یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
مجله ویستا

ترحم به یک سگ گرسنه, مرا ثروتمند کرد


ترحم به یک سگ گرسنه, مرا ثروتمند کرد

دوم ربیع الاول, وفات آیت الله سیدمحمدباقر شفتی

این عالم دینی در ایام تحصیل خود در نجف و اصفهان به قدری فقیر بود که غالباً لباس ایشان از زیادی وصله به رنگ های مختلف جلوه می کرد. گاهی از شدت گرسنگی و ضعف، غش می کرد، ولی فقر خود را کتمان کرده و به کسی نمی گفت. روزی مقداری پول به دست ایشان رسید و چون مدتی بود گوشت نخورده بود، به بازار رفت و با آن پول جگر گوسفندی خرید و به طرف مدرسه بازگشت.

در بین راه ناگاه در کنار کوچه یی چشمش به سگی افتاد که بچه هایش روی سینه او افتاده و شیر می خوردند، ولی از سگ بیش از مشتی استخوان باقی نمانده و از ضعف، قدرت حرکت نداشت. ایشان با دیدن این منظره جگرها را قطعه قطعه کرد و جلوی آن سگ انداخت و خود گرسنه به مدرسه بازگشت. آیت الله شفتی نقل می کند؛ «وقتی پاره های جگر را نزد سگ انداختم گویی او را طوری یافتم که سرش را به طرف آسمان گرفته و صدایی بلند کرد. من دریافتم که در حق من دعا می کند. از این جریان چندی نگذشت که وضع مالی من به قدری خوب شد که چندین دکان و کاروانسرا خریدم و دارای اهل و فرزندان شدم و قریب صد نفر از در خانه من نان می خوردند. تمام این ثروت و مکنت بر اثر ترحمی بود که من به آن سگ گرسنه نمودم و او را بر خود ترجیح دادم.»

مرحوم شفتی از حدود سال ۱۲۴۵ قمری به بعد تقریباً از مراجع بزرگ به شمار می رفت و یکه تاز مرجعیت در اصفهان بود. درباره درستی و راستی ایشان گفته شده حمایت و حراست وی از اموال مرجعیت و مصرف آن در امور خیریه و دستگیری از بینوایان مثال زدنی بود. لذا آنگاه که مقاومت های شجاعانه اش در برابر درخواست فتحعلی شاه مبنی بر در اختیار گرفتن بخشی از اموال مرجعیت ثمری نبخشید دست به آسمان بلند کرد و در دعایی سریع الاجابه خواستار مرگ پادشاه شد. انتشار خبر مرگ فتحعلی شاه ساعاتی پس از دعای این عالم بزرگ، موجب شد همگان این واقعه را دال بر عظمت ایشان بشمارند.

● سرگذشت

آیت الله سیدمحمدباقر شفتی در سال ۱۱۷۵ هجری قمری در روستایی در اطراف زنجان به دنیا آمد. ایشان از همان ابتدا در روستای خود و در محضر پدر بزرگوار خود مشغول تحصیل شد و حتی بعد از مهاجرت پدر در شفت نیز تا ۱۷سالگی از محضر ایشان درس آموخت. سپس در سال ۱۱۹۲ قمری برای کسب علم از عالمان عراق راهی کربلا شد.

در یک سالی که در کربلا بود از عالمانی چون آیت الله بهبهانی و سیدعلی طباطبایی بهره ها برد. بعد راهی نجف اشرف شد و از استادانی چون سیدمهدی طباطبایی بروجردی، شیخ جعفر کاشف الغطا و علامه بحرالعلوم استفاده کرد. در این ایام بود که سیدمحمدباقر با عالم و زاهدی همچون شیخ ابراهیم کلباسی آشنا شد و تا آخر عمر هر دو علاقه مند به هم بودند. حدود ۱۰ سال از اقامت سیدمحمدباقر در نجف می گذشت که بر اثر تنگدستی و گرسنگی های مفرط، ایشان به دردی مبتلا شد که ناچار به بغداد رفت و در آنجا زیر نظر اطبا بود و بعد از چند ماه به کاظمین رفت و از درس آیت الله سیدمحسن اعرجی بهره برد و در سال ۱۲۰۵ قمری به ایران بازگشت و در اصفهان ساکن شد و بساط تدریس و تحقیق را آغاز کرد.

● آثار

مرحوم شفتی از علمای پرکار دوران بود که تا حدود ۶۰ عنوان کتاب برای ایشان ثبت شده است. از جمله آن آثار عبارتند از؛ تحفه ابرارالمستنبط، الزهره البارقه فی احوال المجاز و الحقیقه، شرح تهذیب الاصول الامه حلی، مطالع الانوار فی شرح شرایع الاسلام، رساله یی در مشتق، رساله یی در احکام شک و سهو در نماز، رساله یی در عدم جواز بقا بر تقلید مجتهد میت، حواشی بر فروع کافی و جوابات المسائل.

● شاگردان

فقیه بزرگوار آیت الله العظمی شفتی شاگردان باهوشی را پروراند که در اینجا برخی از آن علما را نام خواهم برد؛ شیخ محمدمهدی کلباسی، میرزا ابوالقاسم کاشانی، حاج محمدجعفر آباده یی، محمدشفیع جاپلقی، صفرعلی لاهیجی، ملاصالح برغانی قزوینی، ملاجعفر نظرآبادی، محمد تنکابنی، سیدمحمدباقر خوانساری و سیدعلی طباطبایی زواره یی.

● وفات

محمدشاه قاجار بعد از به سلطنت رسیدن همواره در پی به دست آوردن اموال مرجعیت شیعه بود؛ اموالی که همگی برای مسلمانان و شیعیان مومن بود اما هیچ گاه نتوانست به آن اموال دسترسی پیدا کند، حتی چندین بار خواست به مرجع بزرگ شیعه حضرت آیت الله شفتی سوءقصد کند اما باز امکان نیافت.

سرانجام در ۱۲۵۷ قمری وقتی فقیه بزرگ آیت الله محمدتقی یزدی بعد از سخنان کفرستیزانه اش به اصفهان پناهنده شد و به مرجع بزرگ آیت الله شفتی پناه برد، شاه که هرگز نمی توانست نقطه یی از کشور را برون از نفوذ و حاکمیت خویش بیابد با هدف دستگیری محمدتقی یزدی راه اصفهان را در پیش گرفت. در این سفر ماموران به حریم سید یورش برده، دانشور آزاده یزدی را به بند کشیده و به تهران انتقال دادند. حتی شاه به این امر بسنده نکرد و برای فروپاشی همیشگی آن حریم امن به بهانه های گوناگون بر ثروت مرجع شیعیان، چنگ انداخت و مومنان را با زیانی سنگین روبه رو ساخت. وقتی این مسائل پیش آمد مرجع بزرگوار خواست با شاه دیدار کرده و او را از این امور بازدارد، اما شاه با بی شرمی و عوامفریبی هنگام ورود آن مرجع بزرگوار دستور داد شیپورها و طبل ها را به صدا درآورند، که این امر موجب ناراحتی بسیار برای سید بزرگوار شد و در همان جا عاجزانه از خداوند خواست؛ پروردگارا، ذلت فزون تر بر فرزندان زهرا روا مدار، خداوند نیز دعای بنده نیکوکارش را اجابت کرد و ایشان در ۸۵سالگی در دوم ربیع الاول سال ۱۲۶۰ هجری قمری بر اثر بیماری، بعد از نماز ظهر جان به جان آفرین تسلیم کرد و در اصفهان به خاک سپرده شد.

سیدمحمد ناظم زاده قمی

منابع؛

۱- قصص العلماء، محمد تنکابنی، تهران، کتابفروشی علمیه

۲- ریاض العلما و حیاض الفضلا، عبدالله افندی، مشهد، آستان قدس

۳- ترجمه روضات الجنات، محمدباقر ساعدی، تهران، کتابفروشی اسلامیه