جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
ساموئل هانتینگتون
ساموئل هانتینگتون در سال۱۹۲۷ میلادی در شهر نیویورك و در یك خانواده مهاجر انگلیسی بهدنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در این شهر طی كرد و مدارك لیسانس و فوق لیسانس خود را از دانشگاههای ییل و شیكاگو دریافت نمود. وی در سال ۱۹۵۱ نیز پس از دریافت مدرك دكترای علوم سیاسی از دانشگاه هاروارد، به تدریس در این دانشگاه پرداخت و برای مدتی نیز به ریاست دپارتمانهای مختلف آن دانشگاه برگزیده شد. هانتینگتون از سال۱۹۸۹، ریاست مركز مطالعات استراتژیك دانشگاه هاروارد را عهدهدار است. هانتینگتون مسؤولیتهای غیردولتی متعددی را برعهده داشته است كه میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
۱) ریاست مركز مطالعات استراتژیك دانشگاه هاروارد (۱۹۸۹ تاكنون)
۲) استاد دانشگاه هاروارد (۱۹۵۱ تاكنون)
۳) دستیار تحقیقات امور دفاعی در مؤسسه مطالعاتی بروكینگز (۵۳-۱۹۵۲)
۴) پژوهشگر شورای تحقیقات علوم اجتماعی آمریكا (۵۷-۱۹۵۴)
۵) دستیار مؤسسه مطالعات امور جنگ و صلح در دانشگاه كلمبیای نیویورك (۱۹۵۸)
۶) هماهنگ كننده دفتر طرح و برنامهریزی شورای امنیبت ملی آمریكا در دوره برژینسكی در كابینه كارتر (۷۸-۱۹۷۷)
۷) تحلیلگر امور دفاعی و استراتژیك در وزارت دفاع و وزارت امور خارجه (۱۹۸۵ تاكنون)
۸) ریاست انجمن مطالعات علوم سیاسی آمریكا (۸۷-۱۹۸۶)
۹) بینانگذار و سردبیر مجله فارینپالیسی (۷۷-۱۹۷۰) (۱)
● آثار
تحقیقات و آثار ساموئل هانتینگتون به طور كامل درباره مسائل آمریكا،بویژه ابعاد نظامی و استراتژیك آن، سیاست تطبیقی، امنیت ملی و روابط بینالملل است. ارائه رهنمودهای استراتژیك و اجرایی به دولتمردان آمریكا نیز از ویژگیهای آثار اوست. (۲) وی كمتر در خصوص مسائل اسلام سیاسی معاصر قلمفرسایی نموده است; اما نظریه معروف " برخورد تمدنها"، وی را در زمره صاحبنظران این حوزه مطالعاتی قرار داده است.
از آثار وی در زمینه اسلام سیاسی معاصر میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
۱) "برخورد تمدنها"، فارین افرز ، سال ۷۲، شماره۳، تابستان۱۹۹۳.
[The clash of Civilization]
۲) "ارتباط تمدنهای اسلامی - كنفوسیوسی"، فصلنامه نیوپرسپكتیوز كوارترلی ، تابستان۱۹۹۳.
[The Islamic-Confucian Connection]
۳) "اگر تمدن نیست، پس چیست؟ برخورد تمدنها، پارادایم تحلیل جهان نو"، فارین افزر، سال ۷۲، شماره۳، تابستان۱۹۹۳.
War World}[If Not Civilization, what? Paradigm of the Post-Cold
۴) "تمدنها باید یاد بگیرند كه همزیستی نمایند" ، سنترپیس ، دانشگاه هاروارد، ۱/۸/۱۹۹۴.
[Civilizations Must Learn to Coexit]
● نظرات
برای شناخت و تحلیل وضعیت جهان بعد از جنگ سرد، در غرب دو نظریه عمده ارائه شده است. نظریه نخستبه پیروزی غرب در جنگ سرد معتقد است و «پایان تاریخ» و ختم تضادهای ایدئولوژیك و تفوق لیبرال دموكراسی غرب در سراسر كره خاكی را نوید میدهد. نظریه دوم روزهای شادمانی غرب را زودگذر میبیند و درباره خطر دشمنی موسوم، در قالب رویارویی و برخورد دو تمدن اسلام و غرب، هشدار میدهد.
هانتینگتون با نگارش مقاله خویش تحت عنوان «رویارویی تمدنها»، سعی در تبیین و تحلیل روابط «غرب و سایرین» در جهان بعد از جنگ سرد دارد. «هانتینگتون در واقع خصومت مفروض تمدن اسلام و تمدن غرب را بهانهای برای ارائه رهنمودهای استراتژیك خود قرار میدهد و سرانجام نیز غرب را به مقابله با آن دسته از كشورها و گروههایی دعوت میكند كه در مسیر احیا و گسترش تمدن اسلامی قرار دارند. بنابراین «برخورد تمدنها» بیشتر یك دستورالعمل استراتژیك است تا یك نظریه محض. هانتینگتون در كالبدشكافی موانع موجود در مسیر «رهبری جهانی آمریكا»، به طور ظریفی، آشتیناپذیری جهان اسلام و غرب را یك اصل مسلم و بدیهی در روابط «اسلام» و «غرب» فرض كرده، میكوشد تا سیاستهای توسعهطلبانه دولتهای غربی را از فرهنگ غربی متمایز سازد; ولی در عین حال رفتار كشورهای مختلف اسلامی را عین تمدن اسلامی قلمداد كند.» (۳)
براساس نظریههای هانتینگتون، بازیگران واقعی صحنه بینالمللی، دیگر دولتها نیستند; بلكه تمدنهایی هستند كه براساس امپراتوریهای مذهبی ادوار گذشته بنا شدهاند. طی دوران جنگ سرد، در تجزیه و تحلیلهای واقعبینانه امور بینالمللی، این وابستگیهای مذهبی عمیق و ریشهدار به كلی نادیده گرفته شدهاند. هانتینگتون از اولین كسانی بود كه استدلال كرد علت تمام خشونتهای دوران جنگ سرد در جهان، ظهور قومیتگرایی نبوده، بلكه تضادهای مربوط به تمدنهای دیرینه است. لذا سیاستگزاران آمریكایی نمیبایست از خشونتهای توحشبار و مشكلات كشدار در چچن متعجب میشدند. این جنگ مطلقا مناقشهای تجزیه طلبانه نیست، بلكه نبرد مرگ و زندگی مابین دو تمدن مسیحیت ارتدوكس و اسلام است. جنگ یوگسلاوی نیز نبرد میان تمدنهای ارتدوكس، كاتولیك و اسلام بوده است. (۴)
اولین نكتهای كه هانتینگتون یادآور شده این است كه اصل و اساسی كه در واقع سازنده دید و عملكرد سیاسی در چند دهه گذشته بوده، یعنی نبرد ایدئولوژی، به پایان رسیده است. طبق نظر هانتینگتون، با از هم پاشیدن اتحادجماهیر شوروی در ۹۰-۱۹۸۹، این وضع اكنون ازبین رفته است و به همین جهت، دیگر ایدئولوژی نمیتواند تعیین كننده نظام بینالمللی باشد. نكته دوم مورد اشاره هانتینگتون، تضعیف دومین نیروی مهمی است كه تعیینكننده تمام كشمكشهای یكصد و پنجاه سال گذشته تاریخ بشر بوده و آن ناسیونالیزم است; البته ناسیونالیزمی كه از انقلاب فرانسه برخاست و نه ناسیونالیزم به عنوان وطنپرستی كه هزاران سال بین تمام ابنای بشر وجود داشته است. سومین نكته مورد نظر هانتینگتون این است كه نوعی احیای جدید ملتگرایی وجود دارد كه غیر از آن چیزی است كه در قرن نوزدهم بوده است. این ناسیونالیزم جدید بشر در مقابل تمدنهای بزرگ شكل گرفته كه تاكنون حاكم بر تاریخ بوده و یكی از مهمترین عناصر آنان، فرهنگ و دین است. (۵)
هانتینگتون تمدنهای زنده جهان را به هفتیا هشت تمدن بزرگ تقسیم میكند: تمدنهای غربی، كنفوسیوسی، ژاپنی، اسلامی، هندو، اسلاو، ارتدوكس، آمریكای لاتین و در حاشیه نیز تمدن آفریقایی، به اعتقاد هانتینگتون تقابل تمدنها، سیاست غالب جهانی و آخرین مرحله تكامل درگیریهای عصرنو را شكل میدهد. خطوط گسل میان تمدنها امروز جایگزین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیك دوران جنگ سرد شده است و این خطوط، جرقههای ایجاد بحران و خونریزیاند. خصومت هزار و چهارصدساله اسلام و غرب در حال افزایش است و روابط میان دو تمدن اسلام و غرب آبستن بروز حوادثی خونین میشود. در عصر نو صفآراییهای تازه بر محور تمدنها شكل میگیرد و سرانجام نیز تمدنهای اسلامی و كنفوسیوسی در كنار هم، رویاروی تمدن غرب قرار میگیرند. در واقع، درگیریهای تمدنی، آخرین مرحله تكامل دیگری در جهان نو است. (۶)
هانتینگتون عنوان میدارد: «تبلیغ ارزشهای غربی به عنوان ارزشهای جهان شمول، به تهییج واكنشهایی از نوع بنیادگرایی اسلامی كمك میكند كه نقاط بسیاری از جوامع اسلامی را فرا گرفته است. عدم موفقیت ناسیونالیزم و سوسیالیزم عربی، زمینه جنبش «اسلامی كردن مجدد» در خاورمیانه را فراهم ساخته است.» (۷) هانتینگتون توصیه میكند كه غرب باید دامنه و قدرت نظامی كشورهای كنفوسیوسی - اسلامی رامحدود سازد; از اختلافات و درگیریهای موجود بین كشورهای اسلامی و كنفوسیوسی بهرهبرداری كند و گروههایی را كه در درون تمدنهای دیگر به ارزشها و منافع غرب گرایش دارند، مورد پشتیبانی قرار دهد. (۸)
پیشبینیهای وی روی سه نظریه پایهگذاری شده است: نظریه اول این است كه بین اسلام و غرب یك كشمكش پنهانی و مخفی همیشگی وجود دارد كه ناشی از تفاوت بین ارزشها میباشد. غرب فردگرایی، مساوات و آزادی مطلق را تبلیغ میكند كه اینها با ارزشهای اسلامی قابل انطباق نیستند. نظریه دوم این است كه بین دنیای عرب و دنیای غرب، یك موقعیت غیرقابل اصلاح وجود دارد; یعنی اختلاف منابع باعث میشود كه دنیای عرب سیاست ضدغربی را پیش بگیرد. نظریه سوم این است كه محور جدیدی به نام محور اسلام و محور كنفوسیوس میباشد كه همان محوری است كه باید اسلام و غرب را در نقطه مقابل یكدیگر قرار دهد. (۹)
مهدی شوشتری
پینوشتها:
۱- مجتبی امیری وحید، نظریه برخورد تمدنها، هانتینگتون و منتقدانش، تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۷۵، صص۱۹-۱۸.
۲- همان، ص۱۹.
۳- همان، صص ۴۰-۳۴.
۴- "رویارویی تمدنها" ، ترجمه سیمین موحد، مجله سروش ، سال نوزدهم، شماره ۸۳۲، ۳۰/۱/۷۶، صص۷-۶ .
۵- مجتبی امیری وحید، منبع پیشین، صص ۱۲۴-۱۲۲.
۶- همان، صص۲۳-۲۲.
۷- همان، ص ۸۴.
۸- همان، صص ۳۲-۳۱.
۹- لامان، "عوامل ارتباط بین اسلام و غرب"، دیدگاهها و تحلیلها، بولتن دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، سال دهم، شماره۱۰۳، مهر ۱۳۷۵، ص ۳۸.
ماهنامه اسلام و غرب ، شماره ۱۸
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست