یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

وقتی «دنیرو»دوباره جدی می شود


وقتی «دنیرو»دوباره جدی می شود

کلاس عالی بازیگری در فیلم جدید کرک جونز

رابرت دنیرو در ۱۵ سال اخیر آنقدر در فیلم‌های غیر‌جدی بازی کرد و کارهای ملایم و نیمه‌کمدی و اجتماعی را ارجح شمرد که بیننده‌ها - بخصوص جوانترها - تقریباً از یاد بردند وی یکی از برترین بازیگران دراماتیک تاریخ است و فقط جک نیکولسون و مارلون براندو قادر به برابری با وی بوده‌اند. اما سرانجام در «حال همه خوب است» فیلم اجتماعی و نیمه دراماتیک جدید کرک جونز، دونیرو رضایت داده است که در پی این مدت طولانی، بسیار جدی و عمیق بازی کند و آنقدر در کار خود موفق است که منتخب بسیاری از کارشناسان به عنوان برترین بازیگر مرد نقش اول در سال رو به پایان (میلادی) است.

البته «حال همه خوب است» (یا «همه روبه‌راهند») کاری است که لفظ دراماتیک بر آن کاملاً نمی‌نشیند و بیشتر یک فیلم خانوادگی و مبتنی بر نهاد فامیل و لزوم حفظ خویشاوندان است، اما به سبب دردهای پنهان در متن قصه از اکثر آثار دونیرو از ۱۹۹۳ به بعد جدی‌تر و عمیق‌تر است. طی همین مدت دونیرو در فیلم‌های جنایی - پلیسی و به‌تبع آن بسیار جدی و تند «مخمصه» (۱۹۹۵) و «قتل عادلانه» (۲۰۰۸) نیز بازی کرده است، اما هرگاه از او می‌پرسیدند چرا دیگر بازی را جدی نمی‌گیرد و اکثر کارهایش فیلم‌های بالنسبه پرفروش اما سطحی و سخیفی مثل دوگانه‌های «این را آنالیز کن» و «ملاقات با والدین» است، می‌گفت دنیا به اندازه کافی پرمشکل و دراماتیک است که نیازی به مشارکت من برای تلخ‌تر کردن آن نداشته باشد.

● مسیر بازی

در قسمت‌های متعددی از «حال همه خوب است» همان دونیروی سابق، همان اکتور قوی، عمیق و روانی مشاهده می‌شود، مردی که دریای استعدادهایش هر چیز دیگری را غرق می‌کند، با یک نگاه مبهم به دو سمت مسیر بازی را عوض می‌کند، غیر قابل پیش‌بینی است و حتی همراهی ساده با او یک ریسک نشان می‌دهد. او مردی است که حس می‌کند فرزندانش وی را فراموش کرده‌اند و قدرش را نمی‌دانند. نگاهی حرفه‌ای‌تر به ما می‌گوید حرکات و حتی گوشه چشم‌های دونیرو در این فیلم یک کلاس درجه اول بازیگری برای همه کارآموزان و حتی متخصصان این رشته است و بازی حساب‌شده و مینی‌مالیستی اوست که از این فیلم اثری تماشایی برای خانواده‌ها ساخته است. تنها جای افسوس این است که کرک جونز نویسنده سناریو و کارگردان این فیلم به‌رغم درک موقعیت و خطیر بودن موضوع و درخشش ستاره پیر فیلمش در مقابل چشم‌هایش باز نتوانسته است فضا و زوایا و امکانات لازم را به دونیرو به قصد به نمایش درآوردن هرچه بیشتر گوشه‌های پنهان‌مانده کاراکترش ببخشد و بر حجم آن بیفزاید. با این حال بازی دونیرو در گرامیداشت ارزش‌های زندگی در پائیز عمر انسان‌ها چنان قوی است که همه را راضی می‌کند و فقط این افسوس به جای می‌ماند که می‌توانست در صورت رعایت برخی ملاحظات از جانب جونز از این هم بهتر باشد.

● عذرخواهی گروهی

ما در اوایل فیلم کاراکتر دونیرو را که یک مرد پیر بازنشسته به نام فرانک گودی است، در حالی مشاهده می‌کنیم که مشغول تأمین و تدارک مقدمات پذیرایی از چهار فرزند بزرگسال خود است که قرار است پس از مدتی دوری برای تجدید دیدار با پدر به سراغ او بیایند. ما گودی را می‌بینیم که ترانه‌های قدیمی و مخصوص مسن‌ها را روی دستگاه پخش صوت خانه گذاشته و اتاق‌های نشیمن و پذیرایی و باغ خانواده را برای استقبال از ۴ فرزند دلبندش که هر یک برای خود زن و مرد بزرگسالی شده و سال‌ها است دور از او و در شهرهایی دیگر زندگی‌های مستقلی دارند، مهیا می‌کند، اما به محض اینکه صدای موسیقی قطع می‌شود، صدای تلفن خانه گودی است که پیوسته به صدا در‌می‌آید و پسران و دختران او یکی یکی عذرخواهی و چیزی را بهانه نیامدن خود به مراسم اعلام می‌کنند. باز پدر می‌ماند و تنهایی. همسر او اخیراً فوت کرده و خودش مجبور به استفاده دائمی از داروی قلب است.

با این حال گودی تصمیم می‌گیرد کاری که فرزندان جوانترش از او دریغ داشته‌اند، به جای آنها انجام بدهد. با این که پزشکان به او توصیه کرده‌اند به خاطر شرایط ویژه قلبی‌اش دست به سفرهای طولانی مدت نزند، گودی شال و کلاه می‌کند و به قصد دیدار چهار فرزند گریزانش به شهرهای مختلف اقامت هر یک از آنان سفر می‌کند. او ابتدا به نیویورک می‌رود اما در آنجا هر چه بیشتر می‌گردد دیوید (با بازی استین لیزی) را که هنرمندی ناآرام و دردسرساز است، نمی‌یابد. سپس راهی شیکاگو می‌شود و آنجا دخترش ایمی (کیت بکین سیل) را که بشدت مصروف کار و حرفه خویش است، ملاقات می‌کند. از آنجا به کلورادو می‌رود و با پسر دیگرش رابرت (سم راک ول) که موزیسین است، به گفت‌وگو می‌نشیند و سر آخر به نوادا می‌رود و با دختر دیگرش رزی (درو باریمور) نیز دیدار می‌کند.

● پیامدهای کار در دو شیفت

اما در هر یک از چهار مکان فوق فرانک گودی و بینندگان فیلم به وضوح متوجه می‌شوند که چندان استقبالی از وی نمی‌شود و مقدم او را گرامی نمی‌دارند. این بدان دلیل است که فرانک در زمان شاغل بودنش دو شیفته و صبح تا شب کار می‌کرده است تا فرزندانش رفاه و شرایط اقتصادی بهتری داشته باشند و به اینجا برسند که اینک می‌بینیم. فرضیه گودی این بوده که او موظف و محکوم به پیروزی در تلاش‌هایش و تأمین فرزندانش بوده و اگر این کار را نمی‌کرده فرزندانش در سال‌های بعدی او را نمی‌بخشیده‌اند و همین حالا نیز همین باور را دارد. در عین حال او احساس می‌کند بهای گزاف و تلخی برای توفیق مذکور پرداخته زیرا اکنون به همان دلیل نزد فرزندانش نامحبوب است و در حالی که تا ۱۲ شب برای رفاه آنها کار می‌کرده، اینک متهم به بی‌توجهی به آنها می‌شود.

● نوعی افسوس

این کارگردان نوعی افسوس موجود در روابط پدر و فرزندانش را با وسعت به تصویر می‌کشد و راک ول، باریمود و بکین سیل با این‌که مدت حضورشان بر پرده اندک است، می‌درخشند و بخصوص مجادلات کاراکتر دونیرو با راک‌ول فوق‌العاده و تأمین‌کننده تمامی تنشی است که این فیلم جست‌وجو نمی‌کرده اما وقتی هم که آن را یافته، به درستی از آن سود نجسته است. در یک صحنه تلخ و غم‌انگیز از فیلم کاراکتر راک ول خطاب به فرانک می‌گوید: «مادر همیشه می‌گفت کاری کنید که پدر بابت داشتن شما احساس غرور کند. تأکید می‌کرد که پدر ۲۴ ساعته برای رفاه شما کار می‌کند با این حال، پدر، ما می‌دانیم تو اینک بابت ما احساس غرور نمی‌کنی.»

● اعجاز فصل

فرانک ابتدا این جمله و کوچک شدن فرزندانش را نزد خود رد می‌کند. او به یاد دارد که همسر مرحومش معمولاً این نکات احساسی را از او پنهان نگه می‌داشت و خودش موضوعات را رتق و فتق می‌کرد. با این حال فرانک در این دیدارها به تدریج به خود می‌قبولاند که فرزندانش را آنطور که واقعاً هستند،‌ بپذیرد و معایب‌شان را قبول کند و آنها را فقط همان‌گونه نخواهد که خود بدان معتقد است و آنطور نطلبد که خود بر آن اصرار دارد. این از قوت دونیرو است که از عهده این تغییر رویه به بهترین شکل برمی‌آید و ستاره نمایشی است که برای ایامی مثل روز گرامیداشت پدرها در سراسر جهان به کار می‌آید. این فیلم ۱۰۱ دقیقه‌ای کمپانی میرامکس به خاطر سوژه خانوادگی‌اش از کارهای جالب پائیز امسال و به سبب بازی دونیرو از اعجازهای فصل است.

وصال روحانی

منبع: Empire



همچنین مشاهده کنید