سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

«دیو راما» با دوربین دیجیتال


«دیو راما» با دوربین دیجیتال

به بهانه نمایش عکس های شیدا عسگری زاده, گالری لاله, تهران, شهریور ۱۳۸۹

رولان بارت می‌گوید:

عکس، با انگشت به چیزی قطعی و مشخص در آنجا اشاره و متهم می‌کند و از این زبان اشارت‌گر محض نمی‌تواند بگریزد.

عکاسی تاکید بر جهان و خود اشیاست حتی اگر مناسبت و انتقالی در میان نباشد. عکاسی به دنبال نشانه‌های حضور است، حضور هستی و از این راه به مکالمه با دنیا برمی‌خیزد.

الف) رولان بارت (Roland Bar thes) می‌گوید: «عکاسی، بازگشت و نگاه به دنیاست، حتی اگر هیچ شباهتی به آن نداشته باشد» و می‌افزاید: «عکاسی تاکید بر جهان و خود اشیاست حتی اگر مناسبت و انتقالی در میان نباشد. عکاسی به دنبال نشانه‌های حضور است، حضور هستی و از این راه به مکالمه با دنیا برمی‌خیزد.»

با پیشرفت امکانات فنی، ابزار‌آلات، شیمی و چاپ از سویی و تدوین تئوری‌ها و دیدگاه‌های فلسفی و نظریه‌پردازی‌های اندیشمندان حول محور پدیده عکس از سوی دیگر؛ حالا به جرات می‌توان حتی از نگره «رتوریک» (Rhetorical) یا دیدگاه بلاغی و فن‌بلاغت به وسیله عکس و نه الزاما از مجرای سخن و کلام نیز حرف زد. یعنی با عکاسی از چشم‌اندازها، اشیا، پیکره‌های انسانی، تقابل نور و تاریکی، رنگ‌ها، حرکت‌ها و تصاویر گذرنده... می‌توان دیدگاهی رتوریک یا بلاغی را از جهان دریافت و به جهان عرضه کرد. حالا دیگر هنرمندانی که روحیاتی در سطح بلاغت دارند، صرفا ناچار نیستند به دامان کلام پناه ببرند، عکس هم قادر است نه‌تنها به ثبت آنچه آنجاست بپردازد، بلکه به اعماق درون نیز راهی پیدا کند.

اصلا عکاسی به یک سند مطمئن برای پژوهشگر نیز تبدیل شده است. بیهوده نیست که بزرگانی نظیر رولان بارت، لاکان Lacan، والتر بنیامین و... محور اندیشه یا فلسفه خود را به آنچه که چشم دوربین ثبت می‌کند، وابسته کرده‌اند.

اینان و بسیاری پژوهشگران دیگر دریافته‌اند که آنچه را عکس می‌تواند تا ابد بازتولید کند، تنها یک‌مرتبه در جهان رخ می‌دهد. به عبارت دیگر، یک عکس به‌طور مکانیکی آنچه را که هرگز نمی‌تواند به‌طور وجودی تکرار شود، تکرار می‌کند. در عکس‌های شیدا عسگری‌زاده نیز چیزی به کنترل درآمده است که تنها با مراجعه به عکس‌های شیدا عسگری‌زاده می‌توان آن را به دفعات مشاهده کرد، در حالی که لحظه گذرنده‌ای که در مقابل لنز او رخ داده بود به‌طور وجودی برای همیشه و تنها برای یکبار رخ داده است.

از چنین منظری، عسگری‌زاده نیز آنچه که هرگز نمی‌تواند دیگر تکرار شود را ثبت کرده است.

رولان بارت می‌گوید: عکس، با انگشت به چیزی قطعی و مشخص در آنجا اشاره و متهم می‌کند و از این زبان اشارت‌گر محض نمی‌تواند بگریزد.

ب) اولین کسی که نخستین عکس را دید، البته به استثنای «نیسفورنی یپس» مخترع عکاسی، حتما فکر کرده که یک نقاشی را می‌بیند: همان کادر بندی و همان پرسپکتیو...

عکاسی از ابتدا همواره از شبح نقاشی در عذاب بوده است و هنوز هم عذاب می‌کشد. عکاسی، نقاشی را به صورت مرجعی پدرانه در پس سر خود دارد، چنانچه گویی از بوم نقاشی متولد شده است. با این حال، توسط نقاشی نیست که عکاسی با هنر تماس می‌یابد، بلکه توسط تئاتر است. «نی یپس» و «داگر» (Daguerre) همواره سرچشمه عکاسی به حساب می‌آیند. در آن زمان (۱۸۰۰ تا ۱۸۵۰ میلادی) که «داگر»‌اختراع «نی ‌یپس» را تحویل گرفت، او یک تئاتر پانوراما که به وسیله نمایش‌ها و حرکات نوری جان می‌گرفت را اداره می‌کرد که به آن «دیوراما» diorama می‌گفتند. خلاصه اینکه، اتاق تاریک درست در یک زمان، هم نقاشی ژرفانما و هم عکاسی و همچنین «دیوراما» را به وجود آورد.

اشاره به این نکات و سیری در جریان تاریخی شکل‌گیری تصویر عکاسانه، صرفا برای روشنگری و بیان مکررات نیست. بلکه می‌خواهیم به تبارشناسی عکس‌های شیدا عسگری‌زاده و عکاسانی که در چنین ژانری فعال هستند، بپردازیم. عکس‌های شیدا عسگری‌زاده، ذهن را به دیوراما می‌کشاند و این تصور حیرت‌آور که چنین صحنه‌هایی را در ابعاد ۲۰ یا حتی ۳۰ متر بتوان مشاهده کرد، آنهم در تقویت و پس‌زمینه یک نمایشی که با ضرباهنگ موزیک به درستی تنظیم شده باشد.

دیوراما، نوعی تئاتر است که برای نمایش نقاشی‌های بزرگ و توهم‌آمیز ساخته می‌شود. هنرمندان پارچه‌های بزرگ توری و نیمه‌شفاف را از دوطرف نقاشی می‌کردند، با تغییرات نورپردازی از رو به پشت، در حالی که یک تصویر محو می‌شد، تصویر دیگر ظاهر می‌گشت و توهم گذشت زمان یا حتی توهم حرکت را القا می‌کرد. تئاتر «دیوراما» سه پیش صحنه دارد و سالن مدور می‌تواند بچرخد، به نحوی که تماشاگران، یک نقاشی را از بعد دیگری می‌دیدند.

باید فراموش نکرد که نقاشی، عکاسی و «دیوراما» هر سه از هنرهای صحنه‌ای هستند. هرچند که عکاسی به تئاتر نزدیک‌تر است.

هرچند، عکس‌های شیدا عسگری‌زاده در بهترین نمونه‌ها به نقاشی انتزاعی نزدیک می‌شوند، اما او توانسته است نورهای سرشار از انرژی و گرما را در تقابل پس‌زمینه تیره به رقص درآورد. اما، اتمسفر انتزاعی این عکس‌ها در ابعاد بزرگ و در صحنه تئاتر نیروی انفجاری و قدرت بصری خود را رها خواهند کرد و یک دیورامای مدرن با پشتیبانی امکانات دیجیتال را بازآفرینی خواهند کرد.

پ) شیدا عسگری‌زاده، توانسته است همه دیوارهای گالری لاله را با عکس‌هایش بپوشاند... و این دقیقا همان مشکلی است که سال‌هاست در بسیاری از نمایشگاه‌ها شاهد آن هستیم. معمولا بسیاری از عکاسان یا نقاشان به هنگام برگزاری نمایشگاه سعی دارند با توجه به مساحت گالری تعداد آثارشان را مشخص سازند، به‌طوری که نه کم و نه زیاد و متناسب با سطح دیوارها تعداد آثار را معین می‌کنند.

شیدا عسگری‌زاده با نصب ۲۰ تابلو به‌درستی سطح دیوارهای گالری لاله را پوشش داده است، در حالی که فقط حدود هفت تابلو و با کمی اغماض ۱۰ تابلوی خیلی خوب دارد که با این تعداد اثر نمی‌توانست سالن را پر کند. هم‌اینک نیز یافتن هفت اثر خوب در میان ۲۰ اثر، شاید برای هر بیننده‌ای ممکن نباشد.

می‌خواهم بگویم اگر عسگری‌زاده ۲۰ تابلو با همان کیفیت عالی و زیبایی‌شناسی هفت اثر برگزیده‌اش، عرضه می‌کرد بی‌شک مخاطب را با یک نمایشگاه استثنایی روبه‌رو می‌کرد.

این نوشتار نیز حول محور همان هفت اثر ممتاز شیدا عسگری‌زاده است. بلکه تذکری باشد به او و برخی دیگر که دلشوره کیفیت را بر نمایش دادن آثارشان بیشتر ترجیح دهند. شیدا عسگری‌زاده با همین تعداد اثر خوب، ردپای قابل اعتمادی از خود به جا گذاشته است. این نخستین نمایشگاه اوست، اما در گام‌های بعدی، جای مماشات نیست و انتظار می‌رود با سختگیری بیشتر، آثار ممتاز بیشتری را به تماشا بگذارد. می‌گویند تولستوی هفت بار کتاب جنگ و صلح را بازنویسی کرد، حتی در آخرین لحظه‌ها با قلم به دنبال مسئول چاپ می‌دوید و آخرین ویرایش‌ها را اعمال می‌کرد و این به معنای دلشوره‌ای مقدس است در حرمت به کیفیت.

احمدرضا دالوند