پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
میخوام لپتاپم رو داغون کنم
یک خبرنگار انگلیسی روزنامه ایندیپندنت در اقدامی جالب تصمیم گرفت ۷ روز بدون ابزارهای فناوری برتر زندگی کند و تمام وقایعی را که در این هفت روز بدون فناوری گذرانده، منتشر کند.
«دام جولی» خبرنگار روزنامه ایندیپندنت تصمیم گرفت ۷ روز را بدون رایانه شخصی، «آی پاد»، تلویزیون دیجیتال و جستوجوگر ماهوارهای و در کل تمام فناوریهایی که در ۲۵ سال گذشته زندگی مردم دنیا را دستخوش تحول کردهاند، بگذارند و زندگی و شرح این وقایع را در این روزنامه انگلیسی منتشر کند.
دام جولی در مقدمه این مقاله توضیح داد: «تمام روز من با رایانه میگذرد چرا که باید کار کنم اما در حقیقت خانواده من میداند که این راه ورود برای استفادههای بیشتر از فناوریهای دیگر است. به همین علت وقتی روزنامه از من خواست که این تجربه را انجام دهم همسرم به من خندید و گفت که نمیتوانم بدون فناوری زندگی کنم اما من تصمیم گرفتم این پیشنهاد را بپذیرم و اکنون خاطرات مربوط به آن ۷ روز وحشتناک را منتشر میکنم».
▪ یکشنبه ساعت ۲۳:۳۵ «۲۵ دقیقه طول کشید تا با تمام وسایل فناوری مورد علاقهام خداحافظی کنم. با دوستانی که در شبکه اجتماعی Facebook داشتم حتی با آنهایی که هرگز ندیده بودم خداحافظی کردم. از این لحظه تا آخر هفته نمیتوانم به آهنگهایی که روی آی پادم ریختهام گوش کنم و سیدیهای مورد علاقهام را که روی لپتاپم بارگذاری کردهام تماشا کنم و به این ترتیب در وحشت فرو رفتم».
▪ یکشنبه ساعت ۲۳:۵۹ «رایانه را برای اولین بار پس از دو سال خاموش میکنم و روکشش را می کشم و بعد در جعبه میگذارم. تلفن همراه و آی پادم را هم خاموش میکنم: اکنون دیگر تنها هستم».
▪ دوشنبه ساعت ۱۲:۱۰- «با رادیو خوابیدم که البته دیجیتال نبود. نتیجه: بینهایت خوابیدم و ۶ صبح بیدار شدم. بنابراین برای اولین بار پس از سه سال به سالن ورزشی رفتم و وقتی به خانه بازگشتم چون نمیتوانستم از رایانه استفاده کنم، وقت خودم را با خالی کردن ماشین ظرفشویی گذراندم. خدایا! چرا من هیچی ندارم؟»
▪ دوشنبه ساعت ۱۶:۰۰ «با نهایت دقت رانندگی کردم چون بدون جستوجوگر ماهوارهای جیپیاس بودم: به این ترتیب برای سفر درونشهریام که نیم ساعت طول میکشد، دو ساعت تلف کردم. در خانه مدل مبلمان را عوض کردم و دوباره از نو چیدم. وقتی تمام شد آشپزخانه را تمیز کردم. «استاسی» (همسرم) عاشقانه به من نگاه میکرد و برای این کار میتوانست دو دلیل داشته باشد: اول اینکه داشتم از خستگی میمردم و یا اینکه به بهترین شوهر دنیا تبدیل شده بودم. من حتی از چک کردن مهمترین ایمیلم که مربوط به یک فیلم هالیوودی با بازی آنجلینا جولی بود نیز محروم شدهام، اما به هرحال باید قوی باشم. سگهایم را برای گردش بیرون میبرم».
▪ سه شنبه ساعت ۱۳:۰۰ «رفتم گلف یاد بگیرم، چون هنوز به باشگاه ورزشی میروم. همسرم از من خواهش کرد که برای ناهار در یک محل شاعرانه خودم را به او برسانم. به قرار رفتم اما نتوانستم رستوران را پیدا کنم، بنابراین یک تلفن عمومی پیدا کردم و خواستم که به او زنگ بزنم، اما شماره تلفن همراهش را یادم نمیآمد چون در حافظه موبایلم ذخیره بود و موبایلم هم که در خانه است. سرانجام ناهار را به تنهایی خوردم».
▪ سه شنبه ساعت ۱۶:۰۰ «باید برای «ایندی» (ایندیپندنت) مقاله بنویسم و این کار را باید با دست انجام دهم. به نظرم حداقل ۱۰ سال است که دیگر چیزی را با مداد ننوشتهام اما الان باید با دست بنویسم ولی دست خطم خیلی بد شده است. سرانجام موفق میشوم که مقالهام را تمام کنم اما خودم نمیتوانم دست خطم را بخوانم!»
▪ سه شنبه ساعت ۲۲:۰۰ «میتوانم تنها کانالهای تلویزیونی آنالوگ را تماشا کنم و بنابراین خیلی زود کسل میشوم، به اصرار «استاسی» با هم تلیهبازی میکنیم و در حالی که من منتظر نوبتم هستم به دوستانم در Facebook فکر میکنم اما ناگهان در نهایت شگفتی از بازی خوشم میآید و با قدرت شروع به بازی میکنم».
▪ چهارشنبه ساعت ۱۷:۰۰- «با قطار به خارج از لندن میروم. بدون تلفن همراه هستم و این برایم یک مشکل جدی است چون چند قرار ملاقات دارم. نمیتوانم با هیچ کس در تماس باشم، بنابراین خیلی کسلم. قطار تأخیر دارد و من به دنبال یک تلفن عمومی میگردم، اما پول خُرد ندارم و بنابراین اولین قرار ملاقاتم را از دست میدهم. ناهار را با یکی از کله گندههای رسانهها میخورم که سه تلفن همراه روی میز گذاشته است که یکی از آنها «آی فون» است که در لس آنجلس خریده است. در طی بازگشت به خانه سعی میکنم آرامش خود را بازیابم، اما صندلی کناری من دارد یک مکالمه تلفنی بیهوده انجام میدهد و من دوباره عصبی میشوم، طوری که میخواهم تلفن همراهش را بگیرم و از قطار پرت کنم بیرون! اما در عوض برای خودم نوشابه باز میکنم».
▪ پنجشنبه ساعت ۸:۰۰ «رایانه قابل حملم را از جعبه خارج میکنم و دوباره داخل آن میگذارم. سپس دوباره جعبه را سرجایش میگذارم و با سگهایم بیرون میروم».
▪ پنجشنبه ساعت ۱۶:۰۰ - «دنبال تماشای برنامههای عصرانه تلویزیون هستم اما افسرده میشوم. چطور است بین سیانور و شوکران یکی را انتخاب کنم! ناگهان برق میرود: طبیعتاً این باید موجب وحشت من بشود اما برعکس زیر نور شمع کتاب میخوانم و در کل احساس آرامش میکنم. خدایا! امیدوارم تبدیل به یک مرد کسلکننده نشوم».
▪ پنجشنبه ساعت ۲۱:۰۰ «برق میآید و من دوست دارم بازی رایانهای انجام دهم، اما همان تیلهبازی را انتخاب میکنم».
▪ جمعه ساعت ۲۱:۰۰ «هنوز در باشگاه ورزشی هستم و شروع میکنم به تماشای عضلاتم. انگار تغییر کردهاند. باید یک مقاله دیگر بنویسم باز هم با دست، اما این بار کمی سریعتر از قبل مینویسم و خطم هم بهتر شده است، اما هنوز یک مشکل وجود دارد: باید به جای رایانه دست از نوشتن بردارم و خودم تعداد کلمات را بشمرم».
▪ جمعه ساعت ۲۴:۰۰ «صحبت درباره کدهای «آی فون» را در بیرون از مغازههای اپل میشنوم و میخندم که این مردم چقدر غمگین و مادیگرا هستند.... خودم را به یاد میآورم که از روزی که با دوستانم در Facebook خداحافظی کردهام برایشان روزنامه «ایندی» را نخواندهام و در عوض با سگهایم به گردش میروم و آنها برایم استخوان میآورند».
▪ شنبه ساعت ۸:۰۰ «با کلهای خالی و یک تحریم زیبا از خواب بیدار میشوم. این هفته عقدههای خودم را تخلیه کردم، همسرم هنوز عاشق من است و من احساس خوبی دارم. دیگر تمام وقت آزادم را پای اینترنت نمیگذارنم. خوب، اینترنت وقتی که برای مثال در قطار هستم به من کمک میکند، اما شاید از دوشنبه وقتی که وسایل فناوری خود را دوباره در میآورم سعی کنم که زمان جستوجو در اینترنت را محدود کنم».
▪ شنبه ساعت ۱۲:۰۰ «در باشگاه ورزشی بودم و با سگهایم قدم میزدم، ماشین ظرفشویی را خالی کرده و باغ گلهای رز را تمیز کردهام. «استاسی» شروع به حرف زدن با من میکند».
▪ شنبه ساعت ۱۸:۰۰ «یک روز بیشتر تا پایان مأموریتم نمانده، اما برای من مهم نیست. آشپزی و تیلهبازی و بعد بچهها را به تختخواب میبرم و برایشان قصه میگویم. احساس میکنم که بهترین بابای دنیا هستم».
▪ یکشنبه ساعت ۱۱:۰۰ «برای دیدن پدرم به لندن میروم تا «روز یادگاری» را تبریک بگویم، اما تلفن همراهم دم دستم نیست و من نمیتوانم با هیچکدام از افراد خانوادهام که در پارک «ستن جیمز» هستند ملاقات کنم. وقتی سرانجام آنها را میبینم هیچکدام داستان دوری از وسایل فناوریام را باور نمیکنند و فکر میکنند که دارم عذر بدتر از گناه میآورم».
▪ یکشنبه ساعت ۲۴:۰۰ «دیگر آنلاین هستم. ۱۱۲ ایمیل و ۹۸ پیام روی Facebook دارم. تصمیم میگیرم دوباره وسایل فناوریام را سازماندهی کنم. به طور حتم تلفن همراه و رایانه برای من مفید هستند، اما بقیه وسایلم زیاد مفید نیستند، بنابراین استفاده از آنها را به نیم ساعت در روز محدود میکنم. تلویزیون دیجیتالم را دیگر تنها برای این میخواهم که یک برنامه ژاپنی را تماشا کنم و رادیوی دیجیتالم را میخواهم که بتوانم به تمام کانالهای داخلی گوش کنم. به آیپادم هم نیاز دارم که به یکی دو تا موسیقی مورد علاقهام گوش کنم».
▪ دوشنبه ساعت ۱۰:۳۰ «برای خودم یک آیفون خریدم. بچهها این احمقانه است!»
نویسنده : نیما اکبر پور
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست