جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

روز گرم


روز گرم

«جنید» با مریدی به بادیه فرو شد. گوشه جیب مرید پاره بود و آفتاب برگردن او می تافت، تا بسوخت. بر زبان مرید رفت که; «امروز، روزی گرم است!» شیخ، به هیبت در وی نگریست و گفت; «برو، که تو اهل صحبت …

«جنید» با مریدی به بادیه فرو شد. گوشه جیب مرید پاره بود و آفتاب برگردن او می تافت، تا بسوخت. بر زبان مرید رفت که; «امروز، روزی گرم است!» شیخ، به هیبت در وی نگریست و گفت; «برو، که تو اهل صحبت نیستی!»