دوشنبه, ۴ تیر, ۱۴۰۳ / 24 June, 2024
مجله ویستا

از هنر انقلاب تا انقلاب در هنر


از هنر انقلاب تا انقلاب در هنر

چگونه تشخیص داده می شود نقاشی قهوه خانه ای هنری است که رو به فنا می رود اما کسی نمی تواند تشخیص دهد که نشانه های دستمالی شده در آثار نقاشان سقاخانه ای همان ماجراهایی هستند که مردان هنگام چای قندپهلو نوشیدن به نقالی ها گوش می کردند و ساعتی از کار طاقت فرسای روزانه فارغ می شدند این گروه محتوا را از نشانه ها گرفت و آنها را موزه نشین و کت و شلواری کرد

هنر انقلاب مانند همه جنبه های دیگر انقلاب پیچیده است. پیچیده از این نظر که مابه ازای واقعی هنر انقلاب را کجا باید جست وجو کرد؟ آیا هنر انقلاب از روزهای ثبت شده در صفحات تقویم شروع می شود؟ رابطه بین هنر و واکنش های اجتماعی- سیاسی چگونه است؟ آیا در ذات هنر بستر برای همراهی با جریانات توده های مردمی وجود دارد یا این جمعیت دست هنر را می گیرند و به دنبال خویش می کشانند و در دریای مواج احساسات حلش می کنند؟ و چقدر سخت خواهد شد یافتن سوزنی در انبار کاه.

به نظرم ماجرا از ابتدای دهه پنجاه شروع می شود یعنی همان سال هایی که الخاص حاکم بلامنازع دانشکده هنرهای زیبای تهران بود. آن سال ها یک نقطه است در نمودار مختصاتی که به موازات دیگر دستگاه های مختصاتی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آرام آرام سری پیدا می کند در میان سرها. بعد می آیم جلوتر تا سال ۱۳۵۷ و ادامه اش تا شروع جنگ که هنر انقلاب گره می خورد با اشغال خرمشهر و گذر حزب بعث از اروندرود. سپس ابتدای دهه شصت را داریم که حدود دو سه سالی که از ابتدایش می گذرد، نقطه دیگری است که در نمودار قرمز است و مسیر حرکتی آن را تغییر می دهد. بنابراین می توان گفت در این بازه ای که از بی نهایت شروع شده است و به بی نهایت می رود، سه نقطه را در نظر گرفته ام که شاید این تقسیم بندی مورد مقبولیت دیگران نباشد اما به گمانم می توان اینگونه نیز به ماجرا نگاه کرد:

۱- ابتدای سال های پنجاه و تربیت نسلی توسط مرد آ شوری.

۲- ۱۳۵۷ تا آغاز جنگ.

۳- سال های ابتدای دهه شصت.

قبل و بعد از این تقسیم بندی جریان ها و اتفاقات گوناگون و شگفت انگیزی به وقوع پیوستند که هر کدام قصه جداگانه ای هستند در کتاب داستان این سرزمین هزار رنگ و هزار برگ. بنابراین می دانم که نمی توان یک دوره تاریخی را جدا از گذشته و آینده اش بررسی کرد اما فرض را بر این می گذارم که خواننده این سطور گذشته اش را از یاد نبرده باشد و در حوضچه اکنون زندگی کند. نکته ای را هم واجب می دانم که توضیح دهم، این سه مقطع را جداگانه نبینید بلکه راهی پیوسته در نظر گیرید که هر کدام تقاطع هایی هستند که مسیر را تغییر می دهند اما جاده همچنان پیوسته است و مستمر. هر چند که توقف هایی دارد در ایستگاه های بازرسی و دست اندازهایی دارد که سرعت و شتاب را می گیرد و چه بسا چندان هم بی مزیت نباشد چرا که تندی در مسیر حجابی می شود برای سر چرخاندن به اطراف و دقیق شدن در اکناف .

قصه را باید از جایی آغاز کنیم که شاید تاسیس «دانشکده هنرهای زیبا» یکی بود یکی نبودش باشد. تمدن چندین هزارساله می رسد پشت درهای کارگاه ها و گالری ها. حالا فرهنگ باید لباسی شیک و اتوکشیده بر تن کند تا اجازه ورود یابد و اگر چنین نکند طرد می شود. رفتارها باید در قالب خاصی تعریف می شد و گذشته را به حال راه ندادند.

«نقاشی قهوه خانه ای هنر رو به مرگ» عنوان مقاله ای است که در روزنامه رستاخیز در خردادماه ۱۳۵۴ منتشر شد و چنین گفت: «نقاشی قهوه خانه در خلأ ایجاد شد. الهامی از ورای زندگی نبود. نقاشی از متن زندگی شکل گرفت و بر اعتقادات و سنت های مردم کوچه و بازار استوار شد.» تیتر اصلی روزنامه در همان روز خبر از ائتلاف کاندیداها برای شرکت در انتخابات مجلس شورای ملی و سنا می دهد. چیزی تا انقلاب نمانده است.

هر چند همان سال ها هم«هویت» لغتی مجهول الهویه بود و آیدین آغداشلو در مصاحبه ای به بهانه نمایشگاه نقاشی اش که به قول خودش اولین و آخرینش بود در سال ۱۳۵۴ چنین می گوید: «من ترجیح می دهم مثل یک لفاف نایلونی باشم که محتوایش را راحت در خودش جا می دهد و به همراه حجم آن شکل عوض می کند، تا یک جعبه چهارگوش سخت که محتوایش باید مطابق قالبش انتخاب شود و چه بسا که هر چیزی را هم نشود در آن گذاشت.«تکنیک» آچار فرانسه نیست که به هر مهره ای بخورد! مثال معمول من در این باره پابلو پیکاسو است که با چه فنون مختلفی کار می کند. یا سهراب سپهری خودمان که بر حسب موضوعش اجرای فنی متفاوتی خلق می کند. اما این کار که آدم به یک تکنیک خاص بچسبد، گاه به صورت چاله قوزک کشی درمی آید که تکنیک را منحصراً به جای اینکه تبدیل به ابزار بصری شود، در خدمت «انگ» و «مهر» هویت نقاشی درمی آورد و برایش شناسنامه و شخصیت جعل می کند.»

نمی دانم آیا در قصه گویی می توان سئوال مطرح کرد یا نه. اما چگونه می شود زمانی گذشته را طرد کرد و زمانی به دنبال هویت گشت؟ البته آغداشلو چنین نگفته است بلکه بیست سال پیش از نمایشگاهش «پرویز مرزبان» در مقاله ای با عنوان «هنر نو- نقاشی نو» در مجله سخن می نویسد: «بالاخره باید تعارف را کنار گذاشت. وقت آن است که به صراحت گفته شود «هنر نو» متعلق و وابسته به تمدن کنونی مغرب زمین است و زبان دل و نمودار زندگی مادی و معنوی انسان امروزی است. این هنر نه فقط واقعیت و اصالت دارد، بلکه هنری پرارزش و عالی است که با درخشان ترین دوره های هنری بشر برابری می کند. هر که حوصله و جراتش را ندارد دم فرو بندد و به کناری نشیند، اما آن که به جست وجو افتاده خطر می کند و دل به این دریای پهناور می زند بی شک دست خالی از در و صدفی بازنمی گردد.» کمی شبیه به مانیفست فوتوریست های ایتالیایی نیست که فیلیپومارینتی آن را نوشت؟ نوید آ ینده ای را می دهد که مرواریدوار می درخشد و می غلتد ولی امکان دارد نقاش غواص ما در دریای پرتلاطم افکار وارداتی هرگز به ساحل بازنگردد.هر قصه ای هر چقدر تخیلی باشد باز هم ریشه در واقعیت دارد. اما می توان انتظار داشت که حقیقتی را هم بیان کند؟ پس در این روایت به سراغ ماجراهای واقعی می روم تا حال و هوای چند سال پایانی نشستن بر اریکه سلطنتی را بازسازی کنم. سال ۱۳۵۶ که موزه هنرهای معاصر تهران افتتاح شد، در حدود بیست و پنج گالری در تهران محل گردهمایی زنان و مردان شیک پوشی بود که برای دیدن آثار هنری بعدازظهرشان را خالی گذاشته بودند. نگارخانه تخت جمشید کارهای «ابراهیم احراری» را به نمایش گذاشت. احراری دانش آموخته دانشکده هنرهای تجسمی برلین در روزنامه رستاخیز به تاریخ ۲۷ خرداد ماه ۱۳۵۴ درباره کارهایش چنین می گوید: «من در کارهایم این حقیقت را نشان می دهم که متاسفانه بسیاری از ما دشواری اصلی را نمی شناسیم و از مسائل کوچک و بی اهمیت برای خود هیولا می سازیم. در واقع مشکل را خود می سازیم و بزرگ می کنیم. آنقدر که برای مقابله با آن ناتوانیم.»

می توان حدس زد که در آن سال ها هر کسی ساز خویش را کوک می کرده است برای مثال «علی اصغر معصومی» در مصاحبه ای که «لیلی گلستان» در روزنامه ای به تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۵۶ با او انجام می دهد، چنین سخن می گوید: «مثل همان وقت که یک دفعه چشم باز کردیم و دیدیم، نعلبکی چایی مان به شکل کوبیسم است. مکتب کوبیسم وارد زندگی مان شد و عمومیت پیدا کرد و اعتبار و حیثیت اش را تحمیل کرد و تثبیت شد.»


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.