چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
زنان در میدان جنگ از چه می گویند
برای دفاع از کشور تنها نباید مرد بود، میتوان زن بود، «ایران» بود و با تمام قدرت در برابر دشمن ایستاد. میتوان مثل «ایران ترابی» زن بود و برای خدمت به وطن و هموطنان، ایستادگی کرد. او ایستادگی را وقتی سیزده سالش بود شروع کرد. کلاس ششم را تمام کرده بود و دلش میخواست درسش را ادامه بدهد، اما پدرش اعتقاد داشت باید ازدواج کند. به اجبار درس خواندن را رها کرد، اما تن به ازدواج نداد. چند سالی گذشت و ایران بالاخره پدر را راضی کرد که شبانه درسش را ادامه دهد. برای خدمت به هموطنان خود هنوز کمسن و سال بود. با این حال این خاطره کودکی را هیچگاه از یاد نبرد. بدجوری سرما خورده بود. او را برای معالجه به تنها بیمارستان تویسرکان بردند. در بیمارستان زن روستاییای را دید که به پرستارها التماس میکرد دکتر بچهاش را ببیند. پرستارها میگفتند: «دکتر در اتاق عمل است.» ولی زن باز اصرار میکرد. یکدفعه یکی از پرستارها زن روستایی را هل داد و زن بچه به بغل، زمین خورد. زن بیچاره پرستار را نفرین میکرد و میگفت: «ما را آدم حساب نمیکنندو هیچکس نمیگوید دردتان چیست؟» ایران که شاهد همه این وقایع بود، تصمیم گرفت پرستار شود.
میخواست به روستاها برود و برای مردم کار کند. بزرگتر که شد، برای جامه عمل پوشانیدن بر تصمیمش به آموزشگاه ماما روستایی همدان رفت و دورههای مامایی را گذراند. برای مامایی به روستایی بهنام «کارخانه» رفت و در خانه کدخدای ده ماندگار شد. مردی که در رساله آیتالله خمینی را با وجود اینکه جرم محسوب میشد، درخانه نگهداری میکرد. حاج آقا برای «ایران» از سیاست میگفت. صبحها در درمانگاه روستا کار میکرد و عصرها پای صحبتهای کدخدا مینشست. آنقدر به فکر مردم بود که ناچار شد از دستورات سرپرستشان سرپیچی کند.
آن زمان اوج اجرای برنامه تنظیم خانواده بود و مسئولان قصد داشتند بههرقیمتی آمار زاد و ولد را بخصوص در روستاها پایین بیاورند. زنان روستایی که اکثرا کم خون بودند، با خوردن قرصهای ضدبارداری کم خونتر میشدند و آسیب میدیدند. همین باعث شد که «ایران» قرصها را بردارد و به رودخانه بریزد. بازرسان متوجه شدند و ایران ناچار شد از روستای کارخانه فرار کند. میترسید دنبالش باشند؛ همین باعث شد به تهران برود و در بیمارستانی خود را پنهان کند. کمکم مبارزات ضدرژیم عمومیت پیدا میکرد. از طریق همکارانش با مباحث سیاسی آشنا میشد، اما حجم کار در بیمارستان باعث میشد نتواند آنطور که میخواهد درگیر سیاست شود. در شلوغیهای پیش از وقوع انقلاب، به وضعیت مجروحان رسیدگی میکرد و از این طریق به پیروزی انقلاب کمک میرساند. همیشه پیشاهنگ دیگران بود.
بیمارستانی که در آن کار میکرد، درباری بود. شبی به دهنش خطور کرد در اقدامی انقلابی نام بیمارستان را به «صدیقه رضایی»،یکی از مجاهدانی بود که به دست ساواک به شهادت رسیدهبود، تغییر دهند. موضوع را با همکارانش درمیان گذاشت. ایده «ایران» عملی شد، اما نزدیک بود رئیس بیمارستان او و همکارانش را به ساواک تحویل دهد. ایران جزو اولین زنان پرستاری بود که برای کمک به مجروحان به مناطق جنگی اعزام شد. در زمان حضور در خط مقدم پابهپای مردها کار میکرد و زن بودن او را دچار هیچ مشکلی نمیکرد. همین بود که «دکتر چمران» به او لقب سمیه جنگ را داده بود. با این حال، در این کتاب از همه چیز با کمال تواضع سخن به میان میآورد. برای مثال، هیچ حرفی از تنها بودنش در میان آن همه مرد در بیمارستان نمیزند و ما از زبان دکتر چمران میشنویم که آن همه مدت بهعنوان تنها زن و تنها متخصص بیهوشی در بیمارستان سوسنگرد، به طور شبانهروزی به ایران خدمت میکرد.
اگر میخواست کاری را انجام بدهد، هیچ چیز جلودارش نبود. در زمان بمباران شیمیایی حلبچه در تهران و در بیمارستان امام حسین خدمت میکرد. زمین خالیای در بیمارستان بود که به نظر ایران ترابی، گزینه مناسبی برای ساختن نقاهتگاهی مخصوص مجروحان شیمیایی بود. بیمارستان بودجهای برای این کار نداشت و او تبدیل شد به همان ترابی شجاع و جسوری که همه میشناختند. با جهاد هماهنگیهای لازم را انجام داد و آنها ظرف دو روز در یک عملیات جهادی نقاهتگاه را تحویل خواهر ترابی دادند. پس از اعزام مجروحان شیمیایی از مناطق جنگی، روند درمان بیماران با مشکل مواجه شد، چراکه بیمارستان هیچ هزینهای را در قبال نقاهتگاه مجروحان شیمیایی قبول نمیکرد. ایران نمیتوانست بیکار بنشیند؛ چند نفر از بروبچههای بسیجی را با ماشین فرستاد در خیابانهای اطراف که از مردم درخواست کمک کنند.
مردم هم دریغ نمیکردند؛ از پول نقد، پتو و ملافه گرفته تا کمپوت و کنسرو و قند وچای میآوردند. در تمام این سالها فکرکردن به ازدواج را برخود حرام میدانست. در فصل بیستویکم کتاب حرف از ازدواج به میان میآید و او از امتناعش برای ازدواج در دوران جنگ میگوید. کار و خدمت به مجروحان جنگی اولویت زندگیاش بود. یک بار که یکی از نیروهای سپاه به او پیشنهاد ازدواج داد، پاسخش این بود: «حالا وقت این حرفها نیست، وقت خدمت کردن من وشماست...» جنگ که تمام شد، ایران هم ازدواج کرد. همین کارها باعث شد شهید چمران به او لقب «سمیه جنگ را بدهد.» او سمیه وار پای حرفی که زده بود، ماند و یک لحظه از خدمت به مردم غافل نشد. خاطرات او مشتی است نمونه خرواری از زنانی که یک پا فراتر گذاشتند و برای پیروزی انقلاب و جنگ هشتساله، زنانه مبارزه کردند.
مهدی محمدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست