سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
عدم درک انقلاب
عباس رافعی کارگردان کیمیا و خاک در جلسه نقد و بررسی و نیز یادداشتی که نوشته است عنوان می نماید که این فیلم را با الهام از شعر حافظ که می فرماید:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
ساخته است. این مطلب را داشته باشیم تا به قصه فیلم بپردازیم.
قصه فیلم از این قرار است که چند نفر در جریان انقلاب در حال مبارزه هستند. زن و مردی جوان (به قول آقای رافعی، چریک) که معلوم نیست از کجا با خبر شده اند که ارتش در هنگام انقلاب قرار است کودتا کند توسط یک جوان۱۷-۱۸ ساله سرهنگی را می دزدند. چریک مرد، لباس سرهنگ را به تن می کند و با اتومبیل ارتش وارد پادگان می شود، هرچه تیمسار است خلع سلاح می کند و یک گلوله می خورد و از آنجایی که به هنگام برگشت، این سرهنگ روی دست کارگردان می ماند به ناگهان در درون یک اتومبیل که ایضا همسر چریکش هم در آن سوار است ظهور می یابد و از محل فرار می کند! در طی فرار به جهت تاکید چریک بودن مرد برای تماشاچی در یک نما سر در سینمایی را نشان می دهد که فیلم گوزن های کیمیایی را نمایش می دهد. این زن و مرد جوان که البته گلوله هم خورده و تماشاچی، ضارب را هم ندیده است به خانه کسی می روند که مانند هیچ کس نیست، زیرا زن آن خانه به راحتی آب خوردن با نخ و سوزن، چریک زخمی را که البته گاه گاه برای نشان دادن درد، پیچ و خمی به ابرو می دهد، د وخت و دوز و درمان می نماید و گلوله ای را که هیچ کس ندیده است خارج می سازد و ایضا به بازگشت الهام گرفته از بیت شعر حضرت حافظ ...
یک کسی که لباس روحانی به تن کرده است و حتی ذره المثقالی از وجنات یک روحانی را با خود ندارد و زمانی که مردم به خیابان ریخته اند و در حال مبارزه و انقلاب هستند آن روحانی قرار است یک قرآن را که در صفحه پشت آن۷-۸ عدد مهر به معنای حمایت از انقلاب درج گردیده به پاریس ببرد و نشان اما (ره) بدهد. آن روحانی جهت مخفی کردن۷ یا۸ عدد مهرتکه ای موکت ! را با چسب پشت صفحه قرآن می چسباند، به طوری که قطر همان صفحه از جمع قطر جلد قرآن قطورتر می شود! (که البته قرار است ماموران ساواک متوجه نشوند) در یک بخش از فیلم روحانی که در حال بازگشت به خانه است متوجه می شود که ساواک کوچه را محاصره نموده است. روحانی در پشت دیوار مخفی می شود و ناگهان از قرینه مکان یعنی پشت سر ساواکی ها در لباس یک کارگر بنا ظاهر می شود و با شوخی ها و متلک ها از دیوار بالا می کشد، قرآن را از خانه اش دور می سازد و سپس می آید و درب خانه اش را که پاکسازی نموده برای ساواک باز می کند. کاری به این مسئله نداریم که ساواک چگونه پی به قرآن نامبرده می برد اما آیا ساواک چهره روحانی را آن قدر نمی شناسد که اگر لباسش عوض شود او را به خاطر نیاورد (تمام توجه به بیت مورد الهام کارگردان باشد) و ایضا نیز با توجه به همان بیت، جوانی است که پدرش صراف است و به قول کارگردان و بازیگر نقش جوان، شخصیت بی خیالی است. نامزدی دارد که معلوم نیست به چه دلیل ساکن پاریس است، جوان بی خیال قصد می نماید که به پاریس برود تا از امام (ره) بخواهد که نامزدش را برایش عقد نماید!
آن چریک جوان در آن خانه ناشناس که زنش هم خانه دار است و هم جراح، به رختخوابی که زن خانه برایش پهن کرده است و برای زن چریک یک لباس خواب و برای مرد چریک یک پیژامه آورده است به رختخواب و لباس خواب ها می خندند و دیگر در فیلم نشان داده نمی شوند.
آن جوان بی خیال پاسپورتی را پیدا می کند و۵۰ تومان (تک تومانی) به کسی می دهد تا عکسش را باچسب روی پاسپورت بچسباند و آن روحانی که قرار است۷-۸ مهر همپیمانی با انقلاب را برای امام (ره) ببرد در مکانی کوچک قرار می گیرند که بعدا متوجه می شویم فرودگاه بین المللی است! اتفاقا همان ساواکی هایی که در کوچه و در خانه روحانی دیده ایم و نمی دانیم از کجا می داند که امروز قرار است آن قرآن از مملکت خارج شود نیز در فرودگاهند که البته این بار هم قیافه روحانی را به جا نمی آورند. و سرآخر روحانی در کنار آن جوان بی خیال که قصد خروج دارد قرار می گیرد و به او می گوید: مرد باش و همین گفته که معلوم نیست چه نفوذی داشت بدانگونه جوان بی خیال را متحول می سازد که جوان می پذیرد که قرآن را با خود ببرد آن هم در حالی که خود روحانی بالای سر مامور کنترل و حفاظت فرودگاه ایستاده است. جوان متحول شده پاسپورت را جلوی مامور حفاظت می گذارد، مامور نگاهی به آن می اندازد و مهرش می کند و روحانی که می توانست به راحتی خارج شود باز می گردد تا دستگیر شود!
در طول فیلم فقط در یک خیابان و یک کوچه تعدادی کمتر از ده، پانزده نفر را می بینیم که در حال انقلابند!
سی سال از انقلاب گذشته است و فیلم کیمیا و خاک ساخته آقای عباس رافعی از انقلاب و مردم چنین تصوری دارد! در جلسه نقد و بررسی آقای کارگردان فرمودند که اولا الهام اینجانب همان بیت حافظ است که اتفاقا به هنگام قرائتش مصرع را اشتباه خواندند و احتمالا منبع الهام فراموششان شده بود و افاضات نمودند که قصدم نشان دادن آدم ها بوده است و نه انقلاب و به جهت روشن شدن بیشتر فرمودند یعنی سال۵۰ که البته منظورشان سال های۵۵-۵۷ بود! زیرا در سال۵۰ هنوز هیچ خبری نبوده است!
و در حالی که مخاطب در اندیشه رابطه منبع الهام (شعر حافظ) و قصه فیلم بود عنوان نمودند که مشکل اصلی من در ساخت این فیلم، اتوبوس دو طبقه بود...
در جلسه نقد و بررسی از کارگردان پرسیده شد که منظور شما از نشان دادن چریک، مجاهدین آن زمان و منافقین این زمان بوده است؟ ایشان فرمودند خیر من صحبتی از سازمان خاصی نکرده ام (در حالی که همین نکته یعنی مجاهدین تداعی می شد و در پرسش دیگری از ایشان که تماشاچی از کجا می بایست باید متوجه شود که منظور شما آنانی که نام بردیم نبوده اند؟ ایشان با قاطعیت تمام پاسخ دادند از اورکت چریک مرد! در فیلم کیمیا و خاک یک زندانی سیاسی بود که چندین بار تکرار می نمود سه سال زندان بوده ام. این زندانی سیاسی یک نفر را لو داده بود (البته می گفتند) ولی ما که تماشاچی بودیم نفهمیدیم کسی را لو داده است یا نه و یا اصلا خود این زندانی سیاسی کیست و چرا پسرش با او بد است؟ او هم به خانه کسی می رود که گفته اند او را لو داده است. یک بار هم در صحنه پشت پنجره ، نشسته روی پله در حالی که سیگار پشت سیگار می کشد. گریه می کند. فیلم کیمیا و خاک هم که از بیت حافظ الهام گرفته شده و آن قصد را دارد که گفته شد در نمای خیابانی که این زندانی سیاسی با همسرش در حال عبورند تمام می شود و تماشاچی امروز از پس گذشت سی سال از انقلاب یقین حاصل می نماید که آن۷-۸ مهر به پشتوانه حمایت از انقلاب قطعا به دست امام رسیده است که انقلاب پیروز شده است!
● حاشیه
نقد نوشتن بر یک چنین فیلمی آن هم در بیست و هشتمین جشنواره بین المللی فیلم فجر حکایت آن طنزی است که راوی می گوید: توریستی تصادفا دهه اول ماه محرم وارد ایران می شود در برخورد با دسته های عزاداری از کسی می پرسد، این مردم چرا به سر و سینه خود می زنند؟ پاسخ می شنود که امامشان را شهید نموده اند. خارجی سوال می کند چه وقت؟ راوی می گوید: مثلا هزار سال پیش، خارجی با تعجب می پرسد: یعنی اینقدر دیر خبر به ایران می رسد؟!
ظاهرا سازنده محترم فیلم کیمیا و خاک که اتفاقی به نام انقلاب در ایران افتاده است و آن دو چریک خیانت هایی به ملت و انقلاب نمودند که کم از بسیاری توطئه ها نبود و وقتی که یک ملت به صورت یکپارچه در خیابان است نیازی به چند مهر حمایت نخواهد بود و زمانی که شعار مرگ بر شاه در تمام ایران طنین انداز است ساواک به دنبال یک کتاب نمی گردد.راستی اگر آقای عباس رافعی فیلم نسازد هیچ اتفاقی برای سینمای امروز ایران نمی افتد. فیلم کیمیا و خاک یک توهین علنی به مردم و انقلاب بود.
مسعود سمیعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست