جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی تحلیلی به اغتشاشات اخیر و پشت پرده آن صف آرایی در برابر «انقلاب سوم»


نگاهی تحلیلی به اغتشاشات اخیر و پشت پرده آن صف آرایی در برابر «انقلاب سوم»

«جریان تجدیدنظرطلب» که زیست آلوده خود را در گرو وجود بستری عالی منصب که مستعد سوءاستفاده می باشد, می داند, نهایت سعی خود را می کند که قواعد بازی را بهم بزند تا از ولادت مولود مبارک «انقلاب سوم» جلوگیری کند, انقلابی که سمت و سوی مبارزات انقلابیون را به فاز «مواجهه صریح با اشرافی گری و ثروت اندوزی مقامات» می کشاند

«جریان تجدیدنظرطلب» که زیست آلوده خود را در گرو وجود بستری عالی منصب که مستعد سوءاستفاده می باشد، می داند، نهایت سعی خود را می کند که قواعد بازی را بهم بزند تا از ولادت مولود مبارک «انقلاب سوم» جلوگیری کند، انقلابی که سمت و سوی مبارزات انقلابیون را به فاز «مواجهه صریح با اشرافی گری و ثروت اندوزی مقامات» می کشاند...

● مقدمه:

از بررسی مجموعه تحولات صحنه سیاسی کشور، بخوبی درمی یابیم که جریان شکست خورده در انتخابات ۲۲ خرداد، علیرغم تحرکات بی سابقه اش در این انتخابات، نتیجه بسیار دور از انتظاری را اخذ نموده که پذیرش وضعیت جدید و تمکین به رأی بی سابقه ملت به دکتر احمدی نژاد را با «سکته چندین ساله سیاسی» خود درآینده برابر می داند؛ لذا طبیعتا به هر اقدامی برای تغییر صحنه دست می زند تا شکست خود در انتخابات را از طریق «لابی و فشار» جبران نماید، امری که در کشورهای غربی- به عنوان قبله فکری جریانات داخلی- برای جبران شکست دمکراتیک، کاملا مرسوم بوده و استفاده از گروههای فشار برای همین شرایط، عینا تجربه شده می باشد.

▪ متغیر اصلی تحقیق: انقلابات مخملین

▪ متغیر فرعی تحقیق: ساختارشکنی و قانون گریزی

● بیان مسئله:

مطالعه موردی پدیده انقلاب رنگین در کشورهای مختلف بلوک شرق سابق، تحلیلگران را به این نکته رهنمون می سازد که اگر در اثر غفلت عوامل محافظت کننده سیستم، بحران های اجتماعی، بدون سپری نمودن «مرحله انتظامی». مستقیما وارد «فاز امنیتی» شوند، منجر به وقوع تحولی ساختارشکن به نام «انقلابات مخملین» می گردند.

در انتخابات اخیر ریاست جمهوری برای اولین بار، «جریان دگراندیش» با استفاده از فرصت «الزامات ایام تبلیغاتی» به تحرکاتی دست زد که در سایر ایام قادر به انجام آن نبود.

با عنایت به اخبار متعدد رسانه ها درخصوص تحرکات کمیته کذایی موسوم به «کمیته ایکس» و همچنین نامه «بی سابقه» هاشمی رفسنجانی به رهبری که بار تهدیدی آن کاملا محسوس بود، تحلیل رخدادهای اخیر تهران «وضعیت غیرعادی» بخود گرفته، بنحوی که تمرکز رسانه ای دشمنان انقلاب برای دامن زدن به فتنه و تداوم «درگیری -های خیابانی» فراتر از اعتراض جمعی ازطرفداران یک کاندیدای شکست خورده به شمار می رود.

لیکن با عنایت به خیابانی بودن این تحرکات این جریان و تجربه «ناتوانی آنها برای کنترل و هدایت بحران های خودساخته» تداوم اینگونه اغتشاشات خیابانی، بستر مساعدی برای زیست اغتشاشگران، غوغاسالاران معاند و ضدانقلاب فراهم گردیده است.

درچنین شرایطی پاسخ به دو سؤال ذیل، ذهن تحلیلگران را به خود معطوف داشته است:

۱) علت بروز نامدنی ترین رفتار سیاسی ازسوی جریان دوم خرداد، بعنوان مدعیان جامعه مدنی چیست؟

۲) چرا جریان تجدیدنظرطلب به طرز بی سابقه ای به «انتحار سیاسی» می پردازد؟

این نوشته بدنبال واکاوی علت ظهور رفتارهای کاملا «غیرمدنی» و مخالف با عرف و باورهای مردم- که درعین حال مخالف دستاوردهای توسعه سیاسی است- ازسوی جریان دوم خرداد به عنوان مدعیان و مباشران داخلی «توسعه سیاسی» می باشد.

● توطئه سقط ناکام «انقلاب سوم!»

«جریان تجدیدنظرطلب» که زیست آلوده خود را در گرو وجود بستری عالی منصب که مستعد سوءاستفاده می باشد، می داند، نهایت سعی خود را می کند که قواعد بازی را بهم بزند تا از ولادت این مولود مبارک جلوگیری کند، اما در واقع، خلق حماسه ۴۰ میلیونی ۲۲ خرداد نشان داد که تمامی تلاشها برای سقط «انقلاب سوم» شکست خورده است و جریان تجدیدنظرطلب بایستی مناسبات خود را با این پدیده نوظهور تنظیم نماید.

از این رو صرف نظر از دلایل ورود جریان تجدیدنظرطلب به فاز مبارزات غیرمدنی، پیدایش اینگونه رخدادها، موید وقوع «انقلاب سوم» از سوی مردم قهرمان ایران می باشد که باید آن را به فال نیک گرفت.

اگر در انقلاب نخست، رهبران نهضت بدنبال مبارزه با استبداد متکی به اجانب بودند و درانقلاب دوم، دانشجویان پیرو خط امام(ره) انقلاب را وارد فاز مقابله صریح با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا نمودند؛ این خیزش سوم انقلاب، سمت و سوی مبارزات انقلابیون را به فاز «مواجهه صریح با اشرافی گری و ثروت اندوزی مقامات» می کشاند. امری که نهایتا باعث واکسیناسیون انقلاب و زدودن آفات انقلابیون قبلی خواهد شد.

● دلایل ورود جریان تجدیدنظرطلب به فاز مبارزات غیرمدنی

۱) تغییر ذائقه گفتمانی مردم

شاید بتوان عمده ترین دلیل رفتارهای نابهنجار سیاسی جریان شکست خورده در انتخابات دهم ریاست جمهوری را در عبارت ذیل جستجو کرد؛ از آنجایی که تغییر فاحش ذائقه گفتمانی جامعه از «توسعه سیاسی» مطروحه توسط سران جبهه مزبور و کلیدواژه کاربرد آنها یعنی «آزادی لیبرالی» برای خود طراحان کاملا ملموس بوده و دل زدگی مردم از شعارهای بی پایه و بورژوایی آنان را به عینه احساس می کنند، لذا به مقابله با گفتمان جایگزین می پردازد، گفتمانی که تحت عنوان «عدالت» ریشه در فرهنگ مردم دینی داشته و با بهره گیری از کلیدواژگانی نظیر «مقابله با فساد و تبعیض» و بویژه گزاره حساسیت برانگیز آن یعنی «مبارزه با مفاسد اقتصادی»، توانسته است اقبال خوب توده های مردم را جذب نماید، بنابراین نخستین دلیل اقدامات هیجانی و غیرعقلایی جریان شکست خورده را می توان بطور خلاصه چنین بیان نمود:

«ترس از تغییر ذائقه گفتمانی مردم از توسعه سیاسی و ابرکلیدواژه آن یعنی آزادی لیبرالی به سمت گفتمان عدالت با کلیدواژه حیاتی آن یعنی مبارزه با مفاسد اقتصادی»

۲) نامتناسب بودن رأس و بدنه هرم قدرت تجدیدنظرطلبان:

به نظر می رسد درک این واقعیت نیازمند اثبات های پیشرفته تئوریک نباشد که «توان بالای مالی هرم ساختاری تجدیدنظرطلبان از سویی و نامتناسب بودن این توان مالی بادآورده با بدنه اجتماعی و عقبه مردمی آن از سوی دیگر، باعث شد تا «رأس این هرم قدرت» به همراه «ساختار شکل گرفته آن» بر بدنه نحیفش سنگینی بکند و نهایتا موجب سقوط این کاخ برافراشته برگرده مردم را فراهم نماید.»

حال طبیعی است که جریان مزبور برای کسب رأی اعتماد مجدد مردم باید این «ناتناسبی» را به نحوی جبران نماید، بدین منظور دو راه بیشتر فراروی این جریان نیست؛ یا باید از وزن سنگین مالی رأس هرم خویش بکاهند که در حکم «مرگ اقتصادی» آنان خواهدبود و یا اینکه در برابر برنامه های دولت برای اصلاح ضریب جینی و کاهش فاصله طبقاتی رأس و بدنه سرتسلیم فرود آورد و دست از کارشکنی بردارد، که دراین صورت با ایجاد چهره ای کارآمد از دولت فعلی بر فهرست حامیان این دولت افزوده شده و درنتیجه از اطرافیان آن جریان مقابل کاسته خواهدشد و این هم «مرگ سیاسی» این جریان را به دنبال خواهد داشت.

پس کاملا طبیعی است که با چوبی که هر دو سران برای آنها شکست بدنبال دارد بازی نکنند و دراین فضا به تغییر صحنه بازی روی آورند تا بلکه از شکست بگریزند. رفتارهای قانون گریزانه این جریان درسطح خیابانهای تهران از این دغدغه نشأت می گیرد!

این جریان با تمام جوسازی های رسانه ای و شانتاژهای بی پروایی که صورت داد نتوانست توده مردم را از مشاهده عینی دستاوردهای متعدد دولت خدمتگزار بازدارد و نهایتا این بدنه سنگین مردم بودند که بر رأس مالی سنگین جریان تجدیدنظرطلب فائق آمدند.

از این رو دومین دلیل رویگردانی این جریان از رفتارهای قانونی و چرخش به سمت نافرمانی مدنی ریشه در این واقعیت دارد که:

رأس هرم تجدیدنظرطلبان به لحاظ مالی، بطور ملموسی بر بدنه اجتماعی سابق آنان سنگینی می کرد و این ناتناسبی آن هرم را ناچار به فروپاشی کشانید.»

۳) سوخت شدن «بازیگر ذخیره»

سومین دلیل این رفتارهای قانون گریزانه امروزین جریان استحاله طلب به این واقعیت برمی گردد که بواسطه افشاگری های کاندیدای پیروز- دکتر احمدی نژاد- پرده از ارتباطات پشت پرده «بازیگردان پنهان» با یکی از کاندیداها که در واقع «بازیگر ذخیره» جریان مقابل در طی سالیان متمادی بوده است، برداشته شد و با این کار جبهه ای متحد از طیف وسیعی از چهره های سیاسی تشکیل شد که یک سر آن به شخص آقای «هاشمی رفسنجانی» با عقبه ای از اطرافیان ایشان اعم از کارگزاران سازندگی و جاسبی و... ختم می شد و یک سردیگرآن سر از چهره های برانداز کنفرانس برلین و مطرودین نظام اعم از گروهک نهضت آزادی و... درمی آورد.

طبیعی بود که طیف به این گستردگی با وجود بهره مندی از توان بالای لجستیکی افرادش از یک «مسئله» بنام «دافعه مردمی برخی از چهره های شناخته شده آن» رنج می برد. واقعیتی که در آن زمان مورد توجه جریان دوم خردادی دراین انتخابات بود و براساس آن واقعیت سعی می نمودند برخلاف روزهای اولیه تبلیغات انتخاباتی از «آفتابی شدن» این چهره های «رأی سوز» در اطراف کاندیداهای خود جلوگیری کنند.

در چنین شرایطی کاملا طبیعی است که قبول شکست در انتخابات به منزله اعلام پایان حیات سیاسی این چهره ها و یا در بهترین شرایط «اعلام سکته سیاسی» چندین ساله آنان تلقی می شد که چون هردو نتیجه، مطلوب این «چهره ها» نیست فلذا با بهره گیری از عناصر میدانی خود دست به «آتش فشان خیابانی» می زنند.

از همین منظر است که می توان گفت دلیل عدم ورود خاتمی به میدان مبارزات انتخاباتی با هدف تعویض جای خود با «بازیگر ذخیره» وجبران ایثار قبل از دوم خرداد وی نبوده بلکه با هدف حفظ «چهره خود» از تخریب همراهی با چهره های فوق الاشاره صورت گرفته تا در آینده، بستر مناسبی برای «رهبری اصلاحات» و ساماندهی فعالیت های سیاسی جریان همفکر خود در انتخابات آتی مجلس را توسط محمد خاتمی فراهم آورد، امری که با شکست سنگین دیگر شیخ مدعی رهبری اصلاحات دراین انتخابات، برای وی کاملا میسر گردیده است.

۴) حفظ ارتباط میدانی با سمپات ها:

به هرحال حضور برخی فرصت طلبان در قدرت در طی برخی سالها، بستری را برای سازماندهی بخش قابل توجهی از سمپات های هیجانی و هواداران احساسی توسط آنان فراهم کرده است. این هواداران بدلیل برخورداری از سطح پایین تحلیلی و تعلق به لایه احساساتی جامعه، از ثبات رأی برخوردار نبوده و تعلق خاطری عمیق به جریان تجدیدنظرطلب ندارند. از اینرو همواره در معرض «وارونگی فکری» و برگشتن از آشفته بافی های رهبران خود به متن حرکت اصیل جامعه می باشند.

بنابراین لیدرهای این جریان به اتفاقاتی نیاز دارند تا این قبیل افراد طرفدار خود را در صحنه نگه داشته و ارتباط میدانی خود را با آنان حفظ نموده باشند. بدیهی است که صحنه شکست سنگین و با فاصله چندین میلیونی در انتخابات، تاثیر بسیار نامطلوبی بر روی این سمپات ها می گذارد. لذا کاملا طبیعی است که اندیشمندان جریان رقیب به شورش های خیابانی دامن بزنند تا اولا برای عناصر لمپن و سمپات های احساسی خود «خوراک هیجانی» فراهم کنند و ثانیا با بهره برداری از خونی که احتمالا از این افراد قانون شکن ریخته بشود اسطوره ای بسازند و «خونی که برای اصلاحات لازم بود» را تدارک بینند!

فراموش نکنید که از نظر طراحان و متفکران جریان برانداز در ایام قبل از انتخابات، این «خون» حتی می توانست خون یکی از مدعیان جدی رهبری این جریان در قضیه بمب گذاری هواپیمای مسافربری باشد! چه برسد به مشتی فریب خورده احساساتی.

توجیه شکست بی سابقه در انتخابات شگفتی ساز ریاست جمهوری دهم برای «هواداران خیابانی» و حفظ ارتباط با آنان به منظور استفاده در شرایط آتی با هر ابزاری که امکان دارد صورت می گیرد. در روزگاری نه چندان دور، این عده با افسانه «خواب یک ساعته» به خواب می برند و در شرایطی دیگر با کلیدواژه «تقلب دولت در انتخابات»! اما دریغ از ارائه یک سند برای ادعاهای این جماعت.

۵) شکستن تابلوی حاکمیت دوگانه!

رأی ۸۵ درصدی مردم به نظام و انتخاب فردی که بر شعارهای برگرفته از مفاهیم دینی خود اصرار می ورزد و دعای معروف «عجل لولیک الفرج» را حتی در فرصت محدود چند دقیقه ای تبلیغات تلویزیونی خود همواره تکرار می کند، بیانگر مجلس ختم تئوری «حاکمیت دوگانه» می باشد.

جریان برانداز که تلاش چندین ساله ای را برای القای یافته های ذهنی خود در رابطه با دوگانگی حاکمیت نموده بود با مشاهده آرای ۳۹ میلیونی مردم به نظام و انتخاب نزدیکترین شعار به شعارهای اصیل انقلاب از میان شعارهای داده شده، تمامی رشته های خود را درباره وجود حاکمیت دوگانه در ایران «رشته شده» می بیند. این پدیده به حدی برای این افراد سنگین است که با خاتمه یافته تلقی نمودن حیات سیاسی تفکرات خود، دست به «انتحار سیاسی» بزند.

۶) ارتقای کارآمدی دولت دهم شکست بزرگتری را برای رقیب رقم می زند

یقینا «ارتقای کارآمدی دولت» و «افزایش اقبال مردم به تفکر اصولگرایانه دولت» دو عاملی است که اثر تشدیدی «رزنانسی» برهم داشته و افزایش یکی، فزونی دیگری را بدنبال خواهد داشت.

برای اولین بار درتاریخ ایران اسلامی، احمدی نژاد موفق شد آرایی بسیار بالاتر از آرای دور اول خود را در دور دوم کسب کند. این واقعه علاوه بر اینکه از رأی اعتماد بی نظیر بدنه ملت به وی حکایت دارد تمامی تخریب های صورت گرفته ازسوی مخالفان وی را پاسخی کوبنده داد.

بی شک این پشتوانه عظیم مردمی شرایط مناسبی را برای نامزد برگزیده فراهم می کند تا در تعامل با دوست و دشمن از موضع «قدرت و اقتدار ملت» ظاهر شود. تنها دراین صورت است که این دولت با بهره گیری از عقبه مردمی بی نظیر خود، دست به «کارهای بزرگی» بزند که در عین ارتقای کارآمدی دولت مکتبی فضا را برای زیست رانت خواران، غوغاسالاران و فریبندگان مردم تنگ نماید.

در چنین شرایطی دولت موفق خواهدشد تا شعارهای خود را با بهره برداری از ظرفیت ایجادشده عملی نماید. این امر در صورت تحقق آن فضای غیرقابل تحملی را برای جریان تجدیدنظرطلب فراهم می کند و از این روست که در آغاز پیروزی مردم فهیم ایران، آن عده بجای تمکین به رأی تاریخی ملت، با مانع تراشی های پیش پا افتاده و سنگ اندازی پیش پای دولت، درصدد انتقام از ملت برآمده اند. تخریب وحشیانه اموال عمومی- که متعلق به عموم مردم است- توسط بدنه اجتماعی جریان تجدیدنظرطلب با هدف انتقام از ملت صورت گرفته است.

۷) احساس از دست رفتن اهرم های قدرت و ثروت جریان تجدیدنظرطلب

تحقق شعارهای دولت که با استقبال گسترده مردمی مواجه شده حیات برخی مفسدین را به خطر انداخته است.

مبارزه با ویژه خواهی باندهای فساد سرشناس، پدیده ای نیست که به مذاق برخی ها خوش آید. فرضیه ای که در این باره قابل طرح است این است که این عده که از هزینه های سنگین تبلیغات کلان مسئله دار خود طرفی نبسته اند، خواستار برپایی فضایی اغتشاشی اند تا بلکه بتوانند بخشی از اندوخته ناحقشان را که ثروت ملی مردم مستضعف می باشد به «آن سوی آب» منتقل نمایند والا این قوم را چه به «آتش فشان بازی!»

در فراز پایانی این مقابله به برخی نکاتی که در عرصه ریشه های خارجی تحرکات تجدیدنظر طلبان به چشم می خورد اشاره می نماییم:

● نکاتی از ریشه های خارجی تحولات اخیر:

۱) مطالعه الگوی غربی انقلابات رنگین یا مخملین نشان می دهد تکیه گاه محوری این نوع پدیده های اجتماعی بر روی دوش طبقه نیمه مرفه باصطلاح «تئوبورژوا» می باشد.

این طبقه با برخورداری از خاستگاهی شهری و بهره مند از سطح رفاهی مطلوب در نمونه های رخ داده از انقلابات مخملین مورد استفاده طراحان این قبیل تحولات اجتماعی واقع شده اند.

در اتفاقات اخیر کشورمان نیز مطالعه تفکیکی آرای واریز شده محلات گوناگون و شهرهای با ثروت متفاوت، نشان می دهد جریان تجدید نظر طلب رویای استفاده از این لایه برای مقابله با آرای میلیونی احمدی نژاد را در سر می پروراند.

۲) تاریخ ایران مملو از مداخلات و خیانات دول غربی و بویژه انگلستان است. از این رو این دولت «رکورددار نفرت ایرانیان» از یک دولت مداخله گر اجنبی بوده و بالاترین میزان نفرت ایرانیان را به خود اختصاص داده است.

سابقه سیاه این استعمارگر پیر در تحریف گفتمان عدالت خواهانه ایرانیان در جریان انقلاب مشروطیت توسط «شارژدافر» همسر سفیر وقت بریتانیا در ایران در یکصد و دو سال قبل و کودتای آمریکایی- انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر علیه مردم ایران از اذهان مردم ایران پاک نمی شود.

با این همه برای اولین بار د ر تاریخ انقلاب اسلامی، این دولت منفور بطور کاملا علنی برای کمک به یک جریان سیاسی در وسط معرکه رقابت های انتخاباتی وارد شد و سعی نمود با فریب افکار عمومی در زمینه افتضاح ملوانان متجاوزش به آب های ایران- که با پاسخ کوبنده فرزندان غیور ملت مجبور به عذرخواهی شدند- عملا به نفع یک جریان سیاسی وارد شود. متاسفانه آن جریان سیاسی، حریم منافع ملی را نگه نداشت و در موارد متعددی - که این فقط یک نمونه آن بود- با اجانب همراه شد.

۳) غول های رسانه ای مدعیان دمکراسی و رای مردم در غرب در حالی که داعیه قانون گرایی، جامعه مدنی و رجوع به رای مردمشان گوش فلک را کر کرده است، «نامدنی ترین رفتار» مشتی قانون شکن که در مقابل رای مردم صف آرایی کرده اند را تحت واژه «تقلب»- که امتحان خود را برای خدمت به منافع نامشروع غرب در انقلابات رنگین، پس داده است- با آب و تاب انعکاس می دهند.

● نتیجه گیری:

این انقلاب را غربی ها نشناخته اند، همانگونه که مردم انقلابی ایران را، جیره خواران مکاتب غربی نخواهند شناخت؛ هم از اینروست که با تمام سرمایه گذاری های میلیاردی آنها رای مردم برخلاف خواست غربی ها به تداوم «حیات عزتمندانه تحت رهبری ولی فقیه» بسیار رساتر از ادوار پیشین به فریاد برخاسته است. آنان که گوش خود را بسته اند فقط این فریاد را نخواهند شنید نه اینکه این فریاد ابدی را خاموش توان کردن!

مهدی فیروزکوهی

فعال دانشجویی