چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
خلاصی از دست زورگوها
دوری کردن از آدمی زورگو که عمداً مردم را اذیت میکند، بهترین خطمشی است. اگر در محیط زندگی یا کار با کسی مواجه شدی که دانسته به پرخاشگری متوسل میشود و تو را آزار میدهد، این مبحث را بخوان.
● از روی سادهدلی یا عمدی
تمام ظلمها و ستمها ناشی از سنگدلی و ضعف است. سنکا به اعتقاد من، نود درصد رفتارهای خشونتآمیز بستگی به موقعیت درد و نشای از رویدادی است که فرد را ناراحت و مغموم کرده است. اگر تو ماهرانه و احساسی با اینگونه افراد برخورد کنی، میتوانی قضیه را با صلح و صفا حل و فصل کنی. ده درصد بقیه رفتارهای ناهنجار هم عمدی است، که لازم است در برابر چنین افرادی رفتاری بهخصوص در پیش گرفت، چون آنان اغلب غیرمنطقی عمل میکنند و کاری به دلیل و برهان ندارند.
از کجا میفهمی فردی معمولاً همیشه فاقد درایت است یا صرفاً ناراحتی باعث شده است بیمنطق شود؟ احتمالاً خودت میتوانی این را حس کنی. در مورد آن عده از مردم که دلچسب بهنظر نمیرسند، میتوانی تشخیص دهی درگیر مسئلهای احساسی هستند که موقعیتی خاص برایشان پیش آورده و تو هم از سر بدبیاری همان موقع مقابلش سبز شده و مورد خشم او قرار گرفتهای. تو نسبت به اینگونه افراد نوعی واکنش انسانی در خود حس میکنی و شاید بتوانی از آنان دلجوئی کنی،
از طرف دیگر، افراد زورگو آنقدر سر به سرت میگذارند تا بالاخره موفق شود. تو احساس میکنی نوعی بدجنسی در آنان وجود دارد و با تمام وجود میدانی که عمداً روی تو را زمین میزنند تا خودشان احساس برتری کنند. شاید اینگونه افراد از دیدن اینکه تو دست و پایت را گم کردهای، لذت میبرند و بیشتر سعی میکنند تو را آزار دهند.
● آیا بدرفتاری عمدی خطرناک است؟
انسان به سختی متقاعد میشود کسی برتر است، مگر در این موقعیت، فرد برتر کاری کند که فرد دیگر به وضوح رنج بکشد مکس ردین بعداً توضیح خواهم داد که چطور با زورگویان کنار بیائی. اما اول لازم است توضیح داده شود چطور از عهده آن ده درصد افراد ناجور که به نوعی بیمار هستند، برآئی. این افراد در سر راه خود همه را لگدمال میکنند بیآنکه به آخر و عاقبت کار توجه داشته باشند. این افراد یا در دوران کودکی به شدت بدرفتاری دیدهاند یا به آنان کممحلی شده است که حالا در بزرگسالی هیچ اهمیتی به همنوعان خود نمیدهند. این گروه شامل افرادی است که ناهنجاری ذهنی دارند یا صرفاً مردمآزاری میکنند. نشانههای فیزیکی افرادی که موادمخدر استعمال میکنند، عبارتند از: مردمک گشاد و خیره با حالتی گنگ، چشمانی که دائم میچرخد، ظاهر ژولیده و بینهایت شلخته، بددهنی.
سر به سر اینگونه افراد نگذار. اگر در صفی ایستادهای و یک آدم ناجور آمد و جلوی تو در صف ایستاد، از خودت بپرس آیا ارزشش را دارد سلامت و ایمنی خود را به خطر بیندازی و با چنین آدمی دهان به دهان شوی؟
در دنیای پر از خشونت امروزی که آدم مورد حمله غریبهها قرار میگیرد، اتخاذ رفتاری ملایم نشانه بیعرضگی نیست، بلکه امری عاقلانه است.
غرورت را زیر پا بگذاری بهتر است تا زندگیات را. با انتخاب روش مبارزه میتوانی چشماندازی از رویدادها تشکیل دهی و متوجه شوی که وقتی کسی نوبت صف را رعایت نمیکند یا حق پارک تو را زیر پا میگذارد، خوشحالی و ایمنی تو را تضمین نمیکند.
● تو در برابر من
در عین حال که پیش از حد به سمت عقب متمایلشدهای، ممکن است با صورت زمین بخوری. جیمز تربر
روانشناسان رفتاری، پی بردهاند که بیشتر زورگوها و قلدرها تا جائی که به آنان اجازه داده شود، بدرفتاری میکنند. آنان مسئول اعمال خود نیستند. دیگران باید مسئول باشند. چطور میتوانی کاری کنی که زورگو مسئولیت اعمالش را به گردن بگیرد؟ از کلمه تو استفاده کن. بیشتر کارشناسان امور روانپزشکی بر اهمیت استفاده از کلمه من تأکید دارند. وقتی میخواهی احساساتت را ابراز کنی، میتوانی بگوئی: من هیچ خوشم نمیآید با این لحن حرف بزنی. یا خیلی حالم گرفته شد که قرار ملاقاتت را فراموش کردی. در وضعیت معمولی، مناسب است که خودت را مسئول احساسات خودت بدانی، نه اینکه دیگران را بابت احساس خودت سرزنش کنی.
متأسفانه، استفاده از کلمه ن برای قلدرها کارآئی ندارد. اگر تو بگوئی: از رفتارت خوشم نیامد، این جواب دندانشکن را میشنوی که: این مشکل توست. در واقع منظورشان این است که: اگر از این طرز حرف زدن خوشت نمیآید، ... و بعد هم یک سری کلمات پرخاشگرانه ردیف میکنند تا تو عقبنشینی کنی و بگوئی: نمیخواهد یک قرار ملاقات را اینقدر بزرگ کنی.
در عوض، اگر از کلمه تو استفاده کنی، آنان جوابگوی عمل خود میشوند. بگو: تو باید محترمانه با من صحبت کنی. یا از این به بعد هر وقت خواستی سر قرار حاضر شوی، باید به من خبر بدهی.
● بروز ندادن در برابر بروز دادن
یکی از مشکلات من این است که همه چیز را در دلم نگه میدارم و نمیتوانم خشمم را ابراز کنم. آن وقت در دلم عقده میشودوودی اَلن.
افرادی که از لحاظ روانی مستعد پذیرش بدرفتاری هستند، خصوصیتی مشترک دارند. آنان بیشتر اوقات ناراحتی و رنج خود را بهجای اینکه بروز دهند، در دل نگه میدارند. وقتی از آنان سؤال میکنم در مورد وضعیت با کسی که آزارشان داده است، حرف زدهاند یا نه، همیشه جوابشان منفی است. آنان میترسند اگر جسارت به خرج دهند، اینگونه افراد بیمحاباتر و پرخاشگرتر شوند.
من به آنان پیشنهاد کردم از کلمه تو استفاده کنند. ممکن است در آغاز اشتباه بهنظر بیاید، اما تنها راهی است که باعث جلبتوجه آدم قلدر میشود. به این ترتیب، بهجای اینکه آنان احساس تقصیر کنند و کوتاه بیایند، باعث میشود مسئولیت بهسوی کسی برگردد که استحقاقش را دارد، یعنی بهسوی آدم قلدر. لازم است هرگونه آه و نالهای که سد راه میشود، تغییر کند. مثلاً: یک خروار کار دارم که باید انجام بدهم. امکان ندارد بتوانم تمامش کنم. این جمله باعث میشود فرد زورگو بگوید: خوب، بیشتر بمان تا بتوانی تمامشان کنی. پس بهتر است بگوئی: کارهایم بیشتر از آن است که امروز تمام شود. کدامش برای تو در اولویت است و کدام را برای فردا بگذاریم؟
بهجای اینکه جملهای بگوئی که ضعف تو را نشان دهد، مانند: بهنظرم منصفانه نبود که برای ارتقاء مقام بگیرد، که در این صورت ممکن است از آدم زورگو جواب بشنوی: کی گفته زندگی منصفان است؟ بهتر است بگوئی: تو قول ارتقاء مقام را به من داده بودی و لازم است به این تعهد عمل کنی. به جای اینکه بگوئی: گمان نمیکنم درست باشد تو ناهار خوردنت را اینقدر طول بدهی و انتظار داشته باشی من به جای تو کار کنم، بگو: لازم است به موقع سر کارت برگردی، پس تو باید سر ساعت یک اینجا باشی.
● تنفر امری است نابهنجار
تنفر هم مانند سلولهای سرطانی، همچون خوره به جان آدم میافتد و شخصیت را میخورد و همبستگی اساسی را از بین میبرد. مارتین لوترکینگ نفرت داشتن از کسی که آدم را اذیت میکند، دردی را دوا نمیکند. همچنان که لیلی تاملین گفته است: وقتی در مسابقه موش دوان شرکت کنی، حتی اگر برنده هم شوی، باز یک موش صحرائی هستی. مسئولیت سلامت و شادمانی و آرامش ذهنی خودت را به عهده بگیر و نگذار به مسابقه مشو دوانی کشیده شوی. با خودت سبک سنگین کن آیا درست است با کسی که تو را ناراحت میکند، درگیر شوی یا به صلاح نیست.
دوست من مسئول بازرسی گروهی شد که سرپرست آن فردی تندخو بود. لس مورد احترام بیشتر کارمندان ارشد بود و سرمشق صداقت و بزرگواری، اما آن مرد بدذات دائم کارمندانش را سرزنش میکرد و به آنان ناسزا میگفت. لس مجبور بود چند هفتهای با آن مرد کار کند و میدانست باید تصمیم بگیرد بددهنی آن مرد را بپذیرد یا نه، و اگر مشکلی پیش آمد و با او دهن به دهن شد، آیا ارزش دارد حیثیت شغلی بیست و هفت ساله خود را به خطر بیندازد؟ لس تمام جوانب را بررسی کرد و تصمیم خود را گرفت.
روز موعود برای ارائه اطلاعات فرا رسید. لس وارد اتاق افسر ارشد شد، خودش را معرفی و شروع به صحبت کرد. هنوز اولین مطلب خود را تکمیل نکرده بود که افسر مزبور با حالتی خصمانه حرف او را قطع کرد و رگبار انتظارهای آتشین خود را بر سر او ریخت. لس رو به افسر کرد و قاطعانه گفت: قربان. اگر در مورد این بازرسی سؤال یا نظریهای سازنده دارید، با روی باز آن را میپذیرم. اما تو... حق نداری... با من... بد حرف بزنی! سپس به حرفهای خود ادامه داد بیآنکه دوباره حرفش قطع شود.
حالا، به قول پل هاروی، گوینده معروف رادیو، ممکن است از شنیدن بقیه ماجرا تعجب کنی. بس، مردی که برای آن اطلاعرسانی سخنرانی میکرد، شوهر من است. یکی دو ماه بعد از آن ماجرا، با هم به کنسرتی رفتیم که در یک آمفیتئاتر رو باز اجراء میشه. وقتی در صف ایستاده بودیم، مردی جلو آمد، مخصوصاً به چشمان من خیره شد و گستاخانه گفت: تو مردی خوب را در کنار خودت داری.
من نمیدانستم او کیست، ولی با او همعقید بودم. گفتم: حق با توست. من رئیس باشگاه تفریحات او هستم.
مرد از جواب من راضی نشد قدمی دیگر نزدیکتر آمد و گفت: گفتم تو مردی خوب را در کنار خودت داری.
و یک دفعه رویش را برگرداند و رفت. من به موقع رویم را به سمت لس برگراندم و متوجه بهت و حیرت او شدم. پرسیدم: این مرد کی بود؟
او ناباورانه گفت: او تیمسار بود.
قلدرها فقط به افرادی احترام میگذارند که میگویند: بس کن!
گاهی مردم آنطور که دلشان میخواهد با ما رفتار نمیکنند و مجور میشوند طوری رفتار کنند که ما آنطور هستیم. ناشناس
فرد قلدر آنقدر مردم را لای منگنه میگذارد تا بالاخره به خصوصیات آنان پی ببرد. قلدرها مردم را امتحان میکنند تا بفهمند آنان دارای چه شخصیتی هستند و خودسرانه فردی را تحسین میکنند که به آنان بگوید: تا وقتی دستت رو نشده، نمیتوانی از اینجا بروی.
از نظر فرد قلدر، سکوت علامت رضایت است. این مسئله که اگر یک سیلی خوردی، آن طرف صورتت را برگردان به این امید که آدم بددهن بالاخره شعور پیدا کند و متوجه خطای خود بشود و معذرت بخواهد و با تو محترمانه رفتار کند، صرفاً سادهلوحی است.
هر وقت ماجرای لس را تعریف کردهام، یک نفر به سراغم آمده و گفته است: من هم با چنین آدمی سروکار داشتهام. یا با چنین کسی ازدواج کردهام. همه میگفتند به قدری اذیت شده بودند که دیگر برایشان تحملناپذیر شده بود و پس از اینکه با آزاردهنده خود اتمام حجت کرده بودند، توهین متوقف شده بود. همه آنان یکه خورده بودند که تسلط بر زورگوئی قلدر و بددهن چقدر آسان بوده است و خبر نداشتند و ماهها و سالها تحمل میکردهاند. عدهای هم میگفتند که فرد قلدر و زورگو نوعی احترام توام با حسادت برای آنان قایل شده و حتی نزد دیگران از رفتار آنان تعریف میکرده است.
گاهی شرکتکنندگان در همایش گله میکنند که قدرت ندارند وضعیتی غیرمنصفانه را تغییر دهند، چون مثلاً کسی که به آنان زور میگوید: اختیاردار شغل آنان است و اعتراض، به قیمت از دست دادن کارشان تمام میشود.
در نتیجه، منظور من این نیست که ضربهای روحی را که زورگو مسبب آن است به حداقل برسانید، و مسلماً منظورم این نیست که در ذهنتان تداعی شود که رودرروئی با آدمی بددهن، مثل ماجرای لس یا آن منشی از آب دربیاید. آنچه میخواهم بگویم این است که تو در این وضعیت حق انتخاب داری. به جای قبول بدرفتاری و خون دل خوردن، خطر آن را هم در نظر بگیرد و برای اینکه حق خودت را بگیری، حرف دلت را بزن. حد و حدودی تعیین کن و کاری کن همانطور با تو رفتار شود که دلت میخواهد و سزاوار است.
● رهنمودی برای خلاصی از دست زورگوها
وقتی بچه بودی، برادر بزرگت عادت داشت سر به سرت بگذارد و به تو متلک میگفت. حالا هم که بزرگ شدهاید، او همین عادت بد را دارد و دائم تو را جلوی دیگران مسخره میکند. تو هرگز جلوی او قد علم نکردهای چون میترسی و نمیخواهی به همان روش او متوسل شوی ولی حالا دیگر جانت به لبت رسیده چه میکنی؟
● آنچه نباید بگوئی
▪ دوباره که تو را تحقیر کرد. حسابی خدمتش میرسی.
▪ خسته شدم از بس دستم انداختی. دیگه حالم به هم میخورد.
▪ برای شروع از کلمه من استفاده میکنی و در مقام آدمی ضعیف آه و ناله راه میاندازی.
▪ من از پنج سالگی مجبور بودهام حرفهای وحشتناک تو را تحمل کنم.
▪ وقتی به برادرت میگوئی از چه خوشت نمیآید و در مورد رفتارش چه احساسی داری، او به تو میخندد و تو میگوئی: خوشم نمیآید مرا جدی نگیری. دلم میخواهد بفهمی چقدر ناراحت میشوم.
● آنچه باید بگوئی
▪ قبل از مواجهه با او، روش مبارزهات را انتخاب میکنی و عواقب کار را میسنجی.
▪ این موردی گذرا نیست. بلکه موردی دائمی است و عمدی.
▪ از کلمه تو استفاده میکنی تا او را متوجه رفتار غیرقابل قبولش کنی.
▪ تو باید از همین امروز با من محترمانه رفتاری کنی.
▪ توضیح میدهی که بیش از این رفتارش قابل تحمل نیست و تأکید میکنی که از حالا به بعد چه میخواهی و چه انتظاری داری.
▪ حرفهای منفیات را برای خودت نگه دار، وگرنه جایت در خانه من نیست.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست