چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

درباره انحطاط اقتصادی آمریکا


درباره انحطاط اقتصادی آمریکا

قدرت جهان هفت ضلعی می شود

مقاله زیر را نویسنده وال‌استریت ژورنال نوشته است و باید آن را با توجه ویژه به این نکته خواند که وال‌استریت ژورنال یک مجله موافق سیاست‌های کلان آمریکایی است. اما در حالی که این سوگیری در نوشته مشهود است، می‌بینیم که نویسنده معترف به تغییر جغرافیای قدرت اقتصادی در جهان شده است. اگرچه نویسنده همچنان مدعی رهبری آمریکا بر جهان است، اما ناغافل اعتراف می‌کند که این رهبری تنها در پس تغییرات شدید و هم سو شدن با دیگر قدرت‌های اقتصادی (خصوصا اقتصادهای نوظهور) ممکن است.

آمریکا اکنون ضمن ادامه روابط با اروپا و ژاپن، رابطه خود را با چین، هند، برزیل و ترکیه نیز سرعت بخشیده است. اما در عین حال ادعای رهبری خود را نیز در مدیریت جهان حفظ کرده است.

تعادل قدرت در جهان در حال تغییر است. اکنون نام کشورهایی چون چین، هند، ترکیه و برزیل بیشتر به گوش می‌رسد و شاهد فعالیت این کشورها در حوزه‌های وسیع تری هستیم. برنامه‌های بلندپروازانه اتحادیه اروپا در راستای ایجاد یک پیمان جهانی جهت کاهش انتشار کربن شکست خورده است و گسترش اتحادیه اروپا در پی بحران بدهی‌های این کشورها بسیار کند پیش می‌رود. ژاپن مقام خود را به عنوان اولین اقتصاد آسیا به چین واگذار کرده است و به طور قابل ملاحظه‌ای حالت تدافعی در منطقه به خود گرفته است چرا که قدرت پنهان و آشکار چین به طور چشمگیری در حال افزایش است.

برخی در محافل بین‌المللی، این تغییرات را به یک مساله نسبت می‌دهند: انحطاط آمریکایی. به نظر می‌آید پیرامون همه نتایج مربوط به این مساله یک ارتباط منطقی وجود دارد: بحران مالی، به طور گسترده‌ای شکست نظام سرمایه‌داری کاپیتالیسم «آنگلو ساکسون» را به تصویر کشیده است. جنگ در افغانستان و عراق، قدرت آمریکا را در سراشیب نزول قرار داده است و برخی معتقدند که توان آمریکا برای اثرگذاری در خاورمیانه کاهش یافته است. بحث درباره «کاپیتالیسم دولتی» در چین نیز بسیار داغ است. به نظر می‌رسد با پیدایش قدرت‌های جدی نوظهور، تصویری از انحطاط آمریکا ایجاد شود.

آنچه در حال وقوع است مهم است اما بیش از آن، بسیار پیچیده است. ایالات متحده در حال انحطاط نیست بلکه در میانه ایجاد تعادل افزون‌تری است. اتحاد همبستگی که در آمریکا بعد از جنگ سرد به وجود آمد دیگر برای حرکت رو به جلوی آن کافی نیست. در نتیجه، چه در زمان تصدی جورج دبلیو بوش و چه باراک اوباما، سیاست خارجی آمریکا در جهت خلق مشارکت جدید و گاهی اوقات مشکل برای تجهیز مجدد حرکت آن به سمت آینده‌ای روشن‌تر حرکت می‌کند.

از دهه ۱۹۷۰ تا آغاز این دهه، جهان دوره‌ای را پشت سر گذاشته است که شاید آیندگان از آن به عنوان عصر سه جانبه یاد کنند. در اوایل دهه ۷۰، آمریکایی‌ها با شکست در ویتنام روبه‌رو شدند و به عصر برتون وودز با دعوت از هم پیمانان اصلی اروپایی و ژاپن پایان دادند تا به این ترتیب یک سیستم سه جانبه را ایجاد نمایند. یعنی اروپای غربی، ژاپن و ایالات متحده. این دسته، بیشترین سهم را از اقتصاد غیر کمونیستی جهان به خود اختصاص داده بودند. در پی اشتراک منافع در برخی موضوعات، این قدرت‌های سه جانبه توانستند یک برنامه جهانی درباره برخی موضوعات کلیدی طرح ریزی نمایند.

سیاست‌های ارزی، توسعه تجارت آزاد، یکپارچه سازی کشورهای در حال توسعه در یک سیستم مالی جهانی، کمک به اقتصادهای پیمان ورشو برای گذار به جهان غرب. بنابراین، اعضای این اتحاد سه جانبه تلاش‌ها و دستاوردهای زیادی از خود نشان دادند.

این سیستم به خصوص برای آمریکا بسیار کارآمد بود. اروپا و ژاپن به یک تعهد اصولی برای پایبندی به نظم جهانی که مد نظر آمریکا بود تن دادند و همچنین سیاست اصلی برای گسترش همکاری‌ها در جهت حمایت ازهم پیمانان ثروتمند و قدرتمندی شکل گرفت که با منافع بلند مدت آمریکا همسو و منطبق بوده باشد. این همان سیستم سه وجهی است (نه اینکه آمریکا به خودی خود چنین قدرتی داشته باشد) که امروز تصویری از انحطاط آن به چشم می‌خورد. اروپای غربی و ژاپن در دهه ۱۹۷۰ قدرت بیشتری یافتند و تصور می‌شد که این شراکت سه‌جانبه با گذشت زمان قدرتمندتر و تاثیرگذارتر خواهد شد. اما برخلاف این فرض، اتفاق دیگری رخ داد.

هم ژاپن و هم اروپا از لحاظ جمعیتی و اقتصادی روند نزولی طی کردند. تجارت آزاد و سیستم سرمایه گذاری جهانی، رشد بیشتری را در سایر بخش‌های آسیا در مقایسه با ژاپن به خود دید. اروپا که به دنبال جذب ملل سابق پیمان ورشو بود اشتباه تاریخی خود را در پذیرش یورو مرتکب شد در حالیکه باید برنامه پرتکاپوتری در تحول بازار کار، یارانه و مواردی از این دست را دنبال می‌کرد.

نتیجه آن امروز این است که این شراکت سه جانبه دیگر نمی‌تواند به عنوان برگ برنده اصلی از روابطی باشد که آمریکا به وسیله آن بتواند یک سیستم جهانی لیبرال بپروراند.

ترکیه که به طور روزافزون در حال فاصله گرفتن از اروپا می‌باشد، در مسیری قرار گرفته است که می‌تواند به قدرت موثرتری در خاورمیانه تبدیل شود تا در اتحادیه اروپا. چین و هند در حال رقابت هستند تا بتوانند جای اروپا را به عنوان مهم‌ترین شرکای غیرآمریکایی در آفریقا بگیرند. در آمریکای لاتین نیز اروپا به عنوان دومین شریک اقتصادی و سیاسی مهم (بعد از آمریکا) می‌رود که جای خود را به چین بدهد.

ایالات متحده همچنان نقش رهبری خود را حفظ خواهد کرد اما این بار به صورت یک جهان هفت جانبه و نه سه جانبه. علاوه بر اروپا و ژاپن، چین ، هند، برزیل و ترکیه اکنون در لیست فوریت‌های واشنگتن قرار گرفته‌اند. (روسیه هنوز تصمیم نگرفته است که آیا می‌خواهد به این دسته بپیوندد یا بدخلقی کند؛ مذاکرات ادامه دارد) این شراکت جدید هنوز با چالش‌های زیادی همراه است. کشورهای سه جانبه طی سال‌ها یاد گرفتند که چگونه با هم کار کنند و چگونه خود را با نیازهای هم تطبیق دهند. اکنون این کشورهای هفت گانه باید آنقدر کار کنند تا به یک رویکرد مشترک دست یابند.

این کار آسان نیست و موفقیت مطلق به دست نخواهد آمد. اما حتی در نظام جهان نوظهور نیز احتمال دارد ایالات متحده بیش از آنچه دیگران فکر می‌کنند بتواند موفقیت‌های بیشتری در توسعه برنامه‌های جهانی خود کسب کند. آنچه واشنگتن در آن بسیار منحصر به فرد است، خواستن و میل فراوان به یک سیستم جهانی لیبرال در تجارت آزاد، آزادی دریاها، ایجاد قوانین قابل اجرا در قراردادها و حفاظت از سرمایه خارجی است. آنچه بعد از جنگ جهانی دوم به عنوان رویای بزرگ آمریکایی آغاز شد، به جذب حمایت و حرکت رو به جلوی خود در قرن بیست‌ویکم ادامه خواهد داد و واشنگتن سردمدار تصویر بزرگ جهان باقی خواهد ماند. به‌رغم همه صحبت‌هایی که درباره انحطاط آمریکا به میان می‌آید، کشورهایی که با دردناک ترین تغییرات روبه‌رو هستند، همان شرکای سه جانبه قدیم می‌باشند.

ژاپن مجبور است حضور یک رقیب مزاحم در منطقه یعنی چین را در کنار خود تحمل کند. در اروپا، کشورهایی که زمانی قدرت امپراتوری جهان را در دست داشتند، اکنون باید گام دیگری را در عقبگرد از امپراتوری خود بپذیرند.

اکنون مساله مهم در سیاست خارجی آمریکا وارد شدن به گفت‌وگوهای استراتژیک عمیق با شرکای جدید است بدون آنکه شرکای قدیمی فراموش شوند یا از آنها غفلت شود. ایالات متحده باید شبکه ارتباطی و پیوندهای ریشه‌ای مشابهی را ایجاد نماید که در سال‌های بعد از جنگ چنین رابطه‌ای را با اروپا و ژاپن ایجاد کرده بود که در دوره سه جانبه عمیق تر نیز شد. اتاق‌های فکر، محققین، دانش آموزان، هنرمندان، بانکداران، دیپلمات‌ها و افسران ارتش باید با همتایان خود در هر یک از این کشورها همکاری کنند چرا که رویای ما رسیدن به موفقیت مشترک در قرن جدید است.

رویای جهان آمریکایی به این علت که آمریکایی است قدرتمند نیست بلکه قدرت آن از این جهت است که به‌رغم همه محدودیت‌ها و نقصان‌ها، بهترین راه برای حرکت رو به جلو است. شرکای سه جانبه اصلی به همین دلیل به ایالات متحده پیوستند تا توسعه آن را از یک نسل قبل آغاز کرده باشند و به همین دلیل است که قدرت‌های رو به رشد که شمار آن در حال افزایش می‌باشد، امروز در جهت تحقق آن گام بر می‌دارند.

والتر راسل مید

مترجم: رویا مرسلی

منبع: وال استریت ژورنال