دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
به مناسبت سالروز درگذشت نیما یوشیج
. هر چه که با اشعار تَبَری او مأنوس می شوم گمان می کنم نیما ویژگی هایی دارد که هنوز شناخته شده نیستند، شاید همزبان بودن من با نیما در تشدید این حس هم موثر باشد، ولی معتقدم نیما را فقط نباید در اشعار فارسی او جست و جو کرد. در دو مقاله ای که در روزنامه همشهری (۱۰ دی ۸۰ و ۱۷آبان ۸۳) نوشتم سعی کردم به برخی از ویژگی های شعر تَبَری و واژه های تَبَری در اشعار فارسی نیما بپردازم. شاید سالگرد درگذشت او بهانه ای باشد تا در باره نیما بیشتر بدانیم. البته پیشنهاد می کنم که برای ارج گذاشتن به نیما روزی به نام نیما نام گذاری شود تا ضمن شناختن نیما، به تأثیر کار نیما در شعر فارسی بیشتر پرداخته شود. در این مقاله سعی شد به وجوه دیگری از شخصیت نیما و شعر تَبَری او نگاهی داشته باشم. با توجه به فضای کم صفحه به دو ویژگی از شعر تَبَری نیما به اختصار می پردازم، وجوهی چون:
۱- شخصیت نیما در اشعار تبری۲- دغدغه های باستان گرایی .
اشعار تَبَری نیما بی شک می تواند یکی از مهمترین دریچه شناخت دغدغه ها، اندیشه ها و افکار او باشد. مجموعه روجا را نمی توان به صرف محلی بودن ندیده گرفت و آن را احیاناً در زمره آثار قابل اعتنای نیما محسوب نکرد؛ اتفاقا معتقدم پیش از خواندن شعرهای فارسی او ، لازم است مجموعه اشعار تَبَری او را با تأمل مطالعه کرد. این مجموعه علاوه بر آنکه خواننده را با برخی از واژه های تَبَری به کار رفته در اشعار فارسی اش آشنا می سازد، در عین حال موجب شناخت بهتر و بیشتر نیما می شود.
تردیدی نیست که برخی از شاعران و یا هنرمندان را حتی در زمان حیات شان چنانکه باید نمی توان شناخت، شاید بهترین راه شناخت، آثارشان باشد. نیما نیز از این قاعده مستثنی نیست. به نظرم اگر اشعار تَبَری او نبود شاید برخی از لایه های فکری و دغدغه های نیما ناشناخته می ماند. وی اگر در اشعار فارسی اش کمی از لایه های شخصیتی و فکری خود را به تصویر می کشد، اما در اشعار تَبَری عریان تر و آشکارتر دیده می شود. اشعار تَبَری او را در نوع خود سند فرهنگی، تاریخی و ادبی سرزمین مازندران است. و حتی می توان چشم اندازی از تاریخ ایران را در آن دید.
نیما در اشعار تبری اش شاعری است که بافت های فکری و ذهنی بومی اش در آن کاملاً تنیده شده است. اگر گستره اندیشه و دانایی شاعر در پس شعر دیده نشود، چنین احساس می شود که شاعر کاملا روستایی است و تعمداًدست به طراحی و تصویرگری زادبوم خویش می زند. شاعری که در سبک شعر فارسی طرحی نو در انداخته است، به خود اجازه نمی دهد که قالبهای مرسوم شعر تَبَری را بشکند.
نیما در اشعار تبری
مازندرانی گپ ها، بیشتر نجواهای درونی اوست، تا اینکه بخواهد فقط احساسات شاعرانه خود را بروز دهد. وی با زبان مادری اش تمنای دیگری دارد و آن هم تصویرگری های زیبا از خود و منویات خویش است. نیما در عین حال در شعر تَبَری چنان غرق می شود که گویی تمام زیبایی ها را خورده و نوشیده و آنها را در قالب اشعار تَبَری بروز داده است. بومی گری به تمام معنا در اشعارش وجود دارد. با وجودی که وی مطالعات گسترده ای از فرهنگ های دیگر داشت و شعر کلاسیک فارسی و عروض مسلط بود، اما در شعر تَبَری اش از قالب بومی خود رها نشد.
وی در اشعار تَبَری به رسم شاعرانی چون امیر پازواری، در نزدیک به پنجاه دوبیتی نام خود را می آورد و در برخی به شکل «نیما گُنُ» (نیما می گوید) و در برخی دیگر نوعی نهیب و هشدار به خود است. مثل نیما پرس(نیما برخیز). علاوه بر این گاهی هم به جای نام خود از ضمایری چون:م، می، مُمُّ و مُن استفاده می کند که به نظر می رسد پیش از آنکه بخواهد از این ضمایر به شکل استعاری بهره بگیرد، سعی دارد حضورش را اعلام کند و حرف دلش را بزند.
در اشعار فارسی نیما گویا فقط یک بار به نام و نسب او می توان برخورد که آن هم با عنوان نیما به چاپ رسیده است: «از بر این بی هنر گردنده بی نور/هست نیما اسم یک پروانه مهجور/ مانده از فصل بهاران دور/.../ اسم شورافکن یکی گردنده است این اسم/ در زمین نه، برفراز آسمان نه، در همه جا/ در میان این زمین و آسمان/ از پی گمگشته خود می شتابد.» اما در اشعار تبری اش بارها و بارها گفته است که کیست و از کدام تیره و تبار است و اصلا نام او چیست و چرا این نام را انتخاب کرده است:
نیمامُ مِن، یِگانِهِ رُستَمدار/من نیما هستم، یگانه و یکتای رستمدار
نیماوَرُو، شَهرآگیمِ تَبار/ از نسل شهرآگیم نام آور و کماندار هستم
هُنَرِ مُنی وُنِ مِ نوُم دار/هنر من مرا به شهرت می رساند
کِلین نیمُ، تَشِ کِلِه سَرِکَل مار/من خاکستر آتش نیستم، بلکه خود آتشم.(ص۴۲)
یا:نیمامُ مُن، مِ نُوم نُومِ نَماوَر/من نیما هستم، نام من، نام نام آور(شاه رستمدار) است.
گُردِ گَردوُن تَهَمتَنُ دِلاوَر/ پهلوان زمانه و پیل تن و دلاور هستم.
شیرِ شیروُن رُستَم دارِ سَروَر/شیر شیران و بزرگمرد رستمدارم.
وُنِ ریکا، اِتی کوُ مُن نُوم آوَر/پسر او مثل من از نام آوران بود.(ص۵۰)
نیما می گوید که نماور به معنی کماندار بزرگ است که نام چند تن از اسپهبدان مازندران بود و یکی از پادشاهان منطقه رستمدار(روستاهای دهستان ناتل کنار) جد او بوده است.
به نظرم علاقه نیما به نَسَبی که پیشینه روشنی داشتند بیش از آنکه از سر تفاخر باشد، بیشتر دلبستگی او به زادبوم و خاک مازندران را نشان می دهد. چون وی در هیچ جایی از اصالت خود علیه فقرا و یا روستاییان استفاده نمی کند، اتفاقا بخش اعظم شعر او بیان درد و رنجی است که روستاییان از اربابان می کشند. وی در اشعار تَبَری به آ رامگاه و جایگاه اجدادش نیز اشاره می کند؛ انگار که فقط با این زبان می تواند نَسَب نامه خود را به تصویر بکشد:
نیما گُنُ کَراد کٍِتی چی جاءُ/ نیما می گوید که کراد کتی چه جای قشنگی است
شانِهِ دَشت اَتّا آدینِه کاءُ/شانه دشت، جایی که مردم روزهای آدینه برای بازی و شادی یه آنجا می روند
مَزارِ مِ جَد، کیا بالوشاءُ/آرامگاه جد من، کیابالوشا، آنجاست
مَلِک کیوُمَرثِ کوُچوُکین ریکاءُ/ او پسر کوچک ملک کیومرث است.(ص۶)
نیما در مجموعه روجا چند بار از برادرش لادبن و خواهرش ناکتا سخن می گوید:
کوُچوُ من خاخوُرِ مُنی نیکتاءُ/ خواهر کوچک من نیکتا است
بِرارِ مُنی لادبُن کِه وِی یکتاءُ/ تنها برادرم هم لادبن است
تَبَری مُنی، مِی گَپ مُنِ گِواءُ/ من تَبَری هستم و زبانم گواه من است
کِجِه یِ گَپ دی-یَر بُوتمُ سِواءُ/ من کجا گفتم که چنین نیست(ص۱۰)
وی علاوه بر آنکه از خانواده اش سخن می گوید، ولی با ضرس قاطع بر مازندرانی بودن خویش صحه می گذارد و شاهد مثال را هم زبان تَبَری خود می داند. وی به این زبان عشق می ورزد و به همین دلیل عشق ها و آ رزوهای خود را با زبان تَبَری بیان می کند و شاعری کوهستان را از آن خود می داند:
ها این مُمُّ، کوُهِستُونِ شاعِر مُنِ هَسُّ/ آری این منم که شاعری کوهستان از آن من است
بَخُوردُ آفتاب چِش مُنی مَسُّ مَسُّ/ چشمانم با نور آفتاب مست مست است.
زَمی بِه اَتّا دَس، بِه اَتّا آفتاب دَسُّ/ با یک دست زمین و با دست دیگر خورشید را گرفته ام.
مُن هَر کَسِ یارُو مِ یار نِه هیچ کَسُ/ من یار همه هستم، اما کسی یار من نیست. (ص۹۲)
دغدغه های باستان گرایی
در شعرهای تَبَری نیما علاوه بر آنکه طنزی شیرین پنهان است و قصه ها، امثال و حکم و پندیات در آن فراوان وجود دارد، اما بخشی از شعر او سرشار از باورها، فولکلور، افسانه ها و از سوی دیگر موضوعات دینی -تاریخی است.نیما در اشعار تبری اش باستان گرایی تمام عیار است.باستانگرایی که با عقل و منطق با موضوعات برخورد می کند و به آن عشق می ورزد و با تمام وجود از آن دفاع می کند. چیزی که در اشعار او بیش از همه سنگینی می کند همین نگاه باستانگرایانه اوست. این نگاه در واقع به دوران قبل از زرتشت بر می گردد و اشاره به آیین مردمی دارد که در دامنه های البرز زندگی می کردند. نیما از آیین آنان حمایت می کند و آن بخش از تاریخ که دیوها را موجوداتی شیطانی قلمداد می کردند به کناری می نهد. در اشعار او شیطان و دیو به دو شکل متفاوت ظهور و بروز دارند. اما شیطان از نظر او همان موجودی است که باعث پدید آمدن مشکلات مردم می شود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست