جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بر مسند خلافت


بر مسند خلافت

حکیمان مسلمان و به تبع آنها, ملاصدرا متأثر از قرآن کریم هستند خداوند در قرآن کریم می فرماید «من در زمین جانشینی خواهم گماشت » آیه ۳۰ سوره بقره براساس این آیه و آیات مشابه, یکی از مسائلی را که حکیمان مسلمان در بحث انسان شناسی بجد روی آن پافشاری می کنند, این است که انسان را به عنوان خلیفه اللهی معرفی کنند

حکیمان مسلمان و به تبع آنها، ملاصدرا متأثر از قرآن کریم هستند. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «من در زمین جانشینی خواهم گماشت.» (آیه ۳۰ سوره بقره) براساس این آیه و آیات مشابه، یکی از مسائلی را که حکیمان مسلمان در بحث انسان‌شناسی بجد روی آن پافشاری می‌کنند، این است که انسان را به عنوان خلیفه‌اللهی معرفی ‌کنند.

● حیثیات خلیفه

مراد و مقصود از خلیفه‌اللهی چیست؟ برای دریافت این مقصود قرآن کریم، باید از معنای لغوی خلیفه کمک بگیریم، همان کاری که حکیمان و مفسران انجام داده‌اند و می‌دهند. واژه خلافت از ماده خَلَفَ است. خَلَفَ که واژه عربی است، به‌معنی جانشینی و نیابت از غیر است.

حال در این مجال این سوال مطرح می‌شود که جانشینی و نیابت از غیر، از چه جهت مطرح است؟ معمولا عالمان لغوی این حیثیت و جهت را به سه قسم تقسیم کرده‌اند؛ از یک قسم به‌عنوان غیبت یا عدم حضور ذکر می‌کنند. اگر بخواهیم در قالب مثال، این موضوع را توضیح دهیم، باید بگوییم ممکن است کسی از شهر، دیار یا سرزمین خودش فاصله بگیرد، اما چون می‌خواهد کارهایی را انجام دهد و خودش حضور ندارد، برای این‌که کارهایش بر زمین نماند، فردی را به عنوان خلیفه یا جانشین خودش انتخاب می‌کند تا کارهایی را که مد نظر اوست، انجام دهد.

حیثیت دومی که عالمان لغوی در مورد خلیفه ذکر می‌کنند، این است که فرد ممکن است برای بعد از مرگ خودش جانشینی انتخاب ‌کند. فرض کنید حاکمی، حکومت منطقه‌ای را به عهده دارد و می‌خواهد جانشینی برای بعد از خودش انتخاب کند.

همچنین ممکن است حاکمی در زمان حکومت خودش، چون حوزه حکومتی‌اش وسیع است و توانایی انجام کار در همه حوزه‌های متعلق به خود را ندارد، جانشینانی را به نیابت از خودش انتخاب ‌کند تا آن جانشینان کار مورد نظر او را پیگیری کنند.

حیثیت سومی که درباره جانشینی از جهت لغوی مطرح است، این است که گاهی ممکن است فردی بخواهد به نایب خودش ارزش دهد یا مقام او را پاس دارد، این موضوع را مطرح می‌کند، یعنی از جهت شرافت‌بخشی به نایب خود، نیابت را به او واگذار می‌کند.

حال باید ببینیم مفسران و حکیمان با توجه به این معانی لغوی و سه حیثیتی که عالمان لغوی ذکر کرده‌اند، می‌توان ادعا کرد انسان خلیفه خداست. اگر در حیثیات سه‌گانه یاد‌شده تأمل کنیم، در می‌یابیم حیثیت اول قطعا نمی‌تواند درست باشد.

با این حیثیت نمی‌توان مدعی شد که انسان خلیفه خداست، چون حیثیت اول به این معناست که کسی که نایب انتخاب می‌کند، حضور ندارد؛ در صورتی که همه حکیمان ما بجد تاکید دارند که وجود حضرت حق، تمام عالم هستی را فراگرفته و لحظه‌ای غیبت در مورد او معنای محصلی ندارد. پس با توجه به معنای اول قطعا نمی‌توانیم بگوییم که انسان خلیفه خداست. این نوعی اثبات نفس برای مقام ربوبی است.

حیثیت دوم قابل طرح این است که چون فرد ناتوان است، برای خودش خلیفه انتخاب می‌کند که به طریق اولی، این مورد هم درباره حضرت حق قابل اسناد نیست.

همچنین مرگ هم به طریق اولی در مورد خداوند قابل طرح نیست. پس با اندک تاملی درمی‌یابیم از حیثیات سه‌گانه‌ای که عالمان لغوی درباره خلیفه ذکر کرده‌اند، ۲ حیثیت نخستین ذکر شده، درباره خلیفه بودن انسان نسبت به حضرت حق صادق نیست. بنابراین تنها حیثیت سوم از معانی لغوی مطرح شده، باقی می‌ماند.

عالمان و اندیشمندان مسلمان تاکید دارند وقتی ادعا می‌کنیم که انسان خلیفه خداست، نه به این معناست که خداوند حضورش عالم هستی را فرانگرفته یا در حیات خداوند انقطاعی وجود دارد یا ناتوان است، بلکه به این معناست که خداوند می‌خواهد در میان موجودات عالم هستی، انسان را از شرافتی برخوردار و عز و عظمتی را برای انسان محسوب کند. به این جهت است که می‌گوییم انسان خلیفه خداست.

● دیدگاه ملاصدرا

ملاصدرا در این بحث نکته جالبی را مطرح می‌کند و می‌گوید: دو ویژگی در مورد خلیفه از اجر و عظمت فوق‌العاده‌ای برخوردار است: ویژگی اولی که در مورد او مطرح است، بحث جانشینی غیر است، یعنی کسی که خلیفه است، در واقع خلیفه غیر است؛ یعنی غیری وجود دارد که او را به‌عنوان جانشین خود منصوب می‌کند اما غیر، جانشینی را برای خود مطرح می‌کند بالاخص اگر غیر، حضرت حق باشد که قطعا از آن باب که حکیم است، مناسبتی باید میان خلیفه و مستخلف عنه (آن که خلیفه جانشین او می‌شود) وجود داشته باشد.

هرچه مستخلف عنه از درجه حکمت والاتری برخوردار باشد، این مناسبت هم باید از درجه بالاتری برخوردار باشد. بر این اساس باید میان خلیفه و مستخلف عنه مناسبتی تام وجود داشته باشد. حال این سوال طرح می‌شود که این مناسبت چیست؟ ملاصدرا در این بحث تحت تأثیر عارفان مسلمان است.

عارفان مسلمان بر این باورند هر یک از موجوداتی که در عالم هستی وجود دارد، مظهری از مظاهر اسمای حسنای حضرت حق است، اما انسان مظهریت تام و کامل است. به این معنا ایشان تصریح می‌کنند وقتی که به مقایسه انسان و حضرت حق می‌پردازیم، انسان می‌تواند از حیثیتی واجد این مظهریت باشد. حیثیت اول، ذات است. ذات انسان مظهر حق است. حیثیت دوم، حیثیت صفت است.

انسان از حیث صفات نیز می‌تواند مظهر حضرت حق باشد و حیثیت سوم نیز حیثیت فعل است. انسان از حیث افعالی که از او صادر می‌شود هم مظهر حق است. پس مناسبت تامی میان انسان به عنوان خلیفه‌الله و مستخلف عنه که حضرت حق باری‌تعالی باشد، از سه حیث ذات، صفت و فعل وجود دارد و از هر سه حیث که نگاه ‌کنیم، مشاهده می‌کنیم انسان واجد تمام اسمای حسنای الهی است، در صورتی که هیچ‌یک از موجودات حتی ملائک، مظهر تمام اسمای حسنای الهی نیستند و به این خاطر هیچ موجودی غیر از انسان از چنین ویژگی‌ای برخوردار نیست و شایستگی مقام خلافت را به‌عهده ندارد.

دکتر عین‌الله خادمی

استاد‌ دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی