سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
فاطمهای که میشناسیم
نوشتن از کسی که مادر اهل بیت است، کسی که نور خانواده پیامبر است، کسی که پاک و مطهر است، سخت است. برای شناختن فاطمه هم لازم است علی(ع) را بشناسیم، هم حسن(ع) و حسین(ع) را و هم بقیه ائمه(ع) را، هم زینب را توی دشت کربلا، هم پیامبر را توی سختیهای مکه و هم لازم نیست همه اینها را بشناسیم و فقط لازم است فاطمه(س) را بشناسیم، خودش را و تکههای کوچکی از زندگیاش را.
سلمان، فاطمه(س) را تا خانه پیامبر همراهی میکرد، در بین راه به ایشان عرض میکند: دریغا! دختران کسرا و قیصر، ابریشم و حریر میپوشند و دختر محمد، عبایی پشمی که دوازده جای آن با لیف خرما وصله خورده است. به خانه پیامبر که رسیدند فاطمه(س) به پدر میگوید: پدرجان! سلمان از لباس من تعجب کرده است؛ در حالی که سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث فرموده، ۵ سال است من و علی از اثاث زندگی چیزی نداریم، جز پوست گوسفندی که روزها روی آن به شترمان علف میدهیم و شبها از آن، بستر خوابمان را میسازیم و بالش زیر سر ما از پوستی است که درون آن از لیف خرما پر شده است. پیامبر فرمود: سلمان! دختر من، ازسبقتگرفتگان به سوی پروردگار است.
فاطمه(س) به خاطر فشار کارهای طاقتفرسا و زیاد، به همراه علی(ع) به پیامبر مراجعه کرد و از ایشان خدمتکاری درخواست کرد تا در کارهای خانه کمکش کند. پیامبر پرسید «چیزی بهتر از خادم نمیخواهید؟» هم فاطمه زهرا(س) و هم حضرت علی(ع)، هر دوشان موافقت کردند، پیامبر هم تسبیحاتی به آنها میآموزد که بعدها به تسبیحات حضرت فاطمه(س) مشهور شد که فاطمه (س) را از خدمتکار و کمک مادی بینیاز کرد، که نشانه توکل فاطمه(س) به خداوند و رضایتش از مشیت الهی است.
همه فکر میکردند فاطمه(س ) دختر پیامبر باید همسر مردی شود که از لحاظ مال و ثروت معروف باشد، مشکل مالی نداشته باشد و زندگی راحتی را برای دختر پیامبر بسازد، پیامبر در مراسم ازدواج فاطمه(س) به دخترش گفت: «مبادا نگران فقر شوهرت باشی. پدرت اگر میخواست میتوانست گنجهای زمین را مالک شود، اما او خشنودی خدا را برگزید».
درحالی که پیامبر، فاطمه(س) را میبوسید، عایشه سر رسید و پرسید: ای رسول خدا آیا او را دوست داری؟ پیامبر فرمود: «به خدا قسم اگر شدت علاقه مرا به او میدانستی، او را بیشتر دوست میداشتی» همیشه آخرین نفری که پیامبر قبل از هر سفر خود با او وداع میکرد و اولین نفری که بعد از برگشتش از سفر به دیدن او میرفت، فاطمه بود و این عادت پیامبر شده بود.
بچهها برایش مهم بودند و حواسش به آنها بود، میدانست که مادری کردن برای فرزندانش از هر چیزی مهمتر است، حتی از خانهداریاش، روزی سلمان وارد خانه فاطمه(س) میشود و میبیند دختر پیامبر آسیاب را میچرخاند، در حالیکه فرزندش حسن گریه میکند. عرض میکند که: من آسیاب را بچرخانم یا بچه را ساکت کنم؟ فاطمه(س) میفرماید: «شما آسیاب کنید، من بر آرام کردن بچه سزاوارترم».
«صداکردن پیامبر را درمیان خودتان، همانند صداکردن همدیگر مشمارید.» (نور:۶۳) وقتی این آیه نازل شد، مسلمانان امر شدند که پیامبر را با نامهایی مثل «یا رسول ا...» و «یا ایها النبی» خطاب کنند. فاطمه(س) میفرماید: من دیگر جرأت نکردم ایشان را پدرجان خطاب کنم. وقتی به خدمت ایشان رسیدم، خطاب کردم: «یا رسول ا...» و این نام را سه مرتبه تکرار کردم، ولی پدرم هر بار از من رو برگرداند در مرتبه سوم به من فرمود: «فاطمه، این آیه، درباره تو و خاندان و نسل تو نازل نشده است؛ زیرا تو از من هستی و من از تو. این آیه درباره جفاپیشگان و تندخویان قریش که فخرفروش و متکبرند نازل شده است. تو مانند قبل، مرا پدرجان خطاب کن؛ زیرا این خطاب، دلم را زنده میکند و خدا را خشنود میسازد»
نویسنده: صدیقه سادات بهشتی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست