شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

بدون تشریفات


بدون تشریفات

یکی ازتفاوت های رهبران بزرگ با مدیران معمولی نفوذ آنان بر قلب های پیروان خود است رهبران بزرگ دستور نمی دهند اما پیروان کلام آنان را به منزله تکلیفی برای عمل قلمداد می کنند و ناخودآگاه در مسیر اجرای آن از کوچکترین تلاشی, حتی نثار جان خود دریغ نمی کنند

یکی ازتفاوت‌‏های رهبران بزرگ با مدیران معمولی نفوذ آنان بر قلب‌‏های پیروان خود است. رهبران بزرگ دستور نمی‌‏دهند اما پیروان کلام آنان را به منزله تکلیفی برای عمل قلمداد می‌‏کنند و ناخودآگاه در مسیر اجرای آن از کوچکترین تلاشی، حتی نثار جان خود دریغ نمی‌‏کنند. بی‌‏شک یکی از دلایل این نفوذ اعجاب‌‏آور، صداقت درگفتار و عمل رهبران بزرگ است و به قولی «آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند».

امام خمینی(ره) نیز از این قاعده مستثنی نبودند.

یکی از نقدهای اساسی بنیانگذار انقلاب به رژیم شاهنشاهی پهلوی، اشرافیت‌‏گرایی و کاخ نشینی این خاندان درمقابل زندگی فقیرانه و کوخ نشینی عامه مردم بود.زندگی ساده و بی پیرایه امام خمینی (ره) ودوری ایشان از قدرت طلبی وخودنمایی های معمول ، پیش از پیروزی انقلاب شعارمبارزه با اشرافیت‌‏گرایی خاندان پهلوی را برای مردم باورپذیر کرد.

این مشی امام(ره) پس از پیروزی انقلاب نیز ادامه پیدا کرد.ذکرخاطراتی از زندگی بی پیرایه امام (ره) برای نسل امروز از یک سو باعث آشنایی این نسل با یکی از تاثیرگذارترین افراد تاریخ جامعه ایران می‌‏شود واز سویی سنگ محکی برای سنجش عملکرد سیاستمداران و مسوولان امروز جامعه ایران است. خاطرات نقل شده برگرفته از کتاب برداشتهایی از سیره امام خمینی به قلم غلامعلی رجایی است.

● من ماشین نمی‏خواهم- خاطره‌‏ای از حجت‌‏الاسلام فرقانی

امام در نجف که بودند یکی از ایرانیان ماشینی را از آلمان خاص ایشان خریده بود که آقا با آن به حرم مشرف شوند و یا در ایام زیارتی به کربلا بروند. آقا می‏فرمودند: «من ماشین نمی‏خواهم.» وقتی او اصرار می‌‏کرد که من این ماشین را به اسم شما و برای شما از آلمان آورده‏ام، امام به او فرمودند: «اگر مال من است من آن را می‏فروشم و پولش را به طلبه‏ها می‏دهم‏» او هم می‏گفت که نه شرط ما این است که شما این را نفروشید. ما به او گفتیم آقا می‏فروشد به هر حال امام آن را نپذیرفتند.

● امام اجازه نمی‏دادند کسی پشت‏سرشان راه بروند- خاطره‌‏ای از حجت‌‏الاسلام غیوری

در سال‌‏های ۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ وقتی که امام در مسجد «سلماسی‏» قم تدریس می‏کردند، مسیر حرکت ایشان از خانه به طرف محل درس‏شان با بنده یکی بود. چون منزل ما هم در نزدیکی منزل امام بود لذا بیشتر روزها میان راه، با هم برخورد می‏کردیم. امام وقتی صدای پای ما را می‏شنیدند با ما احوالپرسی می‏کردند و به ما تکلیف می‏کردند که پیشاپیش ایشان حرکت کنیم و اجازه نمی‏دادند پشت سرشان حرکت کنیم و همیشه هم به تنهایی از منزل به طرف مسجد سلماسی حرکت می‏کردند.

بعضی از مغازه‏دارها امام را نمی‏شناختند- خاطره‌‏ای از آیت‌‏الله موسوی خویینی‌‏ها

امام از حالت‌‏هایی که برای ایشان تعین درست می‏کرد بی اندازه متنفر بودند و جلوی آنها را هم می‏گرفتند. اگر کسی به دنبال یا همراه ایشان راه می‏رفت برمی‏گشتند و او را از این کار منع می‏کردند... امام اینقدر در این جهت جدیت کرده بودند که برخی از صاحبان مغازه‏های اطراف منزلشان، سیمای ایشان را به درستی نمی‏شناختند.

● آقایان بفرمایند بروند- خاطره‌‏ای ازحجت‌‏الاسلام قرهی

از خصایص امام این بود که هرگز دوست نداشتند در معابر عمومی طوری ظاهر شوند که عده‏ای دور و بر ایشان را بگیرند. تا آنجا که ممکن بود سؤالات طلبه‏ها را در خانه‏شان جواب می‏دادند. وقتی که از کلاس درس خارج می‏شدند، مسیر خلوتی را که عمدتاً کوچه‏های منتهی به منزل بود، انتخاب می‌‏کردند و به منزل می‏آمدند. بارها دیده می‏شد که بعد از درس عده‏ای از آقایان که دوست داشتند همراه امام حرکت کنند، به دنبال ایشان راه می‏افتادند اما وقتی امام متوجه حضور آقایان می‏شدند می‏ایستادند و می‏گفتند: «آقایان بفرمایند بروند»

● به مردم فشار نیاورید- خاطره‌‏ای از حجت‌‏الاسلام محتشمی

در نجف یک وقت خبر رسید که گروهی از ایران به دستور شاه آمده‏اند تا امام را ترور کنند -اواخر سال ۴۶ و اوایل سال ۴۷- ما احساس وظیفه شرعی کردیم که باید امام محافظت بشوند و بر این اساس حدود هفت - هشت نفر از برادران تصمیم گرفتیم هر شب همراه امام به حرم برویم، همین طور موقعی که می‏روند درس حاضر باشیم. شب اول امام که آمدند به طرف حرم، ما هم به دنبال ایشان حرکت کردیم، چند قدمی که راه رفتیم، سر کوچه رسیدیم.

امام برگشتند و فرمودند که برگردید. البته آن شب ما یک مقدار خودمان را عقب کشیدیم، و امام رفتند، اما بعد پیغام دادیم به امام که ما احساس وظیفه شرعی می‏کنیم، شما چه مایل باشید چه مایل نباشید ما چون واجب می‏دانیم بر خودمان، دنبال شما خواهیم آمد و این مساله را ادامه دادیم. در شب‌‏هایی که حرم بسیار شلوغ می‏شد، ایرانی‌‏هایی که می‏آمدند برای زیارت هجوم می‏آوردند دست امام را ببوسند و احیاناً امام در فشار جمعیت قرار می‏گرفتند، در آنجا ما می‏آمدیم که یک مقداری راه را باز کنیم. بارها شد که امام در همان میان جمعیت می‏فرمودند: «فشار نیاورید به مردم، و ما را کنار می‏زدند که مردم آزاد باشند، و به مردم بی احترامی نشود».

● دوست ندارم شخصیت شما کوچک شود- حجت‌‏الاسلام سید حمید روحانی

یادم می‏آید هنگام رفتن به حرم، در اواسط راه و در کوچه به امام برخورد کردیم و چون دوست داشتیم که همراه ایشان باشیم، لذا پشت سر آقا به طرف حرم مطهر حرکت کردیم. امام وقتی متوجه حضور ما شدند، ایستادند و فرمودند: «آقایان فرمایشی دارند؟» گفتیم: «نه! عرضی نداریم، فقط دوست داریم که همراه شما باشیم و از این کار لذت می‏بریم.»

ایشان فرمودند: «شکر الله سعیکم. من از این کار شما تشکر می‏کنم، شما آقا هستید، طلبه هستید، محترم هستید، من دوست ندارم که شخصیت شما با حرکت کردن به دنبال من کوچک شود».

● در مقابل رسول الله چه جوابی داریم؟ - حجت الاسلام کریمی

در نجف بعضی‌‏ها خیال داشتند روشی اتخاذ کنند به عنوان ملاحظه سلسله مراتب مراجع عالیقدر شیعه تا به این بهانه موقعیت و حیثیت اجتماعی امام را نادیده بگیرند. این امر به دوستان خیلی گران آمد. بنده با دو نفر مامور شدیم از طرف کلیه دوستان خدمت امام برسیم و عرض کنیم که چنین مطلبی است. من چون در صحبت کردن صریح‌‏تر بودم به امام عرض کردم که هر محیطی آداب و رسومی دارد و ظاهراً مراعات رسوم، اشکال شرعی نداشته باشد و موقعیت‏حضرتعالی طوری است که شما برای عامه مسلمین هستید و این موقعیت باید برای اسلام حفظ شود و آقایان با آن برنامه‏ای که دارند می‏خواهند این موقعیت شما را نادیده بگیرند یا خدای نخواسته به خیال خودشان هتک حرمت شما کنند، لذا ما از شما خواهش می‏کنیم براساس آداب و رسوم حاکم در این محیط، برنامه آقایان را نپذیرید. سخنان ما که تمام شد ایشان یک قصه‏ای نقل کردند که ما در مقابل عظمت روحی ایشان احساس حقارت و شرمساری کردیم. امام فرمودند: «در گذشته که برق نبود و کوچه‏ها تاریک بود یکی از آقایان به جایی می‏رفت و طبق مرسوم شخصی هم جلوی ایشان فانوس به دست گرفته بود.

او اتفاقاً عازم مجلسی بود که یک آقای دیگری هم عازم آن مجلس بود. در راه که برخورد کردند، این آقا یک مقدار از آن دیگری فاصله گرفت تا معلوم شود که ایشان یک تشکیلات جدا و یک فانوس‌‏کش مخصوصی دارد و می‏خواست که موقعیتش شناخته شود.» امام پس از نقل این داستان فرمودند: «اگر روز قیامت ما را در محضر رسول الله(ص) به صف وادارند و از این چیزها از ما سؤال کنند، آیا آقایان برای این سؤال، جوابی در نظر گرفته‏اند که مثلاً این جلوتر باشد آن عقب‏تر باشد، این زودتر باشد آن دیرتر باشد؟ این اعتباراتی که آقایان در نظر می‏گیرند اگر در آن صف، حضرت رسول(ص) از ما سؤال کردند آیا جوابی داریم بگوییم؟» سپس فرمودند: به آن برنامه‏ای که آنها تهیه کرده‏اند عمل کنید.

● راضی نیستم برای من صلوات بفرستید- حجت‌‏الاسلام سروش محلاتی

امام در بعضی از سال‌‏ها، تابستان به محلات تشریف می‏آوردند. تابستان سال ۱۳۲۵ که به محلات آمدند، علمای شهر که به امام اخلاص داشتند از ایشان درخواست کردند که مسجدی در اختیارشان بگذارند تا مردم از وجودشان بهره ببرند. فرمودند مرا به حال خود بگذارید و به کار خودتان مشغول باشید و نپذیرفتند. پس از چند روزی که از ماه رمضان گذشت، عده‏ای گفتند حالا که شما جماعت را نپذیرفتید حداقل یک جلسه‏ای باشد که بعضی‌‏ها از محضرتان استفاده بکنند. بالاخره بعد از صحبت‌‏ها امام آن جلسه را پذیرفتند و این جلسه در روزهای ماه رمضان ساعت پنج بعدازظهر در مسجدی که در مرکز شهر بود برپا می‏شد و امام پای یک ستونی روی زمین می‏نشستند و جمعیت دور ایشان می‏نشست. در این جلسه دو نکته قابل توجه دیده‏ام که از خاطرم محو نمی‏شود.

یکی اینکه روز اول علما و روحانیون آمدند شرکت کردند و امام بعد از جلسه به آنها فرمودند که اگر چنانچه شما بخواهید شرکت بکنید من این جلسه را تعطیل می‏کنم، شما باید مقامتان در اجتماع محفوظ باشد. نکته دوم این بود که مرسوم بود اگر کسی از روحانیون داخل می‏شد به احترامش کسی می‏گفت صلوات بفرستید و در اینجا هم شخصی بود که وقتی امام وارد مسجد می‏شدند جمعیت را به ذکر صلوات دعوت می‏کرد. روز اول که این صلوات را فرستادند، پس از اتمام جلسه امام آن شخص را خواستند و فرمودند: «شما این صلواتی را که می‏فرستید منظورتان ورود من است یا آنکه این صلوات برای رسول بزرگوار اسلام است؟

اگر برای رسول اکرم(ص) صلوات می‏فرستید، این صلوات را یک وقت دیگری بفرستید و اگر چنانچه برای من است که وارد مسجد می‏شوم من راضی نیستم!» از آن جلسه یک نکته‏ای در نظرم هست که امام با زبان بسیار ساده فرمودند: «برادران مسلمان و عزیز، شما که یک کت و شلوار فاستونی پیدا کرده‏اید و می‏پوشید و با یک کت و شلوار حالتان تغییر می‏کند، یک غروری پیدا می‏کنید، فکر نکرده‏اید که این فاستونی پشمی از کجا تهیه شده؟ آیا مواد این پشم همان پشم نیست که کمر گوسفندی را پوشانده بود؟ قبل از این گوسفند همین پشم را داشت و غروری هم نداشت و حالا که همان پشم رشته شد و رنگ شد، آمد کت و شلوار شد، یک مرتبه حال شما را تغییر داده است.این چه بدبختی است که ما به چنین چیزهای بی اساس دل خود را خوش بکنیم؟»

● برای من تشریفات نگذارید- حجت‌‏الاسلام انصاری کرمانی

ملاقات‌‏های مسؤولین و شخصیت‌‏ها با امام در یک اتاق کوچک سه در چهار انجام می‏شد و کسی از محتوای حرف‌‏های رد و بدل شده اطلاعی نداشت. بارها مردم تقاضا کرده بودند که ملاقات‌‏های خصوصی امام با شخصیت‌‏های سیاسی و بعضاٌ جهانی را جهت حفظ در تاریخ ضبط و فیلمبرداری کنیم اما می‏دانستیم که امام در این امور مانع ما می‏شوند و راضی به نصب دوربین فیلمبرداری در اتاقشان نیستند و این کار را تشریفات می‏دانند. حدود یک سال در مورد این قضیه با ایشان صحبت کردم تا اینکه پذیرفتند این کار صورت بگیرد. در یک فرصت دو، سه روزه که امام ملاقات نداشتند با همکاری برادران صدا و سیما وسایل فیلمبرداری را در اتاق ایشان نصب کردیم.

یک روز صبح که امام طبق روال قبلی جهت ملاقات وارد این اتاق شدند تا چشمشان به سقف افتاد و وسایل فیلمبرداری از جمله چند پروژکتور را که به سقف نصب شده بود دیدند ناراحت شده و فرمودند: «همین امروز این وسایل را از اتاق من جمع کنید و برای من در این آخر عمری تشریفات نگذارید من احتیاج به این کارها ندارم.» و ما مجبور شدیم بلافاصله از برادران سیما بخواهیم که وسایلشان را جمع کرده و ببرند. وقتی وسایل جمع‌‏آوری شد آثار کندن و جوشکاری پروژکتورها در سقف باقی مانده بود. می‏خواستیم سقف را رنگ بزنیم، گفتیم ممکن است امام اشکال بگیرند که به چه مناسبت خراب کردید که حالا می‏خواهید اصلاح بکنید، لذا از ایشان سؤال کردم که آیا اجازه می‏دهید که جای این جوشکاری‌‏ها را رنگ بزنیم، فرمودند: «احتیاجی نیست‏» آثار این وسایل هنوز هم بر سقف این اتاق قابل مشاهده است.



همچنین مشاهده کنید