چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

توطئه و خیانت


توطئه و خیانت

مقاله ای از تیموتی بل درباره مک کارتیسم و نقد ادبی

هیستری مک‌کارتیسم که نام خود را از سناتور ایالت ویسکانسین جوزف مک کارتی اخذ کرده، به هیچ روی محصول تخیلات یا توهمات فردی خاص نبود و از قضا، محدود به دوره کوتاه مدت تسلط مک کارتی هم نمی‌شود. گزارش‌های متعدد، متناقض و گاهی باورناپذیر از دوران مک کارتی، پژوهش درباب تاثیرگذاری وحشت و بدبینی‌های سیاسی شاخص در دهه ۵۰ آمریکا را دشوار می‌کند. مک کارتی در این فرآیند تنها نبود، اما چنانچه بخواهیم دامنه نقش‌آفرینی او را در عرصه نقد ادبی پیگیری کنیم، لازم است نخست سیر شیوع توطئه را در عرصه‌های سیاست، سینما و ادبیات مدنظر قرار دهیم.

مک کارتیسم، در نظام آکادمیک، روشنفکری و ژورنالیستی آمریکا با دو کلید واژه «توطئه» و «خیانت» گره خورده است. مستمسک دولتمردان آمریکایی موج کمونیسم، تلاش دولت اتحاد جماهیر شوروی برای تسخیر آمریکا یا انتشار فناوری هسته‌ای و بروز فاجعه‌ای هولناک است. گرچه خلاف بدنامی مک‌کارتی، در حقیقت این نیکسون بود که نخستین بار در ۱۹۴۷ رقیب انتخاباتی خود را با لحنی خطاب قرار داد که بعدها به خصیصه دوران مک کارتی شهرت پیدا کرد. کمیته‌هایی که مک کارتی در سراسر حوزه‌های فرهنگی و هنری آمریکا تاسیس کرد، به مدت یک دهه تخم اختناق و بدبینی را پراکندند، از هالیوود گرفته تا کافه‌های محل تجمع هنرمندان نیویورکی.

با این حال، تاثیر مک کارتیسم در زمینه نقد ادبی همچنان در سکوت و بی‌اعتنایی کارشناسان و مورخان ادبیات مدفون است. خلاف اروپای بعد از جنگ، که دو پارادایم پدیدارشناسی (و اگزیستانسیالیسم) و فرمالیسم روسی بر آن غلبه دارند، در آمریکا ضمن انزواطلبی در مباحث مطروحه در نقد ادبی اروپایی، «نقد نو» به روش رسمی و متحدالشکل آموزش ادبیات مبدل می‌شود. معمولا مک کارتیسم را با اظهارات شوک‌آور الیا کازان، اوج گرفتن سینمای منکیویچ، خروج فاکنر از هالیوود، یا اعدام اتل و جولیوس روزنبرگ، یا مقاومت دشیل همت و لیلین هلمن در کنار تنی چند از نویسندگان و روزنامه‌نگاران می‌شناسند. اما مداخلات دیوید دیچز و سکوت منتقدان موسوم به «نقد نو» سخنی به میان نمی‌آید. به نظر می‌رسد که بخشی از سرایت نقد نو به فضای مطالعات ادبی در آمریکا و سپس جهانگیر شدن آن مدیون کوشش‌های مک‌کارتی و همکارانش باشد. گرچه الن تیت و ادموند ویلسون استثناهایی بر این فرضیه‌اند، از یاد نباید برد که این دو در جرگه منتقدان نقد نو چندان جایگاه مخصوصی نداشتند. فرمالیسم روسی در آن سال‌ها، در مظان اتهام خیانت و مشارکت در همکاری با دشمن قرار داشت. محرک اصلی تاسیس نقد نو، دست یافتن به روشی تماما آمریکایی بود تا ضمن آنکه نقد ادبی از قافله تحولات مطالعات ادبی عقب نیفتد، از هیچ‌گونه پیشینه تحقیقاتی معاصر برخوردار نباشد.منتقدان نقد نو از کلمات تکنیک، مکانیسم، و حتی زبان‌شناسی پرهیز می‌کردند. این تعبیرات در آن زمان حامل دلالت‌های کمونیسم، شوروی و سرخ بودند.

در عوض «کشمکش»، «طرح-توطئه»، «تنش»، «اعتمادپذیر» و «اعتماد ناپذیر»- کلماتی متناسب با فضای مک کارتیستی - کلید واژه‌ها و اصطلاحات فنی نقد ادبی شدند. از جنبه‌ای دیگر، تجربه آموزشی موسوم به دایرکت متد در جنگ دوم جهانی و جنگ کره، با نقد نو به نحوی پیوند خورد که با این شیوه مستقل از تمایز فرهنگی می‌توان همه ادبیات جهان را مطالعه کرد. نقد نو حتی از سرچشمه‌های پراگماتیستی آکادمی آمریکا فاصله داشت. سکوت در برابر مک کارتیسم تنها در انزوا و از کار بیکار شدن بازیگران، فیلمنامه‌نویسان و روزنامه‌نگاران آمریکایی خلاصه نمی‌شود، در التهاب دهه ۵۰ بعضی مفاهیم و رویکردهای نظری توسعه یافتند و تاثیر آنها تا دو دهه بعد ادامه پیدا کرد. دیوید دیچز، در موج مک‌کارتیسم نقش ویژه‌ای به عهده داشت و احتمالا مواضع او از باورشخصی او مبتنی بر خطر نابودی فرهنگ آمریکا بود. لایونل تریلینگ منتقد و نظریه‌پرداز دیگری بود که مکررا بر خطر سوسیالیسم و ضرورت مبارزه با جنبه‌های نظری آن تاکید داشت.

نقد نو، بی‌رقیب و در آرامش فضای جدلی و نظری دهه ۳۰، به دور از تنوع ابعاد نظریه ادبی در اروپا، یکه‌تازی می‌کرد.در ضمن آن سال‌ها مطالب درسی با عبارت «برای دانشجویان» نوعی نظام سلسله مراتبی را رواج می‌داد. «نقد نو»‌یی‌ها حتی در ریگانیسم دهه ۸۰ در صف‌آرایی شگفتی در برابر «نظریه ادبی» حتی به اخراج همکارانشان رضایت دادند. استثنا بر این قاعده، منتقدان ییل بود. از اواسط دهه ۶۰ همزمان با فروکش کردن تب مک‌کارتی با موجی از نظریه‌پردازان و فیلسوفان ادبیاتی در ییل مواجهیم که در هر سمینار و کنگره ادبی نارسایی نگره‌های نقد نو را برجسته می‌کنند.

برخوردها و جدل‌های ژرژ پوله، دریدا و پل دومان با نظریه‌پردازی مثل ایبرامز حاکی از آن است که تکروی نظری انعطاف و تسامح فکری را از منتقدان نقد نو دور کرده بود. هرچند دیری نپایید که پویایی ذهنی به زمینه نقد در آمریکا بازگشت، گرچه نقد نو هیچ‌گاه شکوه دهه‌های ۵۰ و ۶۰ خود را بازنیافت. در اینکه نقد نو در زمره میراث مک کارتیسم باشد، همچنان محل مناقشه است.

ترجمه امیر جلالی