یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

عبور بی ربط ملال و تفاخر


عبور بی ربط ملال و تفاخر

نگاهی به مجموعه تلویزیونی «عبور از پائیز» مسعود شاه محمدی

● یک

در ابتدا، قصه از آنجا شروع شد که دست‌اندرکاران «سیما» به این نتیجه رسیدند دو ماه رمضان و محرم به ماه های فاقد فیلم و سریال بدل شده اند، پس کم‌کم این نتیجه حاصل شد که باید فیلم‌ها و سریال‌هایی خاص این ایام تولید کرد. فکر خوبی بود اما لااقل چند سالی طول کشید که این فیلم‌ها و سریال‌ها، تعلق خاطرشان به این ایام، از روزه گرفتن شخصیت‌هاشان یا سینه‌زنی و سوگواری‌شان فراتر برود و قصه‌ها، به شکل اختصاصی تداعی کننده نگرشی اعتقادی ـ آئینی باشند.

در این بین، آثاری خلق شدند که هم در پیشگاه مخاطبان عام پاسخی درخور گرفتند و هم در پیشگاه مخاطبان خاص و منتقدان سینمایی، چنان پسندیده آمدند که برای برخی از آنها، ویژه‌نامه‌هایی در نشریات تخصصی منتشر شد. در این مقطع زمانی، فیلم‌ها و سریال‌های مناسبتی دیگر یک بخشنامه یا دستور یا انعکاس تصویری نوعی خط‌مشی سازمانی نبودند بدل به «ژانری بومی» شده بودند با قواعد خاص خود که به راحتی می‌شد افق عدول از این قواعد را رصد کرد و عیب بر این یا آن اثر گرفت که نتوانسته کیفیت مورد نیاز را به مخاطب ارائه دهد؛ و امسال، قضایا کلاً چیز دیگری شد یعنی آثار ماه رمضان اصلاً در چارچوب آن قواعد شکل نگرفتند تا منتقد به دنبال رصد کردن افق عدول آنها از قواعد یادشده باشد.

«عبور از پائیز» ساخته مسعود شاه‌محمدی یکی از سریال‌های یادشده است که واجد اشتراکات شکلی یا معنایی یا روایی با مجموعه‌های تلویزیونی «ژانر مناسبتی» نیست تنها نقطه مشترک میان «عبور از پائیز» با آثار یاد شده محتملاً در چند اشاره‌ای اخلاقی است که این اشارات هم نمی‌تواند دلیلی بر نمایش این مجموعه در ماه رمضان باشد چرا که رویکردهایی مثل: «پول، غرور می‌آورد»، «کفران نعمت، نعمت را از کف‌ات بیرون می‌برد»، «کسی که نیرنگ می‌کند نیرنگ می‌بیند»، «کسی که تملق می‌گوید اولین خنجر را به پشت شنونده‌ تملق فرود می‌آورد» و ... از آغاز شروع به کار سینما و تلویزیون ایران، بدون استثنا در همه آثار دیده شده و می‌شود گاهی با شدت و گاهی با ضعف اما به شکل قاعده و در چارچوبی که عدول از آن، یعنی خاموش کردن نورافکن‌ها موقع فیلمبرداری یا با لنز ترک خورده فیلم گرفتن. پس نمی‌توان صرفاً با اتکا به رویکردهای اخلاقی، اثری را مناسبتی و درخور این ماه ارزیابی کرد؛ با این همه آیا نمی‌توان یک مجموعه را خارج از این قاب، به نقد و نظر نشست؟ چرا! می‌شود؛ ولی این مجموعه تزئین شده که برای زینت‌بخشی خود، هم از «جلیلوند» دوبلور استفاده می‌برد هم از جلوه‌های تصویری که در نسخه‌های ارژینال خود واجد مفاهیم جنبی بسیاری هستند اما در این مجموعه، تنها مخاطب را به این سؤال دچار می‌کنند که: «معنای این لرزش‌ها و تند شدن حرکت فیلم و ... چیست؟»، چه در فیلمنامه چه در کارگردانی و چه در بازیگری، چه برای مخاطبان عام چه برای مخاطبان خاص چه برای منتقدان چه دارد؟ آیا عرضه یک فیلم سینمایی حداکثر ۱۲۰ دقیقه‌ای به شکل مجموعه‌ای با بیش از ۱۰۰۰ دقیقه زمان، چه کسی را سرگرم یا دچار شگفتی حاصل از درک هنری می‌سازد؟

● دو

«عبور از پائیز» با نام استعاری خود یادآور مجموعه‌های کم هزینه اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد است که نویسندگان و کارگردانانی که در پی جذب مخاطبان خاص و مخاطبان عام، به شکلی همزمان بودند آنها را شکل می‌دادند و در بیشتر موارد هر دو گروه، ناراضی از پای گیرنده‌های خانگی خود برمی‌خاستند تا به سراغ مطالعه یا گپ‌‌های خانوادگی بروند. این مجموعه‌ها متعلق به روزگاری بودند که تلویزیون هنوز یکی از اعضای خانواده به شمار نمی‌آمد حداکثر «آشنا»یی بود که پایش به خانه باز شده بود. مجموعه‌های آن دوره، متأثر از آثار سینمایی آن زمان که غالباً دلمشغول استعاره و «پرمعنا سازی» خود بودند، شکل می‌گرفتند و در نهایت هم نه مخاطب خاص و نه عام، از این استعاره‌ها سر در نمی‌آوردند. با این همه «عبور از پائیز» ـ خوشبختانه ـ فقط در نام خود از این نوع استعاره‌سازی استفاده برده و در باقی موارد، به نوعی استعاره سازی ـ لااقل ـ «قابل درک» پناه آورده که استعاره‌ها با شبیه‌سازی «ضرب‌المثل‌ها» یا «قصص عامه»، معنای خود را به اکثر مخاطبان انتقال می‌دهند. [پدیده‌ای که باز از سینمای دو دهه اخیر به تلویزیون نقل مکان کرده و البته نقل مکان فرخنده‌ای است] این نوع استعاره، مثلاً از زبان «دختر کوچک» این «ابوالهول ساخت و ساز» [که با نام «رئیس» و با بازی «جلیلوند» او را باز می‌شناسیم] زیاد مورد استفاده قرار می‌گیرد اما چندان طبیعی نیست یعنی معنایش قابل درک است اما این که دختر خانمی که میان انتخاب نامزدش یا احترام پدرش، سرگردان مانده باشد و دائم جواب بدهد و ندهد به زنگ‌های نامزد و شاید هم همسر آینده‌اش، این رویه را پیشه کند. حتی اگر بازیگر تئاتر هم باشد و این همسر آینده، نویسنده و کارگردان تئاتر [نمی‌دانم این چه تصور خاصی است که در تلویزیون ایران بارها شاهد آن بوده‌ایم که می‌خواهند نشان دهند تئاتری‌های دارای رفتاری غیرطبیعی‌اند در مورد شاعرها و نویسنده‌ها هم این نگاه دیده می‌شود. این «قلب» واقعیت ریشه در چه دارد؟ طبیعی نیست و این جور حرف‌زدن‌ها بیش از آنکه نشانه افکار بلند و عینیت تشویش باشند، نشانه خروج از دایره «عقل مورد استناد جمیع مردم» است. حالا چرا این طور روبه‌روییم با شخصیت‌ها در این مجموعه؟ شاید برای این که نویسنده متن مصمم است که «لیرشاه» تلویزیونی بسازد و سه دختر ایرانی را در موقعیتی در قبال یک پدر ایرانی قرار دهد که یادآور تراژدی شکسپیر باشند [و البته در وسط راه، به این «لیرشاه» سهمی از چند شخصیت منفی شکسپیر برسد یعنی ما با تجمع شخصیت‌های مشهور شکسپیری در یک اثر روبه‌رو باشیم] و طبیعتاً این نوع استعاره سازی در گفت‌وگوها، کاملاً یادآور استعاره سازی‌های ویلیام شکسپیر در آثارش است، با این همه نویسنده متن از یاد می‌برد که آدم‌های ایرانی ۱۳۸۸، نه در رفتار و نه در گفتار، هیچ شباهتی به آدم‌های مورد نظر آن نمایشنامه‌ها ندارند چنان که این ریتم کشدار هم ربطی به ریتم تند و حاوی «ایده‌های بسیار» در هر «پرده» نمایشنامه‌نویس انگلیسی ندارد. بزرگترین مشکل «عبور از پائیز»، «ریتم» است که کندی آن، بیش از آنکه حاصل «عدم درک درست کارگردان» از این مقوله باشد، محصول رساندن این خط قصه ملال‌آور تا پایان ماه رمضان است به همین دلیل هم، در هر قسمت، مخاطبان حداکثر با دوایده در دو وضعیت روبه‌رویند که نمایش آنها با ریتم درست و در همین شکل «تدوین ضربدری»‌اش بیشتر از پنج دقیقه طول نمی‌کشد اما مخاطبان باید در زمانی طولانی و چندین برابر، این صحنه‌ها را تحمل کنند.

سؤال این است: «عبور از پائیز» غیر از صحنه‌های مملو از ساختمان‌ها و ویلاهای شیک، ماشین‌های شیک، پارکینگ‌های طبقاتی شیک، پله‌های برقی شیک، سالن‌های متروی شیک، لباس‌های شیک، صداهای شیک و گفت‌وگوهای بیش از اندازه شیک [مثل غذایی که به جای یک پیمانه نمک، یک سطل نمک تویش ریخته باشند] چه دارد؟ و اصلاً... چه ربطی دارد به این ماه؟! این پرسشی استعاری نیست واقعی است!