جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

فاطمه‌ای‌ که‌ می‌شناسیم


فاطمه‌ای‌ که‌ می‌شناسیم

نوشتن از کسی که مادر اهل بیت است، کسی که نور خانواده پیامبر است، کسی که پاک و مطهر است، سخت است. برای شناختن فاطمه هم لازم است علی‌(ع) را بشناسیم، هم حسن(ع) و حسین(ع) را و هم بقیه ائمه(ع) …

نوشتن از کسی که مادر اهل بیت است، کسی که نور خانواده پیامبر است، کسی که پاک و مطهر است، سخت است. برای شناختن فاطمه هم لازم است علی‌(ع) را بشناسیم، هم حسن(ع) و حسین(ع) را و هم بقیه ائمه(ع) را، هم زینب را توی دشت کربلا، هم پیامبر را توی سختی‌های مکه و هم لازم نیست همه این‌ها را بشناسیم و فقط لازم است فاطمه(س) را بشناسیم، خودش را و تکه‌های کوچکی از زندگی‌اش را.

سلمان، فاطمه(س) را تا خانه پیامبر همراهی می‌کرد، در بین راه به ایشان عرض می‌کند: دریغا! دختران کسرا و قیصر، ابریشم و حریر می‌پوشند و دختر محمد، عبایی پشمی که دوازده جای آن با لیف خرما وصله خورده است. به خانه پیامبر که رسیدند فاطمه(س) به پدر می‌گوید: پدرجان! سلمان از لباس من تعجب کرده است؛ در حالی که سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث فرموده، ۵ سال است من و علی از اثاث زندگی چیزی نداریم، جز پوست گوسفندی که روزها روی آن به شترمان علف می‌دهیم و شب‌ها از آن، بستر خوابمان را می‌سازیم و بالش زیر سر ما از پوستی است که درون آن از لیف خرما پر شده است. پیامبر فرمود: سلمان! دختر من، ازسبقت‌گرفتگان به سوی پروردگار است.

فاطمه(س) به خاطر فشار کارهای طاقت‌فرسا و زیاد، به همراه علی‌(ع) به پیامبر ‌مراجعه کرد و از ایشان خدمتکاری درخواست کرد تا در کارهای خانه کمکش کند. پیامبر پرسید «چیزی بهتر از خادم نمی‌خواهید؟» هم فاطمه زهرا(س) و هم حضرت علی(ع)، هر دوشان موافقت کردند، پیامبر هم تسبیحاتی به آن‌ها می‌آموزد که بعدها به تسبیحات حضرت فاطمه(س) مشهور ‌شد که فاطمه (س) را از خدمتکار و کمک مادی بی‌نیاز کرد، که نشانه توکل فاطمه(س) به خداوند و رضایتش از مشیت الهی است.

همه فکر می‌کردند فاطمه(س ) دختر پیامبر باید همسر مردی شود که از لحاظ مال و ثروت معروف باشد، مشکل مالی نداشته باشد و زندگی راحتی را برای دختر پیامبر بسازد، پیامبر در مراسم ازدواج فاطمه(س) به دخترش گفت: «مبادا نگران فقر شوهرت باشی. پدرت اگر می‌خواست می‌توانست گنج‌های زمین را مالک شود، اما او خشنودی خدا را برگزید».

درحالی که پیامبر، فاطمه(س) را می‌بوسید، عایشه سر رسید و پرسید: ای رسول خدا آیا او را دوست داری؟ پیامبر فرمود: «به خدا قسم اگر شدت علاقه مرا به او می‌دانستی، او را بیشتر دوست می‌داشتی» همیشه آخرین نفری که پیامبر قبل از هر سفر خود با او وداع می‌کرد و اولین نفری که بعد از برگشتش از سفر به دیدن او می‌رفت، فاطمه بود و این عادت پیامبر شده بود.

بچه‌ها برایش مهم بودند و حواسش به آن‌ها بود، می‌دانست که مادری کردن برای فرزندانش از هر چیزی مهم‌تر است، حتی از خانه‌داری‌اش، روزی سلمان وارد خانه فاطمه(س) می‌شود و می‌بیند دختر پیامبر آسیاب را می‌چرخاند، در حالی‌که فرزندش حسن گریه می‌کند. عرض می‌کند که: من آسیاب را بچرخانم یا بچه را ساکت کنم؟ فاطمه(س) می‌فرماید: «شما آسیاب کنید، من بر آرام کردن بچه سزاوارترم».

«صداکردن پیامبر را درمیان خودتان، همانند صداکردن همدیگر مشمارید.» (نور:۶۳) وقتی این آیه نازل شد، مسلمانان امر شدند که پیامبر را با نام‌هایی مثل «یا رسول ا...» و «یا ایها النبی» خطاب کنند. فاطمه(س) می‌فرماید: من دیگر جرأت نکردم ایشان را پدرجان خطاب کنم. وقتی به خدمت ایشان رسیدم، خطاب کردم: «یا رسول ا...» و این نام را سه مرتبه تکرار کردم، ولی پدرم هر بار از من رو برگرداند در مرتبه سوم به من فرمود: «فاطمه، این آیه، درباره تو و خاندان و نسل تو نازل نشده است؛ زیرا تو از من هستی و من از تو. این آیه درباره جفاپیشگان و تندخویان قریش که فخرفروش و متکبرند نازل شده است. تو مانند قبل، مرا پدرجان خطاب کن؛ زیرا این خطاب، دلم را زنده می‌کند و خدا را خشنود می‌سازد»

نویسنده: صدیقه سادات بهشتی