چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

فلسفه اخلاق در دوران رنسانس


فلسفه اخلاق در دوران رنسانس

فلسفه اخلاق از سده چهارده تا شانزدهم میلادی بیشتر جنبه ارسطویی به خود گرفته بود و تا اندازه ای نیز دارای ته مایه ای از اندیشه‌های افلاطون، مکتب رواقی و اپیکوری نیز بود. اندیشمندان …

فلسفه اخلاق از سده چهارده تا شانزدهم میلادی بیشتر جنبه ارسطویی به خود گرفته بود و تا اندازه ای نیز دارای ته مایه ای از اندیشه‌های افلاطون، مکتب رواقی و اپیکوری نیز بود. اندیشمندان این دوره به تبع ارسطو، هدف اولیه فلسفه اخلاق را "خیر اعلی" بر می شمردند. با اینکه خیر اعلی، فی نفسه مطلوب است ولی امور دیگر توسط این خیر اعلی دارای مطلوبیت و مقبولیت نیز می گردند. ‏

البته بر خلاف مَدرسیان، انسان گرایان، که در سده چهاردهم در ایتالیا فعالیت خود را شروع کردند، در ابتدا هیچ علاقه ای به تفکر اخلاقی ارسطو نشان ندادند و برعکس "پترارگ" مؤسس این نهضت، رساله های ارسطو را که فقط از طریق ترجمه ها، از آن آگاهی یافته بود، خشک و نظری دانسته و به شدت مورد انتقاد قرار داد. ‏

گرچه ارسطو فضایل و رذایل را به دقت تعرف و از یکدیگر تمییز و تفکیک کرده بود و لی فاقد فصاحت روح افزا و مؤثری بود که پترارگ در آثار خود آن را ستوده و برای انگیزش رفتار مبتنی بر فضیلت لازم می دانست. با این وجود در سده پانزده و شانزدهم بسیاری از انسان گرایان به پیروی از "لئونارد برونی" از طرفداران فلسفه اخلاق ارسطویی گشتند. در این دوران فلسفه اخلاق در کنار دیگر رشته های علوم انسانی چون تاریخ، معانی و بیان، دستور زبان و شعر به عنوان بخشی از تحقیقات اندیشمندان در نظر گرفته شد.‏

تعریف ارسطو از فضایل اخلاقی به این شرح است: "فضایل اخلاقی ملکه های مراعات حدّ وسط در اعمال و احساسات هستند. هر فضیلت را دو رذیلت احاطه کرده است، که یکی جنبه افراطی و دیگری جنبه تفریطی آن است. دلیری، حدّ وسط بی باکی و ترس و سخاوت، حدّ وسط اسراف و بخل است". البته این دیدگاه ارسطو توسط "جیمیستوس فلوطین" مورد نقادی قرار گرفت. فلوطین بر این باور بود که آرای ارسطو بیشتر بر ملاحظات کمّی استوار بود. ‏

‏"ژان بدن" نیز با این بیان که یک خیر و فضیلت دو ضدّ نداشته با این نظر ارسطو مخالفت نمود. وی معتقد بود که هر فضیلتی دارای یک ضد است و اصولاً حدّ وسط با طبیعت سازگار نیست. وی از تمثیل آتش و خورشید برای گفته خویش سود جست و بیان داشت که آتش به اعتدال نمی سوزد و خورشید نیز به اعتدال نمی درخشد. این اندیشه ارسطو که اندیشه منشاء سعادت است از اقبال عامی برخوردار شد اما همانند آموزه اش در باب فضیلت اخلاقی منتقدانی نیز در پی داشت.‏

نظریه ارسطو با دیدگاه کسانی که رویکرد اراده گرایانه اتخاذ نموده اند در تضاد و تقابل است. دیدگاهی که خیر اعلی را در اراده می جوید نه در عقل. همچنین با دیدگاهی که معتقدند فعالیت عقلانی در این دنیا لزوماً به سعادت نمی‌انجامد، بلکه به ناکامی می انجامد، زیرا نمی توان علل نهایی امور را در زندگی دنیایی شناسایی کرد؛ در تضاد است. ‏

فلسفه اخلاق افلاطونی نیز از فلسفه های مورد بحث و مطرح در این دوران بود. خیر اعلی در اخلاق افلاطونی همانند اخلاق ارسطو از طریق تفکر و تعقل به دست می آید. امّا در حالی که مشاییان، "موجودات الهی و موجودات آسمانی" را متعلق های مناسبی برای والاترین شکل تفکر می دانستند؛ نو افلاطونیان معتقد بودند که فقط از طریق تفکر و شناخت خداوند والاترین خیر قابل تحقق و دست یافتنی است. از این رو نمی‌‌توان خیر اعلی را در دنیا به نحو کمال به دست آورد و تنها در آخرت می توان به خیر اعلی نایل گردید.

"مارسلیو فیسینو" مشهور ترین نوافلاطون رنسانس بر این باور بود گرچه روح نمی تواند پیش از جداکردن خود از بدن، خدا را کاملاً بشناسد، امّا تعداد اندکی از مردمان استثنایی می توانند در این جهان به چنین موقعیتی دست یازند. البته به زعم وی چنین شناختی از خداوند در دنیا، کوتاه مدت و به طور ناقص به دست می آید و رسیدن به خیر اعلی در دنیا هرگز کامل و دائمی نخواهد بود.

نسترن میرزایی