سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

فاصله ات را حفظ كن


فاصله ات را حفظ كن

تفكر یگانه فعلی است كه با گسستن پیوند بین جانوری همچون آدمی و منافعش – چراكه مادامی كه آدمی فقط در كار دفاع از منافع خود برآید, جانوری بیش نیست – او را بدل به سوژه انسان می كند آنچه همواره در پی این كنش تفكر برجای می ماند, قسمی «فاصله» است

تفكر یگانه فعلی است كه با گسستن پیوند بین جانوری همچون آدمی و منافعش – چراكه مادامی كه آدمی فقط در كار دفاع از منافع خود برآید، جانوری بیش نیست – او را بدل به سوژه/ انسان می‌كند. آنچه همواره در پی این كنش تفكر برجای می‌ماند، قسمی «فاصله» است.

فاصله‌ای بین سوژه و جایگاه نمادین او. برای تفكر چنین فاصله‌ای خصلتی ایجابی دارد؛ چراكه فقدان این فاصله گواه بر آن است كه آدمی هنوز پیوند خود را با منافع و جایگاه نمادینش نگسسته است. تو گویی خود حفظ این پیوند به این واقعیت دوم نیز اشاره می‌كند و آن هم اینكه آن كنشی كه آدمی به تبع آن قلب ماهیت می‌دهد و بدل به سوژه می‌شود، رُخ نداده است.

از این رو كنشی به نام تفكر كه نتواند چنین فاصله‌ای ایجاد كند، شایسته نام‌نهی این عنوان نیست. پس می‌توان سخن از پیوند دائمی و ضروری «تفكر» و «فاصله» راند و یادآور شد غیبت چنین «فاصله»ای در حكم غیاب «تفكر» و در نتیجه غیاب «سوژه» است.

آنچه در ابتدا گفتنی می‌نماید این است كه مراد از فاصله‌ای كه ضرورت تفكر است، آن قسم جداافتادگی، فصل و انفكاكی كه دلالت كننده عدم‌ارتباط و بیگانه‌بودن تفكر با واقعیت نمادین باشد، نیست؛ چه از قضا تفكر آشكارا دست خود را در درون پلیدی چنین واقعیتی می‌بیند و قصد تبری جستن از آن را ندارد.

در واقع بی‌آنكه بخواهیم برای این فاصله پیش‌شرطی قائل شویم، باید گفت چنین فاصله‌ای در درون واقعیت نمادین شكل می‌گیرد. اسلاووی ژیژك، فیلسوف اسلوونیایی، سوژه را «خلاء» و «هیچی» می‌داند كه مقدم بر ادغام‌شدن سوژه در عرصه نمادین است.

سوژه در عرصه نمادین در كار پركردن این خلاء برمی‌آید. ولی از آنجا كه این خلاء برآیند وجودی خود سوژه است و سوژه، سوژه بودن خود را از آن دارد، پركردن آن به مثابه ازبین‌بردن خود سوژه است. تفكر كنشی است كه با پاره كردن پیوند سوژه و عناصری كه خلاء سوژه را پر كرده‌اند، یك بار دیگر هویت راستین سوژه را به او بازمی‌گرداند.

ژیژك در تحلیل«فرمول‌های هویت‌یابی جنسی» ژاك لاكان می‌گوید: مقاومت زنانه‌ای در برابر هویت یافتن نمادینی كه فرمول‌ها‌ی هویت‌یابی جنسی در كار شكل دادنش هستند، وجود دارد. به بیان دیگر زنانگی در این فرمول‌ها از هرگونه نمادینه‌شدن امتناع می‌كند. – بی‌دلیل نیست كه ژیژك در تفسیر خود از جمله مشهور «زن وجود ندارد.»

اوتو واینینگر / ژاك لاكان، زن را بنیان سوبژكتیویته معرفی می‌كند – ژیژك اذعان دارد شكلی كه این مقاومت زنانه به خود می‌گیرد، شكلی «هیستریك» است. این هیستریك‌ بودن خود را به صورت پرسش از دیگری بزرگ كه می‌خواهد مقاومت زنانه را از بین ببرد و زنانگی را نمادینه كند، نشان می‌دهد. – ژیژك این پرسش را به صورت «chevuo?» یعنی، [دیگری] از من چه می‌خواهی؟

می‌نویسد. – صرف بیان چنین پرسشی، «فاصله»ای بین پرسش‌كننده و دیگری بزرگ یا همان عرصه نمادین ایجاد می‌كند. چرا كه این پرسش به طور ضمنی به دو چیز مستقل اشاره می‌كند كه هنوز یكی نشده‌اند و فاصله‌ای بین‌شان وجود دارد: یكی چیزی كه از او خواسته شده و یكی دیگر چیزی كه می‌خواهد. این فاصله حكایت از آن دارد كه تلاش عرصه نمادین برای نمادینه و یكی كردن پرسش‌كننده با خود، منتج به شكست شده است.

اهمیت دیگر این پرسش و فاصله‌ای كه ایجاد می‌كند آن است كه ما را در مقام یك سوژه برمی‌سازد. این فاصله سوژه‌ساز در مقام شكافی در عرصه نمادین عمل می‌كند، شكافی كه به همان اندازه كه سوژه استقلال و فردیت – نه آن قسم فردیت قیّم‌مآبانه لیبرالیستی كه قرار است پارلمان و سازمان‌های حقوق بشر سخنگویش باشند– خود را از آن دارد، اخلال در یكدستی واقعیت نمادین نیز از آنجا آب می‌خورد. كیفیت این فاصله بسته به هیچ محتوا، جوهر و پیش‌شرطی نیست.

در واقع باید از هرگونه تعریفی برای این فاصله اجتناب كرد و فقط و فقط بر خود این فاصله، آن هم بدون هیچ پیش‌شرطی تاكید گذاشت. به بیان دیگر می‌توان گفت یگانه محتوای این فاصله، خود «فاصله» است.

مقاومت و پافشاری بر قائل‌نشدن هرگونه محتوا و پیش‌شرطی را می‌توان استراتژی سوژه دانست. عرصه نمادین در حركت به سوی كلیت و امر كلی كه با نمادینه‌كردن همه چیز و همه كس همراه است، آنجا كه با فاصله‌ای مبتنی بر پیش‌شرط‌ها و محتوایی خاص روبه‌رو می‌شود با بازتولید آن محتوا و پیش‌شرط‌ها و در نتیجه خود آن فاصله، چنین فاصله‌ای را نمادینه و سپس رادیكالیسم بالقوه آن را اخته می‌كند. بخش عمده موفقیت سرمایه‌داری را باید در همین نكته جست‌وجو كرد.

در عصر سرمایه‌داری می‌بینیم آن فرهنگی كه برای حفظ موجودیت خود و هضم‌نشدن در منطق جهانی‌شدن، تاكید را بر حفظ و احیای فرهنگ بومی می‌گذارد، از قضا با این عمل، در درون همان هیولای جهانی‌شدن خود را نمادینه می‌یابد.

عقیم‌گذاشتن هرگونه تلاشی كه قصد پیش‌شرط‌گذاشتن برای این فاصله و تعریف‌كردن آن را داشته باشد و تاكید بر خود عنصر فاصله، چنین فاصله‌ای را برای عرصه نمادین بدل به امری گنگ، ناشناخته و هراسناك می‌كند كه هر آینه ممكن است كل آن عرصه را زیر و رو كند. فاعلان چنین كنش ویرانگری فقط و فقط «مردم» هستند كه با خلق مفهوم «سیاست»، همگانی‌ترین و رهایی‌بخش‌ترین شكل «فاصله» را برمی‌سازند.

ارسلان ریحان‌زاده