جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

گسستی كه باید پر شود


گسستی كه باید پر شود

بخش اول این مطلب به مقایسه دولت خاتمی و احمدی نژاد در توده گرایی و برخورد با مردم می پردازد و رابطه نخبگان با دولت را محور چالشی خود قرار می دهد و در پایان راهكارهایی برای بهبود این رابطه ارائه خواهد داد بخش دوم هم به مرور خاطره های انتخاباتی پرداخته و در ادامه به این موضوع می پردازد كه مدیران دولت كنونی از جنس آرمان های احمدی نژاد هستند یا نه

با آغاز سال نو، محمود احمدی نژاد وارد نیمه دوم سال كاری خود شد؛ امری كه قضاوت درباره وی و كابینه اش را تا حدودی تسهیل می كند.عدم تطابق عملكرد برخی وزرا و نزدیكان رئیس جمهور با شعارها و شخصیت وی و همچنین رابطه ضعیف دولت با نخبگان و روشنفكران، دو معضل چالش برانگیز فعلی دولت است كه در این مقاله سعی در بررسی آنها داریم.

بخش اول این مطلب به مقایسه دولت خاتمی و احمدی نژاد در توده گرایی و برخورد با مردم می پردازد و رابطه نخبگان با دولت را محور چالشی خود قرار می دهد و در پایان راهكارهایی برای بهبود این رابطه ارائه خواهد داد.بخش دوم هم به مرور خاطره های انتخاباتی پرداخته و در ادامه به این موضوع می پردازد كه مدیران دولت كنونی از جنس آرمان های احمدی نژاد هستند یا نه؟

●توده ها و نخبگان در دو دولت

زمانی كه سید محمد خاتمی در دوم خرداد ۷۶ از لابه لای كتاب های كتابخانه ملی كشور توانست خود را به مردم معرفی كند و با حمایت دو جریان مطرح چپ و كارگزاران، ۲۰ میلیون ایرانی را با برنامه های خود همراه كند همه او را رئیس جمهوری مردمی خواندند كه با حمایت مردم و به ویژه نخبگان جامعه به این موفقیت دست یافته است. البته درآن زمان كه رؤسای جمهور قبل بین ۶۰ تا ۷۰ درصد آراء را كسب می كردند، جمع آوری بیش از ۸۰ درصد آراء مردم، امر غیرقابل پیش بینی و صعبی به نظر می رسید.

خاتمی هر چند كه می كوشید گهگاهی در ابتدای كار خود، وجهه توده ای و مردمی خود را تقویت كند و با حضور در صفوف اقلام كوپنی یا سوارشدن بر اتوبوس شركت واحد و اقدامات اینچنینی خود را بیشتر رئیس جمهوریِ ٍعوام نشان دهد نه نخبگان ،ولی برنامه ها و سیاست های سیاست محور او خلاف این امر را اثبات می كرد. حتی خاتمی، خواسته یا ناخواسته مهمترین حرف های خود را در دانشگاه ها می زد و بیشتر دوست داشت محبوب قلوب این قشر از جامعه باشد؛ هر چند كه این سیاست وی در چهار سال دوم تصدی وی كمرنگ تر شد. اما هشت سال بعد- زمانی كه احمدی نژاد توانست آرایی نزدیك به آراء خاتمی در ۷۶ كسب كند- در ابتدای امر كسی او را رئیس جمهوری مردمی ننامید و آراء او به جاهای دیگری مرتبط شد. برخی دیگر پس از مدتی رأی دهندگان به وی را عوام و قشر فرودست جامعه خواندند كه احمدی نژاد با برنامه های اقتصادی و معیشتی خود توانسته بود آراء آنها را به حساب خود واریز كند.

اما حقیقت امر چیز دیگری بود. خاتمی و احمدی نژاد هر دو رئیس جمهورانی مردمی بودند كه یكی با اتكا به شعارهای مردمی و ارتباط مستقیم خود با مردم توانست آراء توده مردم را با خود همراه كند و پس از رسیدن به قدرت نیز بر ادامه مسیر در پیش گرفته شده تأكید كند اما در مقابل دیگری (خاتمی) هر چند كه رئیس جمهوری مردمی به شمار می آمد اما آراء خود را بیشتر از طریق لابی های نخبگان جامعه به دست آورد و پس از به قدرت رسیدن نیز امور اجرایی و حلقه مشاوران و نزدیكان خود را از این قشر برگزید؛ كسانی كه نقش توده ها در پیروزی خاتمی را فراموش كردند.

آنان تمایل داشتند رئیس جمهور بیست میلیونی سال ۷۶ را به دنبال اهداف خود بكشانند؛ امری كه خاتمی در چهار سال دوم عمر سیاسی خود در مقابل آن واكنش نشان داد و همین امر منجر به جداشدن تعدادی از نخبگان فوق از حلقه نزدیكان رئیس جمهوری شد.

خاتمی هر چند كه رئیس جمهوری مردمی به شمار می آمد اما پس از به قدرت رسیدن امور اجرایی و حلقه مشاوران و نزدیكان خود را از قشر نخبگان برگزید؛ كسانی كه نقش توده ها در پیروزی خاتمی را فراموش كردند

البته این افراد در اواخر دهه ۷۰ با در اختیار گرفتن مجلس ششم و تشكیل برخی تشكل ها مانند حزب مشاركت، مسیر مستقلی را در پیش گرفتند و سعی كردند جدا از خاتمی به راه خود ادامه دهند؛ راهی كه در پایان امر، سرنوشتی جز شكست و انزوا را به دنبال نداشت.

حلقه مشاوران و نزدیكان رئیس جمهور كه از همین قشر بودند مسیر دولت را در جاده ای به پیش بردند كه خاتمی بیشتر رئیس جمهور قشر تحصیل كرده و نخبه جامعه می نمود تا توده های مردم؛ لذا خاتمی زمانی كه تصمیم به مقاومت در مقابل این طیف از نزدیكان خود گرفت، بسیاری از آنها مانند سعید حجاریان پست هایی كه خاتمی به آنها سپرده بود را ترك گفتند و همگام با جنبش دانشجویی به انتقاد و حتی عبور از خاتمی پرداختند.

این طیف در انتخابات نهم ریاست جمهوری هم باز بر توسعه سیاسی تأكید كردند و مخاطب خود را به هیچ وجه توده مردم قرار ندادند و در بهترین وضع توانستند حدود ۴ میلیون ایرانی را با خود همراه كنند.

اما احمدی نژاد- برخلاف خاتمی- پس از رأی آوردن نه تنها سعی كرد در مسیر خواسته های توده هایی كه حامیان اصلی وی در انتخابات به شمار می آمدند، گام بردارد بلكه در جهت تقویت این ارتباط گام های جدی را هم برداشت.

دستورالعمل های قاطع، رفع تشریفات مرسوم، نوع لباس پوشیدن، نحوه سخن گفتن، تحقق وعده سفرهای استانی و حذف حقوق بالای مدیران، اقداماتی در این راستا بود كه با واكنش مثبت توده های مردم مواجه شد.

از سوی دیگر احمدی نژاد برخلاف خاتمی سعی نكرد از روشنفكران و نخبگانی كه از توده مردم فاصله گرفته اند در حلقه های نزدیك به خود بهره ببرد و حتی المقدور مشاوران و وزرای خود را از این قشر برنگزید و سعی كرد به جای اینكه نخبگان رابطه دولت با توده های مردم را رقم بزنند، خود مستقیم به تنظیم رابطه ملت- دولت بپردازد و با زبانی عادی، ارتباطی قوی میان خود و مردم ایجاد كند لذا خطری كه خاتمی در فاصله گرفتن از توده های مردم به آن دچار شد فعلاً احمدی نژاد را تهدید نمی كند.

امور فوق درحالی صورت می پذیرد كه احمدی نژاد به مراتب بیش از خاتمی با قشر روشنفكر و نخبه در ارتباط بوده است. وی برخاسته از نهادهای سنتی نبوده و در زمره افرادی است كه تحصیلات خود را به نحو آكادمیك گذرانده است و خود برخاسته از محیط دانشگاهی است كه بیشترین حجم نخبه ها را در خود جای داده است.

پیام انتخابات اخیر را عده ای نخبه گریزی یا فرار از عقلانیت می نامند، در حالی كه به نظر می رسد در این مقطع لازم است برخلاف تصور فوق نخبگان در اندیشه های خود واكاوی كنند چرا كه همواره در طول تاریخ اندیشه نخبگان برآیندی از اندیشه توده های مردم بوده است، اما در حال حاضر چنین نمی باشد و توده ها و نخبه ها و یا به عبارت بهتر عوام و خواص در مسیرهایی جدا از هم گام برمی دارند.

قطعاً مقوله فوق زاییده دلایل متفاوتی است، اما آنچه اجمالاً می توان به آن اشاره كرد این است كه نخبگان، دیوار بلندی را میان خود و توده مردم كشیده اند تا حدی كه بلندی این دیوار مانع از درك وضعیت توده های مردم شده است. به ویژه در كشور ما نخبگان با مشكلات معمول توده ها مانند فقر، دست و پنجه نرم نمی كنند. مردم از مصلحت گرایی نخبگان خسته شده و خواستار محدودسازی موارد مصلحت آمیز شده اند؛ امری كه در سوم تیرماه به بلندی آن را فریاد زدند. قطعاً وظیفه خطیری كه دولت كنونی در پیش دارد پركردن گسست ایجاد شده میان نخبگان و توده ها می باشد؛ امری كه بیشتر همت نخبگان را می طلبد تا توده ها را. از سوی دیگر دولت مجبور است برای پیشبرد اهداف و برنامه های خود، بخشی از نخبگان را با خود همراه كند چرا كه در غیر این صورت در مواقع حساس از پشتوانه تئوریك بهره مند نخواهد بود. برای این امر دو راهكار وجود دارد. اول اینكه میان مشی و تفكر توده ها و نخبگان، جایگاهی میانه را برگزیند و از هر دو جریان استفاده نماید و دیگر این كه طبقه ای از نخبگان جدید را به وجود بیاورد و یا به عبارت دیگر نخبه سازی كند. البته راهكار دوم با این خطر مواجه است كه نخبگان وابسته نتوانند تأثیرگذاری واقعی داشته باشند.جدا از دو راهكار فوق، در حال حاضر دولت برای همراه كردن نخبگان باید منطق اقدامی خود را برای نخبگان تشریح كند. امری كه فاصله میان دولت و نخبگان را كمتر خواهد كرد.

احمدی نژاد برخلاف خاتمی سعی نكرد از روشنفكران و نخبگانی كه از توده مردم فاصله گرفته اند در حلقه های نزدیك به خود بهره ببرد و حتی المقدور مشاوران و وزرای خود را از این قشر برنگزید

●مردان احمدی نژاد كم اند

بیست و هشتم خرداد یكی از دوستان كه در مرحله اول حامی سرسخت محمود احمدی نژاد بود را دیدم و فوراً به او تبریك گفتم اما چندان خوشحال به نظر نمی رسید. فوراً روزهای قبل از انتخابات مرحله اول را به او یادآوری كردم. او آن زمان استدلال می كرد احمدی نژاد در وضعیت خوبی از لحاظ میزان آراء به سر نمی برد .شكست سنگین وی یعنی مرگ عصر ایدئولوژی انقلابی، مرگ شعارهای عدالت طلبانه و در یك كلام مرگ آرمان های انقلاب در دهه ۶۰ و به همین دلیل او اعتقاد داشت برای حمایت از این اهداف باید مانع از شكست سنگین احمدی نژاد در مقابل رقبای قدرتمند او شد. او تنها اصول گرایی بود كه از اصول و مواضع خود كوتاه نیامد و سعی نكرد از شعارها و برنامه های عوام محور استفاده كند .از این رو رأی آوردن او نشان دهنده رأی آوردن یك تفكر خاص در جامعه بود.

اما طرفداران احمدی نژاد كه در مرحله اول سعی در عدم شكست سنگین وی داشتند پس از پیروزی غیرقابل باور وی در این مرحله در مرحله دوم هم به حمایت قاطع از احمدی نژاد پرداختند .

به هرحال احمدی نژاد در فضای سیاسی آن زمان، پیروز قاطع انتخابات بود. همان طور كه احتمال داده می شد، بحث چینش دولتمردان در سطوح عالی و حتی میانه به بزرگترین مسأله دولت تحول خواه احمدی نژاد تبدیل شد. به نظر می رسید احمدی نژاد در این مرحله، در یافتن مدیرانی با مشی مشابه خود با معضل جدی روبه رو بود لذا ترجیح داد از سایر گروه های اصول گرا كمك بگیرد. گروه هایی كه هر چند از دید اصلاح طلبان در یك طیف فكری به شمار می آمدند اما درطول مدت انتخابات، قرابت زیادی با شخصیت و شعارهای احمدی نژاد نداشتند، امری كه تعجب ناظران سیاسی را برانگیخت .از همین رو بود كه رئیس جمهور برای اطمینان خاطر بیشتر، میثاق نامه هایی را با این افراد امضاء كرد تا در میانه كار، عدول احتمالی این افراد از برنامه های تحول خواهش، او را چندان نیازارد.

در این مرحله احمدی نژاد چه در سطوح عالی و چه در سطوح میانی از برخی مدیرانی استفاده كرد كه در صورت روی كارآمدن رقیب اصلی او یعنی هاشمی رفسنجانی هم از آن مدیران استفاده می شد و این امر اولین عقب نشینی استراتژیك او به شمار آمد. البته ناگفته نماند كه مجلس هم نسبت به مدیرانی كه احمدی نژاد از حلقه نزدیكان به خود نیز برای حضور در هیأت دولت برگزیده بود، واكنش مثبت نشان نداد و همین امر روند فوق را تكمیل و تسریع كرد.

هر چند كه بسیاری از وزراء و به طور كلی مدیران پس از حضور در كابینه سعی نمودند با برنامه ها و انتظارات احمدی نژاد هماهنگ عمل كنند و خود رئیس جمهور هم با سیاست هایی كه در پیش گرفت، مانع از بروز برخی از این اختلاف دیدگاه ها شد اما برخی از این موارد هم به صورت آشكاری جلوه یافت تا جایی كه احمدی نژاد در سخنرانی های متعدد خود به پیچاندن گوش برخی مدیران اشاره كرد و حتی از وزراء خواست تا اگر مدیری را منصوب كرده و حال فهمیده اند كه با برنامه های دولت هماهنگ نیست، تا رئیس جمهور وارد نشده، خود آن مدیر را بركنار كنند.به نظر می رسد مسئله فوق در روزهای آینده دولتمردان را به چالش بیشتری بكشاند، امری كه قطعاً احمدی نژاد در آن سعی می كند كمترین تسامح را از خود بروز دهد.

یاسر مرادی