا می نویسد؛ «ژیان کینگ» همسر مائو در راس یک گروه چهارنفره مبارزه را علیه بعضی از رهبران حزبی آغاز کردند و همسر مائو در تصفیه همکاران مائو نقش موثر داشت. «دنگ شیائو پینگ» به بهانه اینکه روزی گفته بود؛ «مهم نیست که گربه سیاه باشد یا سفید، مهم این است که موش بگیرد.» و نتیجه گرفت شور و حرارت انقلابی به تنهایی کافی نیست و باید تشویق و پاداش را به آن افزود. مخالفان دنگ شیائو پینگ که در راس آنها همسر مائو بود، اظهارات «دنگ شیائو پینگ» را که به تازگی و با حمایت مائو به دبیرکلی حزب رسیده بود، یک انحراف دست راستی دانسته و او را به اتفاق لیوشائوچی که به خروشچف چینی معروف شده بود از کلیه سمت ها برکنار کردند و چوئن لای نخست وزیر را که متهم به داشتن عقاید کنفسیوسی بود به شدت مورد حمله قرار دادند.

بر اثر شدت گرفتن اختلافات، مارشال لین پیائو وزیر دفاع به یک کودتای نافرجام علیه مائو و طرفدارانش متوسل شد که به شکست انجامید و هنگام فرار با هواپیما در ۱۳ سپتامبر ۱۹۷۱ کشته شد. اما هنوز عمر سیاسی چوتن لای به سر نیامده بود. همسر مائو درصدد تصفیه او نیز بود که اجل به نخست وزیر مهلت نداد و چوئن لای به مرض سرطان در هشت ژانویه ۱۹۷۶ درگذشت و هواکوفنگ وزیر امنیت ملی که بعدها به رهبری حزب رسید به نخست وزیری انتخاب شد. اما پیروزی همسر مائو دیری نپایید زیرا در نهم سپتامبر ۱۹۷۶ رهبر سکاندار بزرگ ملت چین یعنی صدرمائو (یک بستر و دو رویا ص ۴۲۷) چشم از جهان فروبست و کمتر از یک ماه بعد یعنی در هفت اکتبر همان سال او و همدستانش به نام گروه چهارنفری به اتهام خیانت زندانی شدند. طولی نکشید که دنگ شیائو پینگ در ژوئیه ۱۹۷۷ معاون نخست وزیر و رئیس ستاد ارتش شد و بعد از برکناری هواکوفنگ رهبر چین شد.

● رابطه چین و ایالات متحده امریکا

دولت امریکا در زمان ریاست جمهوری نیکسون که سخت در جنگ ویتنام گرفتار شده بود صلاح را در آن دید که ضمن برقرار کردن ارتباط با چین یعنی قدرتی که نمی توان آن را نادیده گرفت از چالش بزرگ ویتنام خارج شود. لذا در پنج ژوئیه ۱۹۷۱ هنری کیسینجر وزیر خارجه امریکا و مشاور امنیتی او مخفیانه از راه پاکستان به چین سفر کرد تا مقدمه دیدار مائو و نیکسون را فراهم آورد. ضمناً از سال ۱۹۴۹ تا آن زمان جمهوری خلق چین و امریکا مناسباتی نداشتند و مسابقه پینگ پونگ بین ورزشکاران چینی و امریکایی فتح بابی بود برای مناسبات جدید.

سفر وزیر خارجه چین با موفقیت انجام شد زیرا گفت وگوی او با رهبران چین به سرانجام رسید و متعاقب آن در ۲۵ اکتبر ۱۹۷۱ جمهوری خلق چین به عضویت سازمان ملل متحد پذیرفته شد و به عنوان یکی از اعضای دائمی شورای امنیت که دارای حق «وتو» است درآمد و نماینده تایوان از این سازمان اخراج شد. در ۲۱ فوریه ۱۹۷۱ نیکسون رئیس جمهور امریکا به پکن رفت و دست مائو را به گرمی فشرد و مناسبات سیاسی و اقتصادی امریکا و چین در سطح وسیع آغاز شد. در آن زمان روابط مسکو، واشنگتن بسیار حسنه بود و از طرفی حسن روابط با چین نتیجه اش پایان جنگ ویتنام و سقوط شهر سایگون در ۳۰ آوریل ۱۹۷۵ و فرار ژنرال کائوکی و وان تیو از ویتنام شد. بعد از آنکه در ۹ سپتامبر ۱۹۷۶ مائو درگذشت، از تمام جهان هیات های حامی نمایندگی جهت مراسم احترام به مائو به پکن وارد شدند از جمله از جانب رهبران مسکو و واشنگتن.

● چین از رهبری دنگ شیائوپینگ تا هوجین تائو

مطلبی که نباید از نظر دور داشت این است که بعد از مرگ مائو، درست است که «هود کوفنگ» به جای مائو به دبیرکلی حزب کمونیست رسید ولی قدرت اصلی در دست «دنگ شیائو پینگ» بود که بعد از مرگ مائو که سیاست نگاه به غرب و ژاپن را در پیش گرفت و به جرات می توان گفت دوران قدرت «دنگ شیائو پینگ»، عصر انتقال از کمونیسم مطلق و سنتی به سرمایه داری ارشادی به صورت گام به گام و تقویت بخش خصوصی بود. با در نظر گرفتن این نکته که کشور چین سوسیالیستی است. پس از مرگ او در فوریه ۱۹۹۷، جیانگ زمین رهبر چین سیاست او را دنبال کرد تا آنکه «هوجین تائو» سکانداری کشوری را به دست گرفت که با جمعیت بیش از یک میلیارد اکثر بازارهای جهان را از کالاهای بازرگانی چین انباشته گردانید. در دوران حکومت هوجین تائو چین و ژاپن به صورت دو قدرت اقتصادی بزرگ جهان در صحنه بین المللی جلوه گر شدند. اصطکاک فعلی ژاپن و چین در گرو آن است که یکی از این دو قدرت اقتصادی به دیگری امتیاز بازرگانی در نقاط مختلف جهان بدهد. کشور چین به اتفاق ژاپن جزء ۲۰ کشور پیشرفته صنعتی هستند.

سیروس غفاریان

منابع؛

۱- یک بستر و دو رویا (تاریخ تنش زدایی)، آندره فونتن، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر نو، تهران ۱۳۶۳

۲- تاریخ تمدن جدید، عباس اقبال آشتیانی، شرکت مطبوعاتی، تهران، ۱۳۲۹

۳- تاریخ آسیا، رنه گروسه، ترجمه مصطفی فرزانه، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۲۹

۴- نگاهی به تاریخ جهان، نهرو، ترجمه تفضلی، امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۱، بخش اول

۵- تاریخ چین جدید، ژرژ دوباربیه، ترجمه فتح الله ثقفی، انتشارات علمی،تهران، ۱۳۴۰

۶- تاریخ دول معظم، ماکسیم مورن، علی اصغر شمیم، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۳۵

۷- بیوگرافی مائو، نوشته حسام الدین امامی، ضمیمه کتاب سال کیهان ۱۳۵۰