شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

جانشینی پیامبر ص انتقال كاریزما


جانشینی پیامبر ص انتقال كاریزما

پس از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله, جانشینی ایشان مهم ترین مسأله ی مطرح در جامعه ی اسلامی بود

پس از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله، جانشینی ایشان مهم‏ترین مسأله‏ی مطرح در جامعه‏ی اسلامی بود. علاوه بر امام علی‏علیه السلام - به عنوان چهره‏ی شاخص اهل بیت‏علیهم السلام - گروه‏ها و جریانات فكری دیگری مدعی دستیابی به خلافت بودند. آنان به منظور تحت ‏الشعاع قرار دادن علی‏علیه السلام در افكار عمومی، و شكستن انحصار جاذبه‏ی كاریزمایی او، به معرفی و تقویت نهاد كاریزمایی صحابه برای رقابت با اهل‏بیت‏علیهم السلام، در مرجعیت فكری جامعه پرداختند. در بُعد فرهنگی از ابزارهایی چون سیاست منع حدیث، طرح عدالت و صح ت اجتهاد صحابه، جعل حدیث و... بهره گرفتند؛ این جریان طی قرن‏های بعدی استمرار یافته، سازماندهی و تقویت شد.در این مقاله این تلاش‏ها در قالب نظریه‏ی روزمرگی كاریزمای ماكس وبر، مورد بررسی قرار می‏گیرد.

در مدینه، سال ۱۱ قمری، جامعه - پس از قریب ۱۰ سال كه از شكل‏گیری نخستین نمونه‏ی حكومت اسلامی می‏گذشت - رویكردی جدید به مسأله‏ی رهبری در رأس ساختار حكومت را تجربه كرد. پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله جریانات فكریِ مختلفی وجود داشتند كه طبعاً راه حل‏های مختلفی، برای پر كردن خلأ شخصیت كاریزماتیك پیامبرصلی الله علیه وآله پیشنهاد می‏كردند. خط فكری اهل‏بیت‏علیهم السلام كه به لحاظ مدیریتی، حول محور علی‏علیه السلام می‏چرخید، در عرصه‏ی تبلیغ و تبیین آرمان‏های فكری، قائم به شخصیت فاطمه‏علیها السلام و به لحاظ حوزه‏ی حمایت و دفاع اجتماعی، بیش از همه متكی به حمایت بنی‏هاشم بود، الگوی ولایی را به جای ساختار نبوی پیشنهاد كرده و كاریزمای امام معصوم‏علیه السلام را مناسب‏ترین گزینه برای جانشینی كاریزمای پیامبرصلی الله علیه وآله دانسته، مدعی ابتناء این جانشینی ب ر نصب الهی بود.۲ در مقابل، جریانات فكری دیگری نیز وجود داشتند كه آهنگ دیگری نواخته و طرح دیگری در می‏انداختند.۳

گروهی از صحابه، با طرحی هوشمندانه متكی بر روانشناسی و جامعه‏شناسی آن روز مدینه، از یك سو به سنت‏های جاهلیِ فروخفته در سایه‏ی فرهنگ اسلامی دامن زده و با افروختن آتشِ كینه‏های زیر خاكستر مانده‏ی سال‏های بحران و تنشِ مبارزات دینی پیامبرصلی الله علیه وآله، جاذبه‏ی حقانیت ادعای اهل‏بیت‏علیهم السلام را كم‏رنگ نمودند و از سوی دیگر با القاء روشی جدید برای مشروع‏نمایی ساختار نوین رهبری جامعه‏ی اسلامی به سرعت زمام مدیریت افكار عمومی و اهرم قدرت سیاسی را به دست گرفته نهایتاً بر اوضاع مسلط شدند. از آن‏جا كه بنی تی م به سبب موقعیت كم اهمیتشان در میان تیره‏های مطرحِ قریش هرگز در جنگ قدرت و رقابت‏های سیاسی موجود میان آنها، شركت نداشتند، امكان سازش بر سر انتخاب ابوبكر به خصوص با توجه به شخصیت ظاهراً آرام و مسالمت‏جوی او بیش از هر كس دیگری فراهم بود. در مقابل، احتمال ب روز مشكلات و درگیری‏های داخلیِ میان قبایل، در حكومت علی‏علیه السلام - به خصوص آنان كه زخم خورده‏ی شمشیر وی بودند - مانع تأیید او از جانب بسیاری از عافیت‏طلبان می‏شد. عمر در جمله‏ی معروف خود كه، سزاوار نیست كه خلافت با نبوت، در بنی‏هاشم جمع گردد،۴ احتمال بروز چنین مخالفت‏هایی را یادآوری می‏كند و سركشی قبایل دیگر را در مقابل بنی‏هاشم پیش‏بینی می‏نماید، در حالی كه در احتجاج با انصار، خلافت آنان را موجب طغیان عرب، و خویشاوندی قریش با پیامبرصلی الله علیه وآله را موجب تواضع در مقابل آنها می‏داند و قرابت بنی‏ه اشم با پیامبرصلی الله علیه وآله را عامل سركشی عرب و مانع دستیابی علی‏علیه السلام به خلافت معرفی می‏كند۵ و بالاخره معلوم نمی‏شود كه این قرابت، موجب شرافت است یا بهانه‏ی ایجاد انزوای سیاسی.

جریان دیگر، امویان به رهبری فكری ابوسفیان بودند، كه گرچه موقعیت بالفعل جامعه را عرصه‏ی مناسب ظهور و جولان خود نمی‏دیدند؛ اما به دلیل برخورداری از منابع ثروت و قدرت و ریشه داشتن در عمق باورهای سنتی مردم، به لحاظ شرافت اجتماعیِ جاهلی، هم‏چنان بسیاری از مس لمانان را مرعوب اشرافیت خویش می‏ساختند. اینان با طراحی جریانی دراز مدت با ترفندی هوشمندانه - پیشنهاد یاری به علی‏علیه السلام - حكومت نوپا را متوجه خطر احتمالی مخالفت خویش نمودند. گرچه از این راه ظاهراً به همراهی و شراكت در جریان دوم توفیق یافتند؛ اما در واقع زمینه‏های حذف این جریان و دستیابی كامل خود، به عرصه‏ی حكومت اسلامی، در فاصله‏ای نه چندان طولانی را فراهم آوردند.

در این‏جا نمی‏توان از جناح انصار نام نبرد؛ آنان نیز كه در چشم پیامبرصلی الله علیه وآله عزیز و تا آن زمان در جامعه‏ی اسلامی مورد احترام و اعتنا بودند، از خدشه‏دار شدن موقعیت مطلوب خود در شرایط جدید بیمناك بودند. البته در سقیفه با ارائه‏ی اولین حجت از جان ب مهاجرین حاضر در مجلس، كه با اتكاء به حدیثی نبوی، خلافت را حق قریش می‏دانستند،۶ از ادعای خویش بر خلافت عقب‏نشینی كرده،۷ به نفع علی‏علیه السلام موضع گرفتند؛ اما رقابت‏های داخلی اوس و خزرج باعث تضعیف این موضع، و پیروزی حزب رقیب شد.۸

این مقاله در صدد ارائه‏ی گزارش دقیق تاریخ آن روزگار یا ارزیابی میزان حقانیت هر یك از طرفین این مدعا، در كسب قدرت نیست؛ بلكه در پی تبیین جامعه‏شناختی جریانی است كه به سرعت شكل گرفت و حتی در دید طراحان آن، ناباورانه‏۹ به كامیابی دست یافت و ساختاری نوین از هرم قدرت حكومت اسلامی را پایه‏گذاری نمود، آن چه ما امروز آن را دستگاه خلافت می‏نامیم.

تأكید بر اولین گام‏های شكل‏گیری دستگاه خلافت اسلامی؛ یعنی نخستین ماه‏های پس از رحلت رسول خداصلی الله علیه وآله به آن دلیل است كه، فرایند جای‏گزینی نظام خلافت خلفاء آن چنان كه مورد قبول اهل سنت بود و در تاریخ، تحقق خارجی یافت، به جای رهبری دینی و دنیایی ائمه معصوم‏علیهم السلام آن‏گونه كه شیعه بدان معتقد است و در طول تاریخ نگاهی آرمانی بدان داشته است، ریشه در همین نخستین روزها و ماه‏های پس از رحلت رسول خداصلی الله علیه وآله دارد. گرچه تاریخ اسلام شاهد تحولات بسیاری در این الگوی سیاسی، دینی - خلافت - بوده و خلفای متعدد با عملكردهای متفاوت، از سلسله‏های مختلفی كه یكی پس از دیگری به قدرت رسیدند ویژگی‏های خاص خود را داشته و طبیعتاً با نمونه‏ی اولیه‏ی خلافت اسلامی تفاوت بسیار داشتند؛ اما همه‏ی آنها به رغم وجوه اختلاف و تمایز، ریشه در بستری واحد داشته و از ج ایگاه واحدی نشأت می‏گرفتند.

كنار زدن كسی كه به اعتقاد شیعه و بر اساس نقل‏هایی قابل دفاع - پیامبرصلی الله علیه وآله او را جانشینِ منصوب الهی معرفی كرده بود - و سپردن خلافت به دیگری و تغییر ملاك‏های استحقاق تصدی امور مسلمین و تحریف باورهای ارزشی حاكم بر جامعه‏ی عصر پیامبرصلی الله عل یه وآله، رویدادی بود كه در اولین روزهای پس از رحلت رسول خداصلی الله علیه وآله تحقق یافت، و به تدریج ریشه دواند و بارور شد. البته در قالب‏های متنوع و ساخت و سازهای متفاوت، در طول تاریخ هر روز شكل نوینی یافت، به علاوه آن چنان كه خواهد آمد در طول قرن‏های بع د به عرصه‏ی نظریه‏های سیاسی راه یافت و در قالب‏هایی چون نظریه عدالهٔ صحابه و حجیّت اجتهاد، نظریه‏پردازی شد. شاید واژه خبط در خطبه‏ی شقشقیه‏ی علی بن ابی‏طالب‏علیه السلام، كه ضمن آن به تشریح و توصیف دقیق جریانات سیاسی پس از رسول خداصلی الله علیه وآله می‏پرد ازد به همین معنا، یعنی آغاز و تولد جریان انحرافی در مسیر رهبری مسلمین، اشاره داشته باشد.

این نكته قابل ذكر است كه، جمع‏بندی و تبدیل رویدادهای مربوط به آن دوره به ساختاری نظری، و عرضه‏ی آنها به عرصه‏ی اندیشه‏های اجتماعی - سیاسیِ اسلام و طرح این نظریات در محافل نظریه‏پردازان این حوزه، به سال‏ها بلكه قرن‏های بعد مربوط است، لكن به هر حال نطفه‏ی این نظریه‏های سیاسی را باید در همان سال‏های اولیه جست و جو كرد. به عنوان مثال گرچه تبیین، تدوین و دفاع از نظریه‏ی عدالت صحابه و صحت عمل آنها به قرن‏ها پس از وفات همه‏ی صحابه، مربوط است؛ اما آن چنان كه خواهد آمد نخست، مقدمات اولیه‏ی ظهور و بروز این اندیش ه و امكان اعمال و تحقق خارجی این تفكر، در همان روزهای نخستِ پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله فراهم گردید. بنابراین محدود كردن حوزه‏ی بحث به سال‏های نخستِ سامان یافتن خلافت، به معنای عطف نظر از ساخت و ساز نظری ماجرا در دوره‏های بعد نیست. در مقاله‏ی حاض ر به هر دو بخش جریان پرداخته می‏شود.

گرچه مراد از واژه‏ی صحابی در ادامه‏ی مقاله - به مناسبت بحث از نظریه‏ی عدالت صحابه - كاملاً مورد بررسی قرار خواهد گرفت؛ اما در این‏جا ضروری است منظور از برخی صحابه، كه در فرضیه به آنها اشاره می‏شود، بیان گردد و آنان كسانی بودند كه در نخستین مبارزه‏ی سیاس ی بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله رقیب و طرف اصلی اهل‏بیت‏علیهم السلام محسوب می‏شدند. اعضای مركزی این حزب را باید ابوبكر بن ابی قحافه، عمر بن خطاب و ابوعبیدهٔ، سه مدعی نمایندگی از بین مهاجرین، در اجتماع سقیفه دانست. پس از اولین حضور رسمی این تشكل، یعنی ور ود آنان به مسجد، پس از خروج از سقیفه و بیان صریح عمر مبنی بر بیعت وی و برخی از انصار با ابوبكر، چهره‏های دیگری نیز با انگیزه‏های مختلف به این تشكل پیوستند. بر اساس برخی نقل‏ها، عثمان و برخی از بنی زهره اولین كسانی بودند كه با ابوبكر در بدو ورود به مسجد، بیعت كردند.۱۰ كشف ارتباط میان این چند نفر از توالی آنان در دستیابی به قدرت و خلافت، مشكل نیست. ابوبكر عامل كسب وجهه‏ی دینی، عمر مغز متفكر و بازوی اجرایی و عثمان صاحب پایگاه اشرافیِ سنتی - وابستگی به قدرت، ثروت و اشرافیت بنی‏امیه - یكی پس از دیگری بر كرسی خلافت تكیه زدند.

علی بن ابی‏طالب‏علیه السلام با صراحت، دلیل تلاشِ عمر برای تحقق خلافت ابوبكر را گوشزد می‏كند:

شتر خلافت را بدوش، كه برای تو در آن نصیبی خواهد بود. امروز خلافت را برای او استوار ساز كه فردا آن را به تو خواهد سپرد.۱۱

عثمان نیز بعدها، هنگام ثبت مفاد وصیت‏نامه‏ی ابوبكر مبنی بر جانشینی عمر، نقش خود را به خوبی ایفا كرد و جایگاه خویش را تثبیت نمود.۱۲ گرچه به نظر می‏رسد ابوعبیده از زنجیره‏ی قدرت حذف شده است، اما باید توجه داشت كه وی پیش از مرگ عمر در منطقه‏ی شام از دنیا ر فته بود و عمر نیز بعدها از این‏كه او را در كنار خود نداشت تا به جای خویش به خلافت بنشاند ابراز اندوه و افسوس می‏كرد.۱۳

بر اساس قطعی‏ترین متون تاریخی نمی‏توان جایگاه اجتماعی و وجهه‏ی دینی اهل‏بیت‏علیهم السلام را در جامعه‏ی آن روز انكار نمود؛ از جمله: سابقه‏ی دینی - سیاسی علی‏علیه السلام در طول سال‏های مبارزه برای پیروزی اسلام و پایگاه عاطفی او و خانواده‏اش نزد پیامبرصلی الله علیه وآله و تلاش پیامبرصلی الله علیه وآله برای معرفی وی به عنوان جانشین خود و تأكید پیامبرصلی الله علیه وآله بر محوریت خشم و رضای فاطمه‏علیها السلام بر خشم و رضای خدا و پیامبرش - كه طبعاً خشم و رضای فاطمه‏علیها السلام را از انفعال عاطفی یك زن، تا حد آیت و نشانه‏ای دینی - سیاسی، برای انحراف یا اعتدال جامعه ارتقاء می‏بخشید - امر پنهان و قابل اغماضی نبود.

وضوح مسأله به اندازه‏ای بود كه دقایقی پس از رحلت رسول خداصلی الله علیه وآله، عباس - چهره‏ی شاخص بنی‏هاشم - از علی‏علیه السلام خواست بیعت او را بپذیرد تا وصایتش مسجّل شده، جلوی حركت‏ها و ادعاهای مخالفان گرفته شود! وی با تعجب اظهار داشت: مگر در این مسأله، مخالفی نیز وجود دارد؟۱۴

اكنون سؤال این‏جاست كه، چگونه و از چه راهی رقبای سیاسی اهل‏بیت‏علیهم السلام توانستند افكار عمومی را از توجه به آنان در رابطه با پذیرش حزب مخالفشان معطوف نمایند؛ و چه چیزی را جای‏گزین جاذبه‏ای كنند كه می‏توانست امتداد شخصیت كاریزمای پیامبرصلی الله علیه و آله و بهترین گزینه برای جانشینی وی شود؟

●ساختار نظری‏

در تبیین جامعه‏شناختی موضوع این مقاله، نظریه‏ی سیادت كاریزماتیكِ وبر، و آن‏چه كه او به عنوان جریان روزمرّگی كاریزما و راه‏حل‏های محتمل برای سامان بخشی به این جریان، از آن یاد می‏كند؛ مبنای بحث خواهد بود.

وبر در تعریف واژه‏ی كاریزما می‏نویسد:

واژه‏ی كاریزما برای خصوصیت ویژه‏ی شخصیت یك فرد، كه به خاطر این ویژگی از افراد عادی جدا انگاشته می‏شود و به عنوان كسی كه صاحب توانایی‏ها یا خصوصیات فوق طبیعی، فوق انسانی، یا حداقل استثنایی باشد، به كار می‏رود. این ویژگی‏ها بدان گونه‏اند كه قابل دسترسی بر ای افراد عادی نیستند؛ بلكه منشأ آنها الهی یا منحصر به فرد تلقی می‏شود، و بر این اساس فرد مورد نظر به عنوان رهبر تلقی می‏گردد... .۱۵

وبر در موارد متعددی انبیاء را شاخص‏ترین نمونه‏ی كاریزمای اصیل معرفی می‏كند،۱۶ و انقلابی‏گری یا سرشتِ حركت‏آفرینی و تحول‏زایی را لازمه‏ی دوام و بقای واقعی شخصیت كاریزما می‏داند؛ اما از آنجا كه این موج انقلابی نمی‏تواند همواره دوام و استمرار یابد بدیهی اس ت كه خصیصه‏ی كاریزمایی در معرض خطر قرار می‏گیرد؛ پس برای دستیابی مستمر به منافع ناشی از گرایش عمومی به كاریزما، باید راهی برای تثبیت و دائمی ساختن آن جست. این امر كه به اعتقاد وبر، به خصوص پس از فقدان شخصیت كاریزمای اصلی، برای جانشینان او بسیار حیاتی می‏ نماید، گرچه از یك سو باعث پایداری منافع حاصل از وفاداری عمومی به جریان سیادت كاریزمای اولیه می‏شود؛ اما از سوی دیگر، به ذات اصلی و جوهره‏ی اصیل كاریزما، لطمه زده و سرشت آن را به انواع دیگر سیادت، به خصوص سیادت سنتی متمایل می‏سازد.۱۷

نویسنده:فهیمه فرهمندپور

پی‏نوشت‏ها:

۱. دانشجوی دكتری تاریخ اسلام دانشگاه الزهراءعلیها السلام.

۲. البته نباید همه‏ی طرف‏داران امام علی‏علیه السلام را معتقد به این نظریه دانست و تفاوت انگیزه‏های طرف‏داران او را نادیده گرفت. درست است كه برخی چون: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار یاسر، سهل و عثمان پسران حنیف و دیگران را باید نخستین عناصر هسته‏ی تشیع د انست كه به علی‏علیه السلام به چشم وصیّ منصوب پیامبرصلی الله علیه وآله می‏نگریستند؛ اما برخی دیگر چون: زبیر بن عوام با توجه به همان ملاك‏های سقیفه، یعنی حُسن سابقه و قرابت با پیامبرصلی الله علیه وآله، علی‏علیه السلام را شایسته‏تر از ابوبكر می‏دیدند. البته كسانی چون ابوسفیان آن‏چنان كه خواهد آمد نیز اهدافی صرفاً دنیا گرایانه داشته‏اند.هدف چنین كسانی بیش‏تر اعلام مخالفت با ابوبكر بوده است تا حمایت از شخص علی‏علیه السلام، هم چنان كه عكس العمل دستگاه خلافت نیز در برابر این مخالفان یكسان نبوده است.

۳. انگیزه‏ی بیعت كنندگان با ابوبكر نیز هم‏چون انگیزه‏ی هواداران علی‏علیه السلام، متفاوت بوده است كه بررسی آن مجال دیگری می‏طلبد.

۴. ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۶۳ و ۶۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۹۴ - ۱۰۷، از طبع ۴ جلدی.

۵. طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۲۰؛ ابن قتیبه، الامامهٔ و السیاسهٔ، ج ۱، ص ۲۴ و ۲۵؛ ابن اثیر، همان، ج ۲، ص ۳۲۹ و ۳۳۰.

۶. «الائمهٔ من قریش»؛ مسلم، صحیح، ج ۳، ص ۱۴۵۲ به بعد؛ احمد بن حنبل، مسند، ج ۶، ص ۱۱۹؛ حاكم نیشابوری، مستدرك علی الصحیحین، ج ۳، ص ۶۱۸؛ آیت ا... صافی در آغاز كتاب ارزشمند خود، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، این روایت را با نقل‏های متفاوتِ آن و طرق مختلف ش بر اساس منابع فریقین گزارش كرده است.

۷. البته روشن است كه دعوی خلافت از جانب انصار از ابتدا، چندان جدی نبوده است و الّا به این سرعت از ادعای خود صرف‏نظر نمی‏كردند. به نظر می‏رسد آنها بیش‏تر به دنبال محكم كردن جای پای خود در حاكمیت آتی جامعه بوده‏اند تا دستیابی به اصل خلافت.

۸. طبری، همان، ج ۳، ص ۲۲۲ - ۲۳۰؛ ابن قتیبه، همان، ج ۱، ص ۲۳ - ۲۵؛ مفید، الاختصاص، ص ۱۰۱.

۹. عمر بعدها ماجرای خلافت ابوبكر را فلته نامید. طبری، همان ج ۳، ص ۲۰۵. امیرالمؤمنین‏علیه السلام در خطبه‏ی ۱۳۶ نهج البلاغه به كنایه از این تعبیر یاد كرده و شاید از این راه، خلافت خود را با این جریان مقایسه می‏كند.

۱۰. ابن قتیبه، همان، ج ۱، ص ۲۸.

۱۱. همان، ص ۲۹.

۱۲. طبری، همان، ج ۳، ص ۴۲۹.

۱۳. همان، ج ۴، ص ۲۲۷.

۱۴. ابن قتیبه، همان، ص ۲۱.

۱۵. ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، ص ۳۹۷.

۱۶. به عنوان نمونه، همان، ص ۴۳۲ و ۴۳۶؛ اما این نكته بسیار مهم است كه به تصریحِ وبر لفظِ كاریزما در نگاه جامعه‏شناسی، فاقد جایگاه ارزشی است، یعنی شامل انبیاء و مصلحان اجتماعی از سویی و قهرمانان موهوم، نیرنگ بازان و حتی ساحران از سوی دیگر می‏شود؛ همان، ص ۴۳۱ و ۴۳۲.

۱۷. همان، ص ۴۴۳ - ۴۴۷.

۱۸. همان، ص ۴۰۲ و ۴۰۳.

۱۹. همان، ص ۴۰۳.

۲۰. همان، ص ۴۱۰.

۲۱. همان.

۲۲. همان، ص ۴۰۳ - ۴۰۵.

۲۳. همان، ص ۴۰۳.

۲۴. همان.

۲۵. همان، ص ۴۴۸.

۲۶. همان، ص ۴۰۳.

۲۷. همان، ص ۴۰۴.

۲۸. و یا مانند نمونه‏ی مورد بحث ما، برخی از پیروان او، مصلحت بدانند كه چنین وانمود كنند!

۲۹. ماكس وبر، همان، ص ۴۴۹.

۳۰. خلیفه برای جذب ابوسفیان و كاستن از خطر مخالفتِ احتمالی او، علاوه بر واگذاری مبالغی از صدقات كه نزد وی بود، فرزندانش را به جانب شام گسیل داشت، و زمینه‏ی نفوذ آنان را در مدیریتِ مناطقِ مفتوحه فراهم آورد، كاری كه تأثیر غیر قابل پیش بینی بر چینش مدیریتی و سیاسی آینده‏ی جهانِ اسلام گذارد.

۳۱. برای مطالعه‏ی بیش‏تر پیرامون جریانات سقیفه و شكل‏گیری خلافت ر.ك: طبری، همان، ج ۳، ص ۲۰۱ - ۲۰۶ و ۲۱۸ - ۲۲۳؛ ابن هشام، السیرهٔ النبویّهٔ، ج ۴، ص ۳۰۶ - ۳۰۸؛ ابن سعد، الطبقات الكبری‏، ج ۳، ص ۱۸۱ و ۱۸۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۸۱ - ۵۹۰؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص ۷۷ - ۸۳؛ ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۵۹ - ۱۶۱؛ ابن قتیبه، همان، ج ۱، ص ۲۲ - ۳۴؛ مفید، الارشاد، ص ۱۰۱؛ ابن اثیر، همان، ج ۲، ص‏۳۲۶-۳۳۲.

۳۲. طبری، همان، ج ۳، ص ۲۲۱؛ تعبیری را به عمر نسبت می‏دهد كه به نظر نمی‏رسد هیچ پایه و اساسی برای اثبات آن، وجود داشته باشد. وی خطاب به ابوبكر می‏گوید: فانّك افضل المهاجرین! این در حالی است كه این تعبیر با همان نقل‏هایی كه در همین مراجع در قالب اعترافات خودِ ابوبكر، یا نظرات دیگران وجود دارد، سازگار نیست.

۳۳. البته عمر با گوشزد نمودن خویشاوندی ابوبكر با پیامبرصلی الله علیه وآله تلویحاً خویشاوندی خویش را هم یادآوری می‏كرد، چون او هم همان نسبت را با پیامبرصلی الله علیه وآله داشت.

۳۴. جهت مطالعه، پیرامون تصمیم پیامبرصلی الله علیه وآله به مكتوب نمودن وصیت، ممانعت برخی از این كار و نسبت هذیان دادن به نبیّ اكرم‏علیه السلام ر.ك: طبری، همان، ج ۳، ص ۱۹۲ و ۱۹۳؛ ابن سعد، همان، ج ۲، ص ۲۴۲ - ۲۴۵؛ مسلم، همان، ج ۲، ص ۱۲۵۷ - ۱۲۵۹؛ بخاری، صحیح ، ص ۳۷؛ مفید، همان، ج ۲، ص ۹۸؛ ابن ابی الحدید، همان، ج ۳، ص ۱۱۷ و ۱۱۸، (از طبع ۴ جلدی)؛ هم‏چنین برای توضیح بیش‏تر: عسگری، عبدا... سبا و اساطیر اخری‏، ج ۱، ص ۹۵ - ۱۰۰.

۳۵. در مورد این دلیلِ اهل سنّت و سایر امتیازاتی كه آنان در خلافت ابوبكر به آنها استناد جسته‏اند و پاسخ علمای شیعه به این موراد، ر.ك: هادی عالم‏زاده، مقاله «ابوبكر»، دائرهٔ المعارف الاسلامی، ج ۵، ص ۲۲۲ - ۲۲۶.

۳۶. به عنوان مثال وقتی از عمر درباره‏ی جانشینی‏اش می‏پرسند، می‏گوید: اگر كسی را به جانشینی خود، معلوم كنم كسی بهتر از من، چنین كرده است - یعنی ابوبكر - و اگر كسی را به عنوان جانشین معرفی نكنم، پس كسی از من بهتر نیز، چنین كرده است یعنی پیامبرصلی الله علی ه وآله؛ طبری، همان، ج ۴، ص ۲۲۸؛ مسلم، همان، ج ۲، ص ۱۹۳؛ التاج الجامع للاصول، ج ۳، ص ۵۷؛ ابن ابی الحدید، همان، ج ۳، ص ۹۷، ۱۰۵، ۱۱۴ و ۱۱۸. نه تنها به وجود چنین نصوصی تصریح می‏كند بلكه موارد بسیاری نیز از خلیفه‏ی دوم نقل می‏كند كه صراحتاً به چنین نصوصی اشار ه نموده است؛ اما صرفاً به دلیل همان اجتهاد شخصی، از عمل به مفاد آنها صرف نظر كرده است.

۳۷. این حدیث، از نقل‏های بسیار معروف در منابع شیعه و سنّی است. یكی از محققان معاصر در كتابی با عنوان حق با علی است تمامی اسناد روایی این حدیث را در منابع اهل سنّت با دقت بسیار جمع‏آوری و گزارش كرده است. مهدی فقیه ایمانی، حق با علی است، ص ۳۷ - ۱۰۹.

۳۸. علامه امینی(ره) در كتابی با عنوان فاطمه زهرا(س)، این حدیث را با تمامی نقل‏های مشابهش، در آثار روایی اهل سنّت، بررسی نموده و به بیش از ۶۰ منبعِ روایی عامه كه این نقل‏ها را آورده‏اند، اشاره می‏كند.

۳۹. البته بعدها هم تلاش‏های تبلیغی و برنامه‏ریزی‏های فرهنگی - سیاسی كه در ادامه، بدان‏ها اشاره خواهد شد، گرچه در عمل و در اذهان توده‏ی عوام، حزب مخالف اهل بیت‏علیه السلام را به پیروزی سیاسی رساند، اما نتوانست جایگاه كم نظیر اهل بیت‏علیه السلام را در آثا ر علمی مسلم روایی، تاریخی، تفسیری، و ... انكار یا حتی كم‏رنگ نماید.

۴۰. درباره‏ی جیش اسامهٔ و توصیه‏های پیامبرصلی الله علیه وآله و تعویق حركت سپاه، ر.ك: طبری، همان، ج ۳، ص ۱۸۴ - ۱۸۶؛ مفید، همان، ص ۱۵۹ - ۱۶۲؛ شهرستانی، الملل و النحل، ص ۲۳؛ ابن ابی الحدید، همان، ج ۱، ۱۵۹ - ۱۶۲.

۴۱. طبری، همان، ج ۳، ص ۲۲۳ به بعد؛ ابن اعثم، كتاب الفتوح، ج ۱، ص ۸ به بعد.

۴۲. ابن حجر، الاصابهٔ فی تمییز الصحابهٔ، ص ۹ و ۱۰.

۴۳. همان.

۴۴. به عنوان نمونه اظهار نظر ابن خلدون در تبرئه‏ی معاویه، مروان، و عبدالملك بن مروان قابل تأمل است. ابن خلدون، مقدمه‏ی ابن خلدون، ج ۱، ص ۳۹۳ - ۳۹۶ و ۴۰۳ - ۴۰۴.

۴۵. البته از ابن خلدون بگذریم كه تا عدالت تابعان هم پیش رفته است.

۴۶. ابن حجر، همان، ص ۱۹.

۴۷. احمد حسین یعقوب، نظریهٔ عدالهٔ الصحابهٔ...، ص ۲۰ - ۲۱.

۴۸. روایتی مجعول است كه بسیاری از علماء فریقین به جعلی بودنِ آن تصریح كرده‏اند. مرحوم علامه سید میر حامد حسین در ضمن بحثی گسترده، ساختگی بودن آن را روشن كرده است ر.ك: خلاصه‏ی عبقات الانوار، ج ۳، ص ۲۲۶ - ۲۷۶؛ هم‏چنین ر.ك: سید علی حسینی میلانی، الامامهٔ فی اهم الكتب الكلامیهٔ و عقیدهٔ الشیعهٔ الامامیهٔ، ص ۴۶۲ - ۵۱۴ كه تمام اسناد و طرق آن را آورده و در پرتو اطلاعات رجالی و حدیث‏شناسی و بر اساس منابع اهل سنّت، نقد كرده است.

۴۹. در متون روایی اهل سنّت، احادیث متعددی با تعابیر مختلفی وجود دارند كه همگی به نوعی بر مسأله‏ی مصونیت جماعت از خطا یا بیانی نظیر آن، دلالت دارند. به عنوان نمونه ر.ك: التاج الجامع للاصول، ج ۱، ص ۴۷ و ج ۲، ص ۴۴ - ۴۷. این احادیث مستند همه‏ی اصولیینِ اهل سنّت در گشودن باب اجمال و دفاع از حوزه و حریم آن شده است؛ به عنوان مثال غزالی در المستصفا و فخر رازی در المحصّل، به تفصیل به آن پرداخته‏اند. علامه سید محمد تقی حكیم در كتاب ارزشمند خود الاصول العامهٔ للفقه المقارن، كه با روش تطبیقی، تمامی مباحث اصولی را د نبال كرده است، در باب اجمال به طرح مفصل مجموعه‏ی این احادیث از منابع عامه و دعاوی و دلایل آنها پرداخته و عالمانه به نقد آنها اقدام نموده است.

۵۰. ابن خلدون، همان، ص ۴۱۵ - ۴۱۸.

۵۱. جالب توجه است كه حتی در میان محققان و نویسندگان متأخر و معاصر هم، كسانی هستند كه از توجیه عملكرد معاویه، كوتاهی نمی‏كنند؛ از جمله می‏توان از عباس محمود العقاد مؤلف كتاب معاویهٔ بن ابی‏سفیان فی المیزان نام برد. وی با وجود آن كه در آغاز كتابش به مسأله‏ ی اهمیّت تاریخ و سوء تأثیر امویان بر آن اشاره كرده است، لزوم مراعات حق الامانت را بر مورخ گوش‏زد می‏كند. ص ۵ - ۱۲. و با این كه خود، به بسیاری از اعمال خلافِ معاویه اعتراف می‏نماید، با این حال به طور جدی در صدد توجیه عملكردِ او بر می‏آید، ص ۱۱۷ - ۱۳۵.

۵۲. نظریه‏ی لامنس در این زمینه، اجمالاً این نظریه را تأیید می‏كند. به گفته‏ی او تصویری كه از شخصیت نخستین جانشین پیامبرصلی الله علیه وآله، در روایات اسلامی ارائه گردیده، بر اثر عوامل گوناگونِ پدید آمده و از وسایل مختلف دینی - سیاسی، خانوادگی و قبیله‏ای برای گسترش وسیع و سریع آن استفاده شده است. این تصویر كه از طریقِ همین منابع، بر تاریخ‏نگاریِ اسلامی و نیز بر پژوهش‏های خاورشناسان، تحمیل شده، به هیچ روی نمایانگر شخصیت واقعی ابوبكر - كه مورد بحث لامنس است و خلفاء اولیه در بحث ما - نیست. وی می‏نویسد: از ل حاظ اصول اعتقادی، ابوبكر باید مهم‏ترین و كامل‏ترینِ مسلمانان باشد. از این‏رو مكتب نیرومند مدینه و نویسندگانی مؤثر از خانواده‏ی زبیریان در راه درست كردن چنین چهره‏ای از او، گام نهادند و سرانجام توفیق یافتند، تا نام ابوبكر با فضایل و خصایص همراه گردد. هادی عالم‏زاده، همان، ج ۵، ص ۲۳۷ و ۲۳۸. صرف‏نظر از اظهار نظریه‏های ثانوی و فرعی، این نظریه در ساختار كلی، با آنچه نگارنده در متن مقاله بدان می‏پردازد هماهنگ است.

۵۳. از همین روایتِ مجعول به خوبی می‏توان دریافت كه پیامبرصلی الله علیه وآله هنگامی كه دوات و دفتر خواستند، قصدشان نوشتن چه چیزی بود كه بعضی مانعِ ایشان شدند.

۵۴. ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۱، ص ۴۲ - ۵۰.

۵۵. برای دستیابی به مجموعه‏ای از احادیث در فضایل و مناقب خلفای اولیه، كه در بسیاری از موارد با هم در تعارض و خود به خود نافی یك‏دیگرند، مطالعه‏ی كتاب تاریخ الخلفاء سیوطی، سودمند است. وی در آغاز بحث از دوران خلافت هر یك از خلفاء راشدین - كه البته شامل عل ی بن ابی‏طالب‏علیه السلام هم می‏شود به ذكر مجموعه‏ی مفصلی از روایات در فضایل و خصایص و مناقب آنها پرداخته است.

۵۶. برای مطالعه‏ی بیش‏تر به كتاب‏های كلامی و حدیثی چون عبقات الانوار، الغدیر، احقاق الحق و نظایر آن مراجعه فرمایید.

۵۷. صاحبِ الغدیر در جلد پنجم اثر ارزشمند خود، بابی تحت عنوان سلسلهٔ الوضاعین و الكذابین می‏گشاید و گزارش مشروحی از جریان وضع حدیث ارائه می‏دهد و فهرستی مبسوط از اسامی واضعین حدیث حتی در میان متدینین و زهّاد عرضه می‏كند، ص ۲۰۹ - ۲۹۵.

۵۸. محمد بن عقیل العلوی، النصایح الكافیهٔ لمن یتولی معاویهٔ، ص ۶۰.

۵۹. امینی، همان، ج ۵، ص ۲۹۶ - ۳۹۳، جالب است كه امام صادق‏علیه السلام از جمله كسانی است كه به نظر برخی، حدیثش مورد وثوق نمی‏باشد؛ محمد بن عقیل العلوی، همان، ص ۱۱۸ و ۱۱۹؛ احمد حسین یعقوب، همان، ص ۱۴۷ و ۱۴۸.

۶۰. مانند شافعی، العلوی، همان.

۶۱. همان.

۶۲. نكته‏ی شیرین این‏جاست كه با وجود این همه تلاش برای توجیهِ عملكرد معاویه و امثال او، این حكم، تلویحاً نشان می‏دهد كه این حضرات، خود به جائر بودن معاویه معترفند و از راه مقایسه‏ی جورِ حكومت‏های جائر با ستم معاویه، اطاعت از آنها را تجویز كرده‏اند.

۶۳. ر.ك: التاج الجامع للاصول، ج ۳، ص ۴۴ - ۴۷.

منابع:

۱- ابن ابی الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ۲۰ جلدی (بی‏جا، دار احیاء الكتب العربیهٔ، ۱۹۶۲ م).

۲- -، شرح نهج‏البلاغه، ۴ جلدی (مصر، دارالكتب العربیهٔ الكبری).

۳- ابن اثیر، الكامل فی التاریخ (بیروت، دار صادر، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م).

۴- ابن اعثم، كتاب الفتوح (بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م).

۵- ابن حجر، احمد بن علی، الاصابهٔ فی تمییز الصحابهٔ (قاهره، بی‏نا، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م).

۶- ابن حنبل، احمد، مسند، به اهتمام ابی عبداللَّه الشیبانی (بی‏جا، دار احیاءالتراث العربی، ۱۴۱۴ ق/۱۹۹۳م).

۷- ابن خلدون، مقدمه، ترجمه‏ی محمد پروین گنابادی (تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۶).

۸- ابن سعد، الطبقات الكبری (بیروت، دار صادر، بی‏تا).

۹- ابن قتیبه، الامامهٔ و السیاسهٔ (قم، منشورات شریف رضی، ۱۴۱۳ق).

۱۰- ابن هشام، السیرهٔ النبویهٔ (قاهره، بی‏نا، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م).

۱۱- امینی، فاطمهٔ الزهرا (تهران، امیركبیر، ۱۳۶۳ش).

۱۲- امینی نجفی، عبدالحسین، الغدیر (بی‏جا، دار الكتب الاسلامیهٔ، ۱۳۷۲ش).

۱۳- بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح (قاهره، بی‏ن


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.