چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

پوچی با چاشنی مضحکه


پوچی با چاشنی مضحکه

همه فرزندان خانوماغا با کارگردانی حسین کیانی تضاد بین سنت و مدرنیته را به نمایش در می آورد

تضاد بین سنت و مدرنیته و تصویر کردن آسیب‌هایی که این تقابل به بار می‌آورد، موضوع تازه‌ای در تاریخ تئاتر و ادبیات ایران نیست. این که سنت در چنین تضادی با مدرنیسم تحمیلی چگونه از معنای خود تهی می‌شود و تجددباوری به امری درونی تبدیل نمی‌شود، از همان آغاز یکی از مضامین اصلی تئاتر ایران به حساب می‌آمده است. اما این مضمون در تاریخ تئاتر ایران به‌گونه‌های مختلفی مطرح شده و در دوره‌های گوناگون شکل‌های متفاوتی داشته است.

ابتدا این تضاد بیشتر در مقابله شهر و روستا یا طبقات فرودست و متمول دیده می‌شد و در ادامه با شکل‌گیری طبقه متوسط شهری و تضاد سنت و مدرنیته از قالب ساده پیشین به امری درون‌شهر تبدیل شد. طبقه متوسط آنقدر پیچیده بود که خود به تنهایی تضاد سنت و مدرنیته را به همراه داشت.

نمایش «همه فرزندان خانوماغا» نوشته و کار حسین کیانی که اجرایش بتازگی در تئاتر شهر آغاز شده، با نهایت شگفتی با حذف این تضاد در طبقه متوسط به عقب برگشته و کشمکش بین سنت و مدرنیته را به فضایی پیشاشهری و کهنه برده است. نمایش درباره ملکی قدیمی است که برای مالک بسیار سنتی آن همچون بهشت مقدس به حساب می‌آید. ملک آنها به مزایده گذاشته شده و یک بساز بفروش تلاش برای تصاحب آن دارد. این داستان تکراری با حواشی و شخصیت‌های زیاد و با وجود داشتن رویه‌ای اجتماعی و رویکردی انتقادی به دلیل همین کهنگی مضمون و دغدغه نه چندان به روزش که بسیار پررنگ و بی‌ظرافت طرح می‌شود فاقد همخوانی و همزمانی با نگرش مخاطب امروز به این مضمون است.

پاسخ کیانی در همه فرزندان خانوماغا فارغ از فضای نمایشنامه‌اش به تضادها و درگیری‌های آدم‌ها چیزی جز پوچی و خودویرانگری نیست. شخصیت‌های نمایش کیانی یا دچار جنون می‌شوند، یا در فلاکت دست و پا می‌زنند و یا خودکشی می‌کنند. نگاه بدبینانه کیانی به یک گذار زمانی او را نه تنها نسبت به تضاد موجود در درام بی‌طرف نکرده بلکه با نتیجه‌گیری و پاسخی مخرب همراه ساخته که چیزی جز بن بست و تباهی برای همه شخصیت‌ها نیست. خانوماغا که دل در سنت دارد، کارش به جنون خود مقدس پنداری و نهایتاً از کارافتادگی می‌کشد و سرنوشت خدارحم به پوچی و مرگ ختم می‌شود. از سوی دیگر حتی طاووس که به جستجوی تئاتر ـ به عنوان یک پدیده مدرن ـ به شهر می‌رود، در انتهای داستان ناامید و سرخورده به ملک نفرین شده بازمی‌گردد. خدمت نیز به عنوان تنها کسی که تمام تلاشش را برای واقع بین بودن و حفظ ملک انجام داده هم دست به خودکشی می‌زند. حسین کیانی در روند پیشبرد درام خود نه سوالی طرح می‌کند و نه برای تماشاگر مساله‌ای باقی می‌گذارد. او به همه تضادها پاسخ می‌دهد و سرنوشت محتومی برای یک تضاد و یا کشمکشی که بیش از صد سال ادامه دارد قائل می‌شود که چیزی جز بی‌سرانجامی و بدبختی نیست.

روند تحول شخصیت‌های نمایش همه فرزندان خانوماغا دچار بی‌منطقی و تغییرات ناگهانی است. تغییر ناگهانی خانوماغا از یک مادر و مدیر مقتدر و دارای احترام و جایگاه به یک دیوانه حقیر و سپس از کار افتاده بدبخت آنقدر ناگهانی و غیرنمایشی اتفاق می‌افتد که گسستی اساسی را در کار ایجاد می‌کند. این نکته در مورد خدارحم هم صادق است با وجود عقب‌ماندگی ذهنی، او دارای اعتقاداتی قوی نیست که ناگهان پس از مرگش تماشاگر بشنود که به پوچی رسیده و در وصیتنامه‌اش خواسته باشد که سنگ قبرش را با کلمه هیچ پر کنند.

در بازی‌های نمایش کیانی، نوعی تضاد و عدم یکدستی خام نیز دیده می‌شود. اجرای واقع‌گرایانه و البته پر فروغ شهرام حقیقت دوست و محمود جعفری به هیچ وجه قابل قیاس با افراط بی‌معنی و مضحک امیردلاوری در تیپ‌سازی برای نقشش نیست. انگار در میان این همه مصیبت شخصیت یدالله و نوع اجرای امیردلاوری از آن باجی است به تماشاگر برای این‌که تلخی زهرگونه نمایش با خنده‌هایی پوچ به اداهای این بازیگر تلطیف شود. از سوی دیگر بازی خوددار و همیشه کنترل شده رویا تیموریان به خاطر همخوانی با نوع شخصیتش بسیار دقیق و تحسین برانگیز است.

یکی از ویژگی‌های همیشگی آثار کیانی، وجوه کمدی آنهاست و برای همین در این نمایش سیاه هم عناصر کمیک کم نیستند. از سوی دیگر زبان محوری نیز در آثار او قابل توجه است. همنشینی کمدی‌سازی آزاد و افسار گسیخته که رد بداهه‌سازی بازیگران در آن کاملاً محسوس است با دقایق زبانی نمایش‌های حسین کیانی همیشه قابل توجه بوده است. از طرفی کارهای او متکی بر زبان است و از سوی دیگر با ساختن لحظاتی کمیک آن هم از جنس بزن و بکوب، داستان پیش می‌رود؛ شاید این تنها نکته مثبتی باشد که از برخی کارهای گذشته او ردپای کمی در آخرین اثرش به جا گذاشته است.

علیرضا نراقی ‌