پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
آیا مصدق فریب خورد
امیدهای مصدق به مساعدت دولت امریكا برای مواجهه با مشكلاتی كه پدرخوانده آن كشور، یعنی انگلستان، برای ایران بهوجود آورده بود، او را با شرایط دشواری مواجه نمود. مصدق گمان میكرد امریكاییها از ترس سلطه كمونیسم بر ایران، حمایت از او را بر مناسبات دوستانه با انگلیس ترجیح خواهند داد اما هم خطر كمونیسم در ایران بدانحد كه مصدق درباره آن غلو میكرد نبود و هم اهمیت استراتژیك همپیمانی با انگلیس برای امریكا، كمتر از اهمیت خطر شیوع كمونیسم در ایران بهنظر نمیرسید.
بههرحال شكست مصدق در كسب مساعدت امریكا، برای آن كشور نیز یك شكست بیسروصدا و مزمن به همراه داشت و آن اینكه اعتماد و محبتی كه ایالاتمتحده توانست به پشتوانه سیاست عدم مداخله در امور كشورها و نیز برخی حمایتها از ایران در برابر شوروی، در دل ایرانیان برای خود ایجاد كند، دیگر از بین رفت.
روابط ایران و امریكا در دوران نخستوزیری دكتر محمد مصدق بهشدت تحتتاثیر مناقشه نفتی ایران و انگلیس بود اما بهنظر میرسد تحلیل نادرست دكتر مصدق از جایگاه ایران در سیاست خارجی امریكا در دوران جنگ سرد و ناتوانی از درك روابط عمیق امریكا و انگلستان، موجب شد وی در سالهای ۱۳۳۰ــ۱۳۳۲ برای مقابله با مشكلات سیاسی و اقتصادی ایران، بیشازاندازه به امریكا خوشبین باشد. روش مصدق برای جلب توجه امریكاییها و فاصلهانداختن میان امریكا و انگلیس، نهتنها مفید نبود بلكه زیانهای غیرقابل جبرانی را در پی داشت. بهنظر میرسد دكتر مصدق به حمایت اقتصادی امریكا بیش از حمایت سیاسی آن دل بسته بود و تصور میكرد به پشتوانه كمكهای امریكا خواهد توانست سرانجام بر مشكلات اقتصادی ناشی از كاهش درآمدهای نفتی فائق آید. این مقاله میكوشد رفتار امریكا در برابر تقاضاهای اقتصادی دكتر مصدق را ارزیابی كند.
در سال ۱۳۲۵.ش درحالیكه فقط مدت كوتاهی از پایانیافتن جنگ جهانی دوم میگذشت، بروز یك بحران سیاسی در ایران، دولتهای شوروی و امریكا، یعنی دو متحد دوران جنگ را رودرروی هم قرار داد. خطر نفوذ كمونیسم و نیز فعالیت حزب توده و دیگر گروههای مظنون به طرفداری از شوروی در ایران، امریكاییها را بر آن داشت تا با حمایت از ایران در مجامع بینالمللی به مداخله دولت شوروی در ایران پایان دهند. پس از بحران آذربایجان، شاه كوشید نقش آشكارتری در امور سیاسی ایفا كند و به دلایل مختلف از جمله علائق شخصی، به گسترش ارتش اقدام نمود. از این زمان، گرایش شاه به اخذ وام و خرید اسلحه از امریكا شروع شد و تا آخرین روزهای حكومت وی ادامه یافت.
با توجه به این تمایل بود كه حكیمی، نخستوزیر وقت، كوشید با ارائه لایحه خرید دهمیلیون دلار اسلحه از امریكا و تمدید قرارداد مستشاران امریكایی در ایران، بهطورهمزمان توجه شاه و امریكا را جلب كند؛[i] اما دولت او دولت مطلوب امریكاییها نبود. امریكا میخواست در شرایط بحرانی پس از جنگ، دولتی قدرتمند زمام امور ایران را بهدست بگیرد تا بتواند با مجموعهای از اقدامات اصلاحگرایانه داخلی و خارجی، در راستای سیاست كلی امریكا در برابر شوروی گام بردارد. امریكا سود خود را در یك ایران مقتدر میدید و هرگونه ضعف و بیثباتی حكومت ایران را زمینهساز دخالت شوروی میدانست؛[ii] بنابراین دولت حكیمی بهسادگی جای خود را به دولت هژیر داد كه مورد حمایت دربار و اشرف پهلوی بود.[iii]
هژیر عقیده داشت اوضاع اجتماعی و اقتصادی ایران بدون پول كافی و كمك خارجی بهبود نخواهد یافت؛ لذا ابتدا با انگلیسیها و سپس با امریكاییها برای دریافت اعتبارات لازم جهت اجرای برنامه عمرانی هفتساله كشور وارد مذاكره شد؛ اما درنهایت پسازآنكه نتوانست رای موافق مجلس را برای تصویب طرحهایش بهدست آورد، دولتش سقوط كرد.[iv] تزلزل دولتهای پس از او، درواقع بازتاب بیثباتی وضع عمومی كشور بود. این مساله موجب نگرانی امریكا و درپیشگرفتن برخی اقدامات مقطعی از سوی آن كشور در راستای حمایت از ایران شد. دولت امریكا ابتدا یك اعتبار دهمیلیوندلاری در اختیار ایران گذاشت و سرانجام پسازآنكه رزمآرا به نخستوزیری رسید، ایران را در زمره كشورهای دریافتكننده اعتبارات اصل چهار ترومن قرار داد؛[v] درحالیكه امریكا در سالهای پس از جنگ، جز در موارد معدود، به تقاضاهای مكرر مالی دولت ایران روی خوش نشان نمیداد یا بهعبارتبهتر با احتیاط گام برمیداشت. اما اینك امریكا نمیتوانست پس از بالارفتن تشنج میان امریكا و شوروی در جنگ سرد، نسبت به قرارگرفتن ایران در جایگاه یكی از كانونهای بحران و عرصه رقابت بین دو دولت بزرگ بیتوجه باشد. بااینهمه، دولت امریكا عاقلانهترین راه برای تامین منافع خود در ایران را راه غیرنظامی میدانست؛ زیرا دولت امریكا علاقه نداشت روابط ایران و شوروی بهخاطر ارسال تجهیزات نظامی به ایران بار دیگر بحرانی شود. بنابراین دولت امریكا پس از رفع غائله آذربایجان، سیاستی را در پیش گرفت كه دركل اجتناب از رویارویی رسمی و آشكار ایران و شوروی را هدف گرفته بود. ازاینرو دولت امریكا ایران را در گروه كشورهای پیرامونی امریكا و در فهرست دریافتكنندگان كمك «اقتصادی» از امریكا قرار داد.
دراینراستا در بیستوهفتم مهرماه ۱۳۲۹.ش/ نوزدهم اكتبر ۱۹۵۰.م، هنری گریدی، سفیر جدیدالورود امریكا به ایران، قرارداد استفاده از كمكهای فنی و مالی اصل چهار ترومن را با رزمآرا، نخستوزیر ایران، امضا كرد اما شروع فعالیت كارشناسان اصل چهار با بروز تحولات سیاسی و اجتماعی گسترده در ایران و بحران نفتی میان ایران و انگلیس مصادف شد. درهمینزمان رزمآرا بهدست یكی از اعضای گروه فدائیان اسلام كشته شد و یكروز بعد (۱۷/۱۲/۱۳۲۹) كمیسیون نفت مجلس به ریاست دكتر محمد مصدق، ملیشدن نفت را اعلام كرد. در پی ترور رزمآرا و سقوط دولت انتقالی علا، دكتر مصدق با ابراز تمایل مجلس به نخستوزیری رسید.[vi] دراینهنگام مناقشه نفتی ایران و انگلیس به مهمترین خبر رسانهها تبدیل شده بود و ازهرسو، پیشنهادهایی برای حل اختلاف میان ایران و انگلیس در جریان بود اما بهنظر میرسید ایران هیچگونه تغییری در خواستههای خود نخواهد داد و نهتنها در روابط خود با انگلیس به نقطهای حساس رسیده بود بلكه به سبب آنچه در داخل و خارج كشور روی میداد، در روابط خود با امریكا هم در مسیری لغزنده پیش میرفت.[vii]
اظهارنظرها در محافل سیاسی امریكا درباره دولت دكتر مصدق متفاوت بود. مك. گی، معاون وزیر امورخارجه، نظر مثبتی درباره مصدق داشت و مخالفان او را عناصر ارتجاعی دربار و مجلس میدانست اما آرتور ریچاردز و گریدی در سفارت امریكا، نسبت به توانایی مصدق برای فائقآمدن بر مشكلات و بخصوص بر مشكل نفت، تردید داشتند و او را غیرقابل اعتماد میدانستند.[viii] این دوگانگی در ارزیابیها تا ماهها بعد ادامه داشت؛ تااینكه با تغییریافتن دولت دموكرات امریكا و رویكارآمدن آیزنهاور، حمایتها از دولت دكتر مصدق در امریكا بسیار كمتر شد. امریكا در آغاز نسبت به نتایج هرگونه اقدام نظامی احتمالی از سوی انگلیس بر ضد ایران در منطقه استراتژیك خاورمیانه ابراز نگرانی میكرد؛ چون میتوانست بهانهای برای تحرك نظامی شوروی قرار گیرد. در چهاردهم اردیبهشت ۱۳۳۰، استوتزمن، دبیر دوم سفارت امریكا در تهران، گزارشی درباره موقعیت دولت مصدق تهیه كرد و توصیه نمود دولت امریكا حمایت خود را از مصدق آشكار كند. در بخشی از این گزارش آمده بود: «حمایت و راهنماییها و حتی كمكهای اقتصادی ما میتواند مصدق را از نفوذ و سلطهطلبی چپیهای رادیكال كه در گذشته نفوذ بسیار بر او داشتهاند، خلاص كند. اگر ما كارتهای خود را درست بازی كنیم، میتوانیم در مصدق نفوذ واقعی پیدا كنیم و به اهداف خود نائل شویم.»[ix] درنهایت ارزیابی دستگاه سیاسی امریكا بر آن قرار گرفت كه كمكهای اقتصادی به دولت مصدق مانند رزمآرا ادامه یابد.
در تیرماه ۱۳۳۰ شكایت انگلیس از ایران در دادگاه بینالمللی لاهه مطرح شد و دادگاه قرار موقت صادر كرد. دولت ایران قبلا اعلام كرده بود دیوان صلاحیت رسیدگی به این موضوع را ندارد. ترومن، رئیسجمهور امریكا، در اقدامی ناموفق كوشید با ارسال پیامی به مصدق، او را برای پذیرفتن رای دادگاه راضی كند اما پسازآنكه در این كار موفق نشد، كمكهای اقتصادی امریكا به ایران را قطع كرد و در برابر تقاضاهای مالی جدید ایران، سیاست دفعالوقت را در پیش گرفت.
اولین اشتباه تاكتیكی مصدق برای جلب حمایت امریكا، این بود كه از دولت امریكا انتظار داشت سیاست بیطرفی دوستانه در پیش گیرد اما این تلقی او درواقع از درك نادرست وی از سیاست بینالملل ناشی میشد. مصدق به اهمیت جنگ كره، بحران برلین و دیگر بحرانهای جهانی برای امریكا بیتوجه بود و نمیدانست تاچهاندازه سیاست خارجی امریكا تحتتاثیر مبارزه با كمونیسم و افزایش نفوذ شوروی در جهان قرار دارد. همسویی منافع انگلیس و امریكا در مبارزه با كمونیسم، نكتهای اساسی بود كه دكتر مصدق از آن غافل بود. هدف امریكا از هرگونه مداخله در بحران نفتی ایران و انگلیس، نهفقط تامین ثبات بازار نفت بلكه حفظ ایران در اردوگاه كشورهای غیركمونیستی و دورساختن ایران از حوزه نفوذ شوروی بود؛ و این یعنی چنانچه دولتهای وقت ایران از خودشان در این زمینه ناتوانی و ضعف نشان میدادند، امریكا به ناچار باید در راستای چارهجویی به جایگزینساختن این دولتها با یك دولت قوی میاندیشید.
از سویی، بهتناسب كمترشدن امكان بروز توافق میان ایران و انگلیس، بر نگرانی امریكا از فراگیرشدن ایده ملیشدن نفت در كشورهای جهان سوم افزوده میشد و لذا سیاست امریكا تدریجا از بیطرفی منصفانه به میانجیگری مثبت به نفع انگلیس تغییر یافت. ترس فزاینده امریكا از حركتهای كمونیستی در دهه ۱۹۵۰، موقعیت دشواری را پدید آورده بود.
سیاستمداران امریكایی همواره از خود میپرسیدند چگونه میتوان ماهیت واقعی یك جنبش ناسیونالیستی را از یك حركت كمونیستی بازشناخت و چگونه میتوان امیدوار بود كه یك جنبش كاملا ناسیونالیستی در نهایت گرایشی كمونیستی نیابد؟
این تردید درباره ایران نیز وجود داشت؛ زیرا نهتنها ایران علاوه بر داشتن مرزهای طولانی با شوروی در معرض تبلیغات دائم كمونیستی بود، سابقه فعالیت حزب توده در ایران نیز نگرانی امریكا را هرچه بیشتر برمیانگیخت. بر این نگرانیها باید علاقه روبهتزاید امریكا به نفت خاورمیانه را هم افزود.
تازمانیكه همسویی امریكا با انگلیس آشكار نشده بود، برخی ایرانیان بهخطا میپنداشتند برای حل مشكلات اقتصادی كشور، پس از تحریم اقتصادی انگلیس میتوانند به امریكا تكیه كنند. حتی هنری گریدی، سفیر امریكا در تهران، كه احتمالا بهخوبی متوجه چرخش سیاسی دولت متبوع خود نشده بود، در گزارشی برای آچسون تاكید نمود كوتاهی امریكا در پرداخت وام بیستوپنجمیلیون دلاری بانك صادرات و واردات به ایران، لطمه شدیدی به اقتصاد ایران وارد خواهد كرد و این اقدام به سود انگلیس خواهد بود. اما درهمانحال، والتر گیفورد، سفیر امریكا در لندن و گروهی دیگر از كارشناسان وزارتخارجه امریكا، برخلاف او عقیده داشتند بهترین راه برای بهزانودرآوردن مصدق بهتعویقانداختن پرداخت وام است و چنانچه عدم پرداخت كامل وام ممكن نباشد، باید حتما با انگلیس دراینزمینه مشورت شود. آنها معتقد بودند ناكامی مصدق در دریافت وام خارجی، احتمالا به تغییر سیاست او منجر خواهد شد و ازاینرو توصیه میكردند دولت امریكا همچنان در برابر تقاضاهای كمك مالی مصدق ایستادگی كند.[x]
دكتر مصدق همچنان خوشباورانه برای حل مشكلات اقتصادی به امریكا امیدوار بود و در سفرش به نیویورك میكوشید نظر مساعد دولت امریكا را برای اعطای كمك به ایران جلب كند. هنگامیكه دكتر مصدق در نیویورك بود، بانك بینالمللی عمران و توسعه، طرحی را به وساطت سفیر پاكستان برای حل اختلافات ایران و انگلیس پیشنهاد نمود. در هیجدهم آبان ۱۳۳۰، رابرت گارنر، قائممقام بانك مذكور، با دكتر مصدق دیدار و گفتوگو كرد و سه پیشنهاد به وی ارائه داد اما ازآنجاكه دولت ایران پیشنهادها را رد كرد، دولت امریكا نیز در واكنش به این مساله، تقاضای كمك مالی ایران را رد نمود.[xi] زمانیكه سفیر امریكا در لندن درباره شكل و نحوه كمك امریكا به ایران از دولت متبوعش استفسار كرد، در پاسخ به او اطلاع داده شد كه «وزارت امورخارجه امریكا تمایلی به حمایت از دولت مصدق ندارد؛ زیرا به عقیده وزارتخارجه، او با اقداماتش كشور خود را به لبه پرتگاه كشانده است.»[xii]
ویدا همراز
پینوشتها
[i]ــ فخرالدین عظیمی، بحران دموكراسی در ایران، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی و بیژن نوذری، تهران، البرز، ۱۳۷۲، صص۲۴۹ــ۲۴۵
[ii]ــ باری روبین، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه: محمود مشرقی، تهران، آشتیانی، ص۲۹
[iii]ــ قاسم غنی، خاطرات دكتر قاسم غنی، تهران، كاوش، ۱۳۶۱، ص۲۴۸
[iv]ــ پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ترجمه: محمد رفیعی مهرآبادی، ج۲، تهران، عطایی، ۱۳۷۱، ص۳۲۶
[v]ــ ویدا همراز، اهداف و عملكرد اصل چهار ترومن در ایران، مركز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارتخارجه، ۱۳۸۱
[vi]ــ جعفر مهدینیا، زندگی سیاسی رزمآرا، تهران، گیتی، ۱۳۶۳، صص۳۲۵ــ۳۲۱
[vii]- Confidential U.S.State departement Central files: IRAN – ۱۹۵۰ – ۵۴, University Publication of American Inc. ۷۸۸.۰۰/ ۵-۴۵۱
در بقیه متن فقط شماره اسناد خواهد آمد و نیز: جیمز ا. بیل، شیر و عقاب، ترجمه: فروزنده برلیان، تهران، فاخته، ۱۳۷۱، صص۱۰۲ــ۱۰۱
[viii]ــ همان.
[ix]ــ یادداشت استوتزمن مورخ ۴ مه ۱۹۵۱، ۷۸۸.۰۰/۵ -۴۵۱
[x]ــ برای توضیحات بیشتر رك: به مصطفی فاتح، پنجاهسال نفت ایران، تهران، پیام، ۱۳۵۸ و نیز تلگراف گریدی به مكگی، مورخ ۲۷ اوت ۱۹۵۱ و نیز تلگراف شماره ۵۲۴ قائممقام وزارتخارجه امریكا به گریدی ۷ سپتامبر ۱۹۵۱
۷۸۸.۰۰/۷-۹۵۱
۷۸۸.۰۰/۸-۲۷۵۱
[xi]ــ همان و نیز: ع دانشپور، نیرنگبازان نفت یا علل شكست میسیون گارنر، تهران، بینا، ۱۳۳۱
[xii]ــ نامه كفیل وزارت امورخارجه امریكا به گیفورد، شماره ۲۶۴۲، ۲۳ نوامبر ۱۹۵۱، ۸۸۸.۲۵۵۳/۱۱, ۲۳۵۱
[xiii]ــ هندرسون به آچسون، تلگراف ۱۹۸۵، ۲۸ نوامبر ۱۹۵۱، ۸۸۸,۲۵۵۳/۲۸۵۱ و نیز هندرسون به آچسون، تلگراف ۲۶۰۹، ۱۴ ژانویه ۱۹۵۲، ۷۸۸,۰۰/۱-۱۴۵۲
[xiv]- Foreign relation of the United States: U. S. Government Printing Office: Washington ۱۹۷۵, Vol: ۱۰, Doc: No:۱۴۷
[xv]ــ هندرسون به آچسون، تلگراف ۳۰۳۱، ۱۱ فوریه ۱۹۵۲، ۷۸۸,۰۰/۲ - ۱۱۵۲
[xvi]ــ سپهر ذبیح، ایران در دوران دكتر مصدق و نیز حسن توانایان فرد، مصدق و اقتصاد، تهران، آگاه، ۱۳۶۰، ص۳۰
[xvii]ــ همان.
[xviii]ــ روزنامه داد: به مدیریت مصطفی الموتی، شماره ۲۲۴، ۲۳ آبان ۱۳۳۱، ص۲ و نیز رك: یوناه الكساندر و آلن ناتر، تاریخ مستند روابط دوجانبه ایران و امریكا، ترجمه: سعیده لطفیان و احمد صادقی، تهران، نشر قومس، ۱۳۷۸، صص۳۳۶ــ۳۳۵
[xix]ــ هندرسون به آچسون، تلگراف ۲۸۴۸، ۲۹ ژانویه ۱۹۵۲، ۷۸۸.۰۰/۱-۲۹-۵۲
[xx]ــ همان.
[xxi]ــ آرشیو اسناد وزارت امورخارجه ایران، كارتن ۴، پوشه ۴، اسناد سال ۱۳۳۰
[xxii]ــ سپهر ذبیح، همان، ص۱۲۵
[xxiii]- F. R. U. S. Vol: X: ۱۹۵۲ – P. ۳۸۶-۳۸۹
[xxiv]ــ باری روبین، همان، ص۶۵
[xxv]ــ هندرسون به دالس، تلگراف شماره ۳۸۹۸، ۴ آوریل ۱۹۵۳، ۷۸۸.۰۰/۴-۴۵۳
[xxvi]ــ فواد روحانی، زندگی سیاسی مصدق، تهران، ۱۳۸۱، ص۳۲۹
[xxvii]ــ یوناه الكساندر، همان، صص۳۵۷ــ۳۵۶
[xxviii]ــ همان، ص۳۵۷
[xxix]ــ تلگرافهای دالس به ماتیسون در ۱۷ ــ ۲۲ و ۲۵ ژوئیه ۱۹۵۳، ۷۸۸.۰۰/۷-۱۷۵۳-۲۲۵۳
[xxx]ــ یوناه الكساندر، همان، ص۳۷۸
[xxxi]ــ همان، ص۳۸۳ به بعد و نیز آرشیو اسناد وزارت امورخارجه ایران، كارتن ۹، پوشه ۷۴، اسناد سال ۱۳۳۴
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست