چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
این شعر را باید دوباره خواند
![این شعر را باید دوباره خواند](/web/imgs/16/143/ialds1.jpeg)
قرار بر این شد كه در بزرگداشت یكی از چهرههای ماندگار هنر سینمای ایران زمین كه بر چكاد نگاه نفیس شاعرانهاش، موسیقی اصیل و ایرانی سینمای ایران را نواخت؛ یعنی مرحوم علی حاتمی دستنوشتهای فراهم كنم و به یادی چند، دستی بر غبار آیینهٔ زمان بكشم تا باز یادمان بیفتد كه ... زندگینامهاش را مرور كردم و دوباره به تماشای آثارش نشستم كه از «سوتهدلان» تا «مادر» یك نگاه بود كه مینواخت «كه عشق نمیرد، كه نگذاریم...» و همین موقع بود كه اتفاقاً به مجموعهٔ «هزاردستان» دست یافتم و به بازبینیاش پس از سالها، نشستم. اما اتفاقی دیگر و دیداری دیگرگونه، موقعیتی شد تا یاد علی حاتمی برای من در هالهای معصومانه و از جنس بكر و دوستداشتنی و زندهٔ زمان شكل بگیرد. آن هم دیدار و همصحبتی با جوان محجوب و خوشرو و دوستداشتنیای بود كه سالها پیش در همان محلهای زندگی میكرده كه خانهٔ مرحوم علی حاتمی در آن بوده. و آن روزها و شبها این جوان دوستداشتنی، نوجوانی پرشور و شر و چست و چابك بوده و البته همصحبت و همراه گاهبهگاه مرحوم حاتمی.محمد هنوز یادش هست كه كوچهشان پردرخت و خانهٔ همسایهٔ چهارمین از آشیانهٔ آنها، با نماهای سبزرنگ متعلق به سازندهٔ صاحبسبك «حاجی واشنگتن» بود. «با اینكه بهظاهر زندگی پركاری داشت، اما اتومبیل شخصی نداشت. چهرهٔ محترم، مطمئن و آرامی داشت. روزهای آخر حیات به دلیل شیمیدرمانی چهرهاش عوض شده بود. موهای سرش ریخته بود، كلاه بر سر میگذاشت و عصا به دست میگرفت و... چهرهاش شكسته و افتاده شده بود. خبر فوت ایشان را مادرم به من گفت. بچههای مدرسه سراغ او را از من میگرفتند و از حالش میپرسیدند. وقتی فوت كرد سر كوچه پرچمی زده بودند به نشانهٔ غم. بعد از مرگ، بسیاری از اهالی سینما آمدند، عبدی، مشایخی، شریفینیا، رشیدی و...
سر ساخت فیلم تختی كه ایشان از روی صندلی كار را هدایت میكرد، در روزهای آخر حیاتشان یكی از مسئولان بلندمرتبه، هنردوست و هنرمند كشور، سر صحنه از ایشان عیادت كردند و...۱
و یادش میآید یكییكی و با خاطرهٔ او، كودكیهای خود را نیز مینگرد و حسرت میخورد و میگوید كه باید عبرت گرفت و فعلاً بهجای عبرت، دلش میگیرد. از محمد۲ میپرسم كدامیك از آثار او را دیده و وقتی از «سوتهدلان» و «حاجی واشنگتن» و «هزاردستان» به «مادر» میرسیم، حس دلش را از ارتباطی كه با نقش اكبر عبدی بهجای آن كودك عقبمانده، برقرار كرده، میگوید و بعد برایم شروع میكند به تعریف كردن صحنههای فیلم:
«پشت فرمان نشسته بود و رانندگی میكرد با آن ماشین عجیب و غریبش درحالیكه تنها مسافرش خواهرش بود» یا «تمام قندها را در فنجان میریخت و بعد میچشید و با آهنگی تلخ و گزنده میگفت: تلخه!» محمد از آن كوچه، از آن خانه، از آن هنرمند از دست رفته و در این میان از خاطرات كودكی خودش، چنان با شوق و پرخنده حرف میزند كه دلم نمیآید وقتی از بین حرفهای اصلیمان به سمت زندگی شخصیاش میانبُر میزند حرفهایش را قطع كنم، چراكه معتقدم، زندگی همانطور كه هست؛ زیباست، پس تا آخر به حرفهایش گوش میكنم، با او همراه میشوم و راه میافتم. از محمد میپرسم «امروز چی؟» میگوید مثل كودكی من كه گذشت و دیگر نیامد، علی حاتمی هم رفت و ما را اینجا گذاشت و بعد آرزو میكند كاش امروز او زنده بود و من باز هم همسایهاش، تا فرصت میكردم با او ساعتها بنشینم و حرف بزنم.» در این میان تصمیم میگیریم كمی جلوتر برویم، «فرمانیه» تهران و جغرافیای آن محله را بازبینی كنیم تا اگر چیزی جا مانده یا حرفی و خاطرهای میان فراموشی ما گیر كرده، رهایش كنیم، اما باز هم میرسیم به «مادر»، كه محمد میگوید، «پدر و مادرم را خیلی دوست دارم و...» و حرفهایم با او تا صبح طول میكشد و محمد مجبور میشود جملات آخر را با چشمانی خسته ولی قلبی به راه افتاده جواب دهد: «هنر امروز، از اصالتش فاصله گرفته و دارد از ما دور میشود» و... تا اینكه به آخر نگاههای همدیگر میرسیم و دلم را از بعضی ثانیهها كه بینمان بود به دست میآورد و خطاب به من میگوید: «تو دوست من هستی» و یكبار دیگر از چهرهٔ علی حاتمی در روزهای آخر حیات میگوید و بعد برمیخیزد، دست میدهد، خداحافظی میكند، میرود و من ساعتی بعد «چراغها را خاموش میكنم.»مرحوم علی حاتمی از جملهٔ هنرمندانی است كه اثرش هم به لحاظ فرم و هم به جهت محتوی، ویژگیهای خاص و متفاوتی از سایر آثار سینمایی ایران دارد. بیتردید تفقّه استثنایی او در این عرصه، برای تلفیق عنصری سینما با شعر و ادبیات و موسیقی كاری تأملبرانگیز و قابل بحث است و این ویژگیها وقتی توجه ما را بهعنوان ایرانی، به خود جلب میكند كه این تلاش كندوكاوی پرفروغ و اندیشمندانه برای جلوه دادن به هنر و شعر ایران زمین میشود. گو اینكه عدهای از منتقدان سینمای حاتمی را «سینما» به لحاظ فرم نمیدانند كه من برای اساتید و بزرگان این نحله احترام قائلم؛ نباید از این بُعد هنر حاتمی غافل ماند كه مایههای مختلف تلاش او میتواند برای پیشبرد همین سینمای فرمگرا و كلاسیك مؤثر باشد. با نگاهی به آثار معتبر علی حاتمی این نكته به روشنی بر مخاطب جلوه میكند كه نگاه حاتمی به مقولهٔ هنر سینما نتوانسته از دغدغهٔ او برای «زبان» و بازپردازش هنری عناصر مختلف سینمایی كه من نام «مینیاتور سینمای ایران» را برای آن برمیگزینم؛ جدا باشد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست