پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

«عدل» بسیار فراگیرتر از توصیفات بشری است


«عدل» بسیار فراگیرتر از توصیفات بشری است

در فرهنگ های لغت عربی برای «عدل» معانی یا کارکردهایی ذکر شده است که مهمترین آنها عبارتند از تعادل و تناسب, تساوی و برابری, اعتدال یا رعایت حد وسط در امور, استوا و پایداری

در فرهنگ‎های لغت عربی برای «عدل» معانی یا کارکردهایی ذکر شده است که مهمترین آنها عبارتند از: تعادل و تناسب، تساوی و برابری، اعتدال یا رعایت حد وسط در امور، استوا و پایداری.[۱] .

عدل، صفت والای ذات باری تعالی است، که بسیار فراگیرتر و عظیم‌تر از آن است که محدود به تعاریف و توصیفات بشری شود « اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَفَ»[۲] ولیکن تجلی این صفت که همان تدبیرگری فراگیر است را می‌توان در جریان پایدار و متعادل آفرینش(عدل تکوینی) مشاهده نمود کما اینکه تجلی عدل الهی برای تداوم تعامل پایدار و سازنده بین مخلوقات در آموزه‌‌های وحیانی (عدل تشریعی) و دادرسی بین آنها (عدل جزایی) مشاهده می‌شود.

امیرمؤمنان علی(علیه‎السلام) در بیان تجلی این وصف فراگیر یعنی عدل فرمودند:

اَلْعَدْلُ یَضَعُ الْأمُورَ مَوَاضِعَهَا؛ عدل جریان کارها را در مجرای صحیح خود قرار می‌دهد.[۳]

این تعریف تمامی موارد کارکرد عدل و تجلی عدل الهی را به نحوی در نظر گرفته است. که دیگر تعاریف فاقد این ویژگی‌های عموم شمول هستند.

حقیقت فراگیر معنای عدل با نقد تعاریف دیگر آشکار‌تر می‌شود.

در اصطلاح چند معنای دیگر نیز برای عدل آمده است که اساس سیاست عمومی و فراگیر در آنها مورد مناقشه است از جمله:

الف) رعایت تساوی میان دیگران و اجتناب از هر گونه تبعیض [۴]

این تعریف در صورتی عمومیت می‌یابد که هیچگونه تفاوتی در شایستگی‌ها و استحقاق‌ها وجود نداشته باشد که واقعیات موجود بیانگر تفاوت‌های بنیادین است.

ب) «اَلْعَدالَةُ اِعْطاءُ کُلِّ ذی حَقٍّ حَقَّهُ؛ رعایت و اداء حقوق هر ذی‌حقی»[۵]

بنابراین تعریف باید نخست موجودی را در نظر گرفت که دارای حقی باشد تا «رعایت» آن «عدل» و تجاوز به آن «ظلم» نامیده شود در حالی که در باب عدل الهی هیچ موجودی حقی بر خدا ندارد تا رعایت و توجه کردن به حقوق هر ذی‌حقی برابر عدل الهی گرفته شود.

ج) ملازمت با فعل حسن اِنَّ الْعَدْلَ یُسَاوِقُ الْحَسَنَ وَ یُلَازِمُهُ؛[۶] پس با این تعریف عدل، یعنی خداوند انجام نمی‌دهد مگر آنچه را که حسن است و این در حالی است که «عدالت» بحثی والاتر و شریف‌تر از تلازم با فعل حسن را دربر دارد.

بطور مثال: «بخشش» فعل حسن است و از افعال ظالمانه و قبیح شمرده نمی‌شود؛ اگر پدری با شرایط برابر، به فرزندی ده برابر فرزندان دیگر، فراتر از نیاز هایشان، بخشش نماید با توجه به اینکه هیچ کار قبیح و ظالمانه‌ای صورت نگرفته بلکه فعل حسن جود و بخشش انجام شده ولیکن عمل ناعادلانه است؛ چون تعادل و جریان محبت را در خانواده از مسیرش خارج نموده است کما اینکه از حضرت علی(علیه‌السلام)سوال شد کدام یک بالاتر است عدل یا بخشش؟ فرمودند عدل، جریان کارها را در مجرای صحیح خود قرار می‌دهد و بخشش از جایگاهش خارج می‌کند و عدالت سیاست فراکیر است و بخشش موردی خاص است پس عدالت شریفتر و بالاتر است سُئِلَ(علیه‌السلام): أَیُّهُمَا أَفْضَلُ الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ؟ فَقَالَ(علیه‌السلام) الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا [۷]

د) ملازمه عدالت با نفی ظلم: هرچند می‌توان این معنا را در مواردی از آیات قرآن برداشت نمود ولیکن عدالت معنایی فراگیرتر از نفی ظلم را در بر دارد برای نمونه؛ مجازات مجرم و گناه‌کار در جهت نفی ظلم، عدالت محسوب می‌شود چنانکه در روایات نیز کیفر الهی عدل و از عفوش فضل یاد شده است یَا مَنْ لَا یُرْجَی إِلَّا فَضْلُهُ وَ لَا یُخَافُ إِلَّا عَدْلُه‏[۸]

اما ترک عدالت؛ یعنی عفو فرد مجرم توسط خداوند یا فرد مورد ستم واقع شده را نمی‌توان ملازم ظلم و فعلی ناعادلانه دانست؛ بلکه فعلی پسندیده و ستودنی است که خدواند متعال با سنّت اعواض و انتصاف حق مظلومین را جبران می‌کند. گذشته از اینکه بخشش وی نیز بی‌حساب نیست، بلکه برنامه دقیقی دارد که حول محور تحول فرد در اصلاح ناهنجاری‌هایش جریان دارد و تا استحقاق و شایستگی در افراد برای بخشیده شدن وجود نداشته باشد، بخشش تحقق نمی‌پذیرد.

از جهت دیگر، اجرای قوانین دادرسی اسلامی که مظهر عدالت یا نفی ظلم است، بستری را برای ظلم تعددی مهیا می‌سازد؛ به این جهت که این قوانین، بر اساس ظواهر است؛ کما اینکه رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرمود: «من در میان شما طبق شهادت و قسم، قضاوت می‌نمایم».

این مساله در سیره آن حضرت هم دیده می‌شد، به عنوان نمونه: امروؤالقیس با مردی از اهالی حضرموت به قضاوت نزد رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفتند. پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به مدعی فرمود: «تو شاهد داری؟ گفت نه، فرمود: او باید قسم بخورد. مدعی گفت: به خدا، زمین من از دستم رفت (چون می‌دانست که او باکی از قسم دروغ ندارد).

اینکه دادرسی اسلامی متّکی بر ظواهر است و دستش از واقعیات کوتاه است، بستر جدیدی برای ظلم و تعدی مهیا نموده که مورد سوء استفاده ظالمان واقع می‌شود. لذاست که باید ملزم شد عدالت، جریان سیستم فراگیر و هدفمندی است که در مسیر خود، تمام نا عدالتی و ظلم‌ها را اصلاح خواهد نمود، بدون اینکه امور دیگر را از مسیر اصلیش خارج نماید.

در این مورد خاص، اگر خداوند شرایط را طوری مهیا می‌نمود (مثلاً با علم غیب) که قضاوت بر اساس واقعیات صورت گیرد، نه ظواهر، همین مطلب، منجرّ به خارج شدن خیلی از امور از مجارای خود می‌شد از جمله اختیار انسان که با بهم خوردن ستّاریّت الهی، انتخاب‌های انسان، تنها محدود به اعمال شایسته می‌شد که این امر نیز منتهی به عدم وقوع جرم و در نهایت تعطیلی مباحث معاد که پیوستگی انکار ناپذیری با مباحث مبدا و فلسفه آفرینش دارند می‌شد.

در بحث عدل جزایی مفصلاً بیان خواهد شد که سیستم دادرسی اسلامی بعنوان یک سیستم باز و هدفمند تعامل سازنده‌ای با مبدا و معاد دارد که در نهایت منجر به جبران حقوق همه ذی حقان می‌شود و از جمله ابزارش هم سنّت اعواض و انتصاف الهی است.

ذبیح الله محمدی بردبری

پی‌نوشت:

۱. المصباح المنیر، ص ۵۱ـ۵۲؛ اقرب الموارد، ج ۲، ص ۷۵۳؛ المفردات فی غریب القرآن، ص ۳۲۵.

۲. الکافی ؛ج۱ ؛ص۱۱۷.

۳. نهج البلاغه، حکمت ۴۲۷.

۴. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی خداشناسی، مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۷۷ش، ج اول، ص ۳۲۶.

۵. مصباح یزدی، محمدتقی؛ آموزش عقاید، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۰ش، چ هفتم، ج ۱-۲، ص ۱۹۲.

۶. المیزان، ج ۱۲، ص ۳۳۱.

۷. نهج البلاغه ، ح۴۴۶ ، ص۵۵۳.

۸. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏۹۲، ص: ۴۴۰.