دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست


هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست

بازاندیشی پیرامون آموزش علم اقتصاد

بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ و اعتراضات سال گذشته جنبش وال‌استریت در آمریکا احتمالا بیش از هر چیز روند جاری سیاست‌گذاری اقتصاد را مورد سوال قرار داده است. دوره‌های رکود، دوره‌های شک و تردید نسبت به نظام‌های استقراریافته است.

جنبش‌های اعتراضی نیز عموما بخش خارجی کوه یخی است که حجم زیادی از آن زیر سطح زندگی روزمره و گرفتاری‌های مربوط به ادامه‌ حیات پنهان است؛ نارضایتی‌ها و در سردترین حالتش عدم تامین مطلوبیت‌های ترجیحی که مجال بروز و پیگیری نمی‌یابد.

از سال ۲۰۰۸ و در پی شنیده شدن صدای رکود، در محافل آکادمیک و غیرآکادمیک جست‌و‌جو برای یافتن مقصر آغاز شد. همه‌ انگشت‌های اشاره سامان علم اقتصاد مسلط را نشانه گرفته بود. گویا همه بانی و باعث وضعیت جدید را اقتصاددانان اینک مسلط بر سیاست‌گذاری، این مشاوران زیرک و آرام می‌دانستند. متن اتهام بسیار ساده بود: سیاست‌های اقتصادی حاکم، برگرفته از آموزه‌های علم اقتصاد مسلط است! این سیاست‌ها منجر به رکود و نابرابری شده است؛ پس لابد آن آموزه‌های مسلط اقتصادی گرفتار اشتباهاتی فاحش است.

پاسخ اقتصاددانان به این اعتراض‌ها گوناگون بود؛ برخی گویی منتظر چنین روزی بودند، سفره دلشان را گشودند و از انحرافی در مسیر توسعه‌ و آموزش علم اقتصاد که سال‌ها پیش آغاز شده سخن گفتند. دیگرانی با طمانینه‌ بیشتر از ضعف کلی دانش بشری و خطاهای همیشگی علم انسانی سخن گفتند و بحران را بهانه‌ای برای اصلاح برخی ریزه‌کاری‌های معیوب علم اقتصاد دانستند؛ از نظر این گروه که احتمالا بخش بیشینه‌ آکادمی اقتصاد دنیا را شامل می‌شود، تجربه، همیشه منبع آگاهی و معرفت بوده است و اتفاقات چند ساله‌ اخیر توجه دوباره ما را به بخش‌هایی از تجربه بشری که از آن غافل شده بودیم، جلب کرده است. اما گروه سومی نیز بودند که محکم و استوار و البته همراه با تعصبی علمی، دفاعی تمام عیار از علم مسلط اقتصاد کردند! از نظر آنها این علم اقتصاد نیست که عیب و نقص دارد و خطایی بر قلم صانعان این علم نیست؛ هر چه هست از قامت ناساز بی‌اندام مردم و سیاست‌گذارانی است که به علم اقتصاد التزام عملی ندارند.

در پی شدت گرفتن جنبش وال‌استریت آمریکا در ماه‌های پیش و پیوستن برخی از دانشجویان به این جنبش، برخی از شرکت‌کنندگان کلاس مبانی اقتصاد پروفسور منکیو، استاد معروف اقتصاد کلان دانشگاه هاروارد، تصمیم گرفتند در حرکتی نمادین کلاس درس را ترک کنند.

در پی این حرکت آنها نامه‌ای سرگشاده خطاب به استادشان نوشتند و دغدغه‌های آموزشی خود را توضیح دادند. پروفسور منکیو نیز پس از مدت‌ها بر خود لازم دید که پاسخی به آن نامه بدهد. روزنامه نیویورک تایمز این حرکت و آن پاسخ را بهانه‌ای کرده است برای تهیه پرونده‌ای کوتاه که در آن مساله‌ای بزرگ مطرح شده است.

آیا علم اقتصاد مسوولیتی در قبال تبیین اوضاع اقتصادی چند سال اخیر دارد؟ اگر بلی، آیا این سوال به جایی است که آموزش کنونی اقتصاد نقص‌ها و خطاهایی دارد؟ اگر بلی، راه رفع این خطاها چیست؟ افرادی که از سوی روزنامه نیویورک تایمز مورد سوال قرار گرفته‌اند، عمدتا یا فارغ‌التحصیلان برجسته رشته‌های اقتصادی هستند یا استادان صاحب کرسی در این رشته. پاسخ‌ها هر یک نوری بر ابهام موجود انداخته است. این پرونده‌ البته برای گروه اندیشه اقتصاد بهانه‌ای است برای تحریک ذهن خوانندگان در جهت طرح پرسش‌هایی از این قبیل که وضعیت آموزش علم اقتصاد در ایران چیست؟ آیا تغییرات جهانی در آموزش علم اقتصاد ایران اثری دارد؟ آیا اتفاقات اقتصادی جهان بر آن موثر است؟ در سطحی خردتر آیا آموزش اقتصاد در ایران، بر سیاست‌گذاری‌های اقتصادی داخلی اثری دارد؟ یا برعکس آیا سیاست‌های مختلف اقتصادی در ایران، بر آموزش اقتصاد در دانشکده‌های ما اثری گذاشته است؟ اینها سوالاتی است که گروه اندیشه اقتصاد امید دارد آن‌ها را در آینده از فضای آکادمیک ایران باز پرسد. در دو صفحه‌ پیش رو ترجمه پرونده‌ نیویورک تایمز را با ترجمه آقای امین گنجی می‌خوانیم.

یاسر میرزایی