شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
خداحافظی با غلام ژاپنی و کوچه ارباب جمشید

خیلی از رشتههای هنری ماهیت انفرادی دارند، اما هرگاه هنر با صنعت و تجارت آمیخته شود و از شکل ذوقی و احساسی خارج شود، دیگر نمیتواند ماهیت انفرادیاش را حفظ کند. مثلا یک نقاش یا مجسمهساز بهتنهایی قادر است هنرش را در بهترین و کاملترین شکل عرضه کند، ولی سینما یک هنر جمعی است و هر فیلمی با همکاری و تلاش هماهنگ یک گروه پرتعداد از عوامل مختلف سینما ساخته میشود. مجموعهای گسترده از حرفهها و مهارتهای گوناگون باید در تولید و عرضه یک فیلم سینمایی همکاری کنند، وگرنه هیچ فیلمی نمیتواند به شکلی قابل قبول تولید و عرضه شود. معمولا تصور عمومی این است که در ساخت فیلم گروهی از عوامل که اسمشان در عنوانبندی پایانی میآید همکاری دارند؛ مثل گروه تولید (از کارگردان و بازیگران تا فیلمبردار و منشی صحنه و...) و کسانی که در مراحل پس از تولید وظیفهای بهعهده دارند (از تدوینگر و صداگذار تا آهنگساز و طراح پوستر و...)
اما گذشته از این گروه پرتعداد، عده زیادی در ساخته شدن یک فیلم سینمایی سهم دارند که حتی کسی متوجه حضور و تاثیرشان هم نمیشود. اینها کسانی هستند که دشوارترین و شاید حیاتیترین کارهای سینما را انجام میدهند، اما اسمشان در تیتراژ هیچ فیلمی نمیآید و کسی هم برایشان اهمیتی قائل نیست. خیلیها اصلا خبر ندارند که چنین حرفهها و مشاغلی هم در دنیای سینما وجود دارد؛ حرفههایی مثل هنرور، کتکخور، آپاراتچی، تبلیغاتچی، لابراتوار، تدارکات و فیلمبر.
از زمانی که سینما در ایران شکل گرفته تا امروز، بیشتر این مشاغل در سایه بودهاند و کسی متوجه فعالیت صاحبان این حرفهها نبوده است. اکنون هم با تغییر آداب و روشهای کار در سینما، بسیاری از این حرفهها بیش از پیش به سایه رفتهاند یا اساسا فراموش شدهاند. جالب است که افرادی در قالب این حرفههای حاشیهای اما مهم فعالیت میکرده و میکنند که عاشقان سینهچاک سینما بوده و هستند.
«عشق فیلم»ها و خورههای سینما معمولا زمانی که راهی به ویترین اصلی پیدا نمیکردند و مثلا نمیتوانستند بازیگر یا فیلمساز شوند، برای تسکین علاقه عمیقشان به سینما در یکی از این حرفههای سخت مشغول میشدند تا با هنر محبوبشان ارتباط نزدیکتری داشته باشند.
عشقفیلمهای قدیمی حدود نیمقرن پیش در کوچه «ارباب جمشید» در خیابان لالهزار تهران پاتوق میکردند و ساعتها و روزها کار و زندگیشان را بیخیال میشدند، بلکه بتوانند یکی از ستارگان مشهور سینما را از نزدیک ببینند و احیانا با او عکسی به یادگار بگیرند.
«اربابجمشید» مرکز تعدادی از دفاتر فیلمسازی بود و عشقفیلمهایی که آنجا صف میکشیدند، چون کار و کاسبیشان را به عشق سینما ول کرده بودند و درآمدی نداشتند، هر پیشنهادی را در زمینه سینما قبول میکردند.
یکبار کتکخور فلان ستاره گرانقیمت فیلمفارسی میشدند و بار دیگر سیاهیلشکر یک پروژه تاریخی. ضمن آنکه این آدمها اصلا آرزویشان بود که حتی در حد یک پلان عبوری جلوی دوربین ظاهر شوند و برای رسیدن به این آرزو حاضر بودند مدتها در اختیار تهیهکننده و کارگردان باشند و همه خردهفرمایشها را بدون دریافت دستمزد اجرا کنند.
فیلم جالب و متفاوت «سرخپوستها» به کارگردانی غلامحسین لطفی که بعد از انقلاب اسلامی ساخته شده، تصویر مستند و منحصربهفردی از فضای لالهزار آن دوران و شیوه زندگی و آرزوهای این گروه از عشقفیلمها ارائه میدهد. تعدادی از این عشق فیلمها مثل «غلامژاپنی» بعدها بهعنوان سیاهیلشکر به شهرت رسیدند و زندگی عجیبشان دستمایه ساخت فیلمهای مستند شد.
آنها در حاشیه سینما همه کاری میکردند؛ سیاهیلشکر میشدند، به جای ستاره اصلی در صحنههای درگیری و زد و خورد کتک میخوردند، جلوی سالنهای سینما با بلندگو به تبلیغ شفاهی فیلمها میپرداختند، پوستر به در و دیوار میچسباندند، پردههای سردر سینماها را عوض میکردند، بلیت میفروختند، آپاراتچی میشدند و استوانه تعمیر میکردند، وظیفه فیلمبر را به عهده میگرفتند و خلاصه به هر دری میزدند تا بتوانند به سینما نزدیک باشند و در فضای فیلم و هنر نفس بکشند.
اما امروزه دیگر بسیاری از این مشاغل حاشیهای از بین رفتهاند یا بهتر است بگوییم تغییر شکل دادهاند. همانطور که دیگر ارباب جمشید و عشق فیلم هم وجود ندارد و آداب تولید، اکران و تبلیغات هم مثل خیلی چیزهای دیگر در سینمای ایران تغییر کرده است.
نکته: «عشق فیلم»ها معمولا زمانی که راهی به ویترین اصلی پیدا نمیکردند، برای تسکین علاقه عمیقشان به سینما در یکی از این حرفههای سخت مشغول میشدند تا با هنر محبوبشان ارتباط نزدیکتری داشته باشند
مثلا الان سالهاست سیاهیلشکرها تحت عنوان «هنرور» و در قالب گروههایی منظم دستهبندی شدهاند و تشکیلاتی مانند صنف یا سندیکا دارند. کسانی که بهعنوان هنرور در این گروهها ثبتنام میکنند، کارگر روزمزد محسوب میشوند و خیلیهایشان اصلا عشق و علاقه خاصی به سینما ندارند. هر گروه از هنروران یک لیدر دارند که با فیلمها و سریالها قرارداد میبندد، نفرات مورد نیاز برای هر پروژه را طبق قرارداد آماده و تجهیز میکند و همه جزئیات را زیر نظر دارد. تهیهکنندهها و فیلمسازها با این لیدرها ارتباط دارند و هر هنروری که میخواهد در سینما کار پیدا کند باید در یکی از گروههای شناخته شده عضو شود، وگرنه بهطور مستقل هیچ پروژهای به او کار نخواهد داد. دیگر دوران عشق فیلمها گذشته و سیاهیلشکر به شکلی که در فیلم «سرخپوستها» میبینیم وجود ندارد که صبح اول وقت کسی با مینیبوس به لالهزار برود و داد بزند: «سیاهیلشکر و کتکخور بیاد بالا... میخوای هنرپیشه بشی جا نمونی!»
به همین ترتیب سایر مشاغل هم شکل عوض کردهاند. کتکخورهای قدیم که زمانی بدون در نظر گرفتن نکات ایمنی جلوی مشت و لگد ستارگان فیلمفارسی میایستادند و افتخارشان این بود که «طبیعی» کتک میخورند دیگر منقرض شدهاند. حالا بدلکاران حرفهای در سینما دوره میبینند و فوت و فن کار را یاد میگیرند و برای خودشان تشکیلات منظمی دارند. همینطور تبلیغاتچیها که تقریبا به شکل سابق اصلا فعالیتی ندارند و جایشان را سیستم سخنگو، تلفن گویا و تیزرهای خوشآب و رنگ گرفته است. دیگر کسی مثل شخصیت اصلی فیلم «گوزنها» پشت بلندگو نمیایستد و از جذابیتهای فیلمی که روی پرده است تعریف نمیکند. اما یکی از جالبترین حرفههای منقرض شده سینما، فیلمبری است. فیلمبر به پیکهای موتورسواری گفته میشد که وظیفهشان رساندن کپیهای فیلم به سینماهای مختلف بود. در آن زمان وضع به شکل امروز نبود که گروههای سینمایی و شورای صنفی اکران وجود داشته باشد و هر فیلم را یک گروه از سینماها همزمان و طبق برنامه به نمایش درآورند. در آن زمان هر سینمایی در هر هفته یا حتی در هر روز یک فیلم را به دلخواه نشان میداد و ممکن بود مثلا در ده سالن سینما در ده نقطه تهران ده فیلم خارجی و ایرانی مختلف نمایش داده شود.
مردم اغلب بدون اینکه بدانند چه فیلمی روی پرده است به سینما میرفتند. امکانات کپی کردن نسخههای نگاتیو هم وجود نداشت و گاهی پیش میآمد که یک سینما حلقه اول از نوار فیلمی را روی آپارات میانداخت و سپس وقتی به حلقه دوم میرسید، حلقه اول را با پیک برای سینمایی دیگر میفرستاد که آن سینما هم نمایش آن فیلم را شروع کند. کار فیلمبر این بود که هر حلقه فیلم را بسرعت از یک سینما بگیرد و به سینمایی دیگر ببرد. به این ترتیب گاهی همان یک نسخه از فیلم سینمایی، به فاصلهای کوتاه در دو سینما نمایش داده میشد. اگر فیلمبرها نبودند و شغل حساسشان را با سرعت و چالاکی انجام نمیدادند، این زمانبندی دقیق به هم میخورد. فیلمبرها یکی از دراماتیکترین شغلها را در میان حرفههای حاشیه سینما به عهده داشتهاند. اگر زندگی سیاهیلشکرها در «سرخپوستها» ثبت شده و تبلیغاتچیهای سبک قدیم در «گوزنها»، شیوه زندگی و روحیات فیلمبرها هم در یک فیلم سینمایی به تصویر کشیده شده تا فیلمبرها هم یک فیلم سینمایی به یادگار داشته باشند. شخصیت اصلی فیلم «رضا موتوری» مسعود کیمیایی یک فیلمبر بود که شغلش را از دست داده و به همین دلیل به دزدی و خلاف روی آورده بود. اکنون سالهاست دیگر حرفه فیلمبر در سینمای ایران وجود ندارد.
شاید با رایج شدن کپیهای دیجیتالی (که گفته میشود با توجه به کمبود نگاتیو و پزیتیو و گرانی شدید کپیهای ۳۵ میلیمتری، از امسال بسیاری از سینماها موظف به جایگزینی آن با نسخههای نگاتیو خواهند شد) حرفه قدیمی و نوستالژیک آپاراتچی هم به بایگانی تاریخ بپیوندد. آیا سینمای ایران همه مشاغل و حرفههای قدیمیاش را فراموش خواهد کرد؟ آیا دیگر برای عاشقان زحمتکش سینما که یک عمر در سایه زندگی کردهاند و در زیرزمینها و آپاراتخانههای تنگ و تاریک به سر بردهاند، جایی نیست؟
شروینه شجریکهن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست