پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

در باب «آنقدر خوب بود كه فیلسوف بود»


اسطوره سازی عادت دیرینه ایرانی است ما از آدم ها بت می سازیم و هر روز گرد این بت واره ها طواف می كنیم و در برابر آن سر تسلیم و تعظیم فرود می آوریم

هایدگر در مقدمه كتاب «نیچه» معتقد است مواجهه با این فیلسوف بزرگ هنوز آغاز نشده و مدت های مدید است كه او را یا مورد تجلیل و تقلید قرار داده اند و یا به او ناسزا گفته و از وی سوء استفاده كرده اند. این همان رفتار رایج ما با آدم ها از هنرمند و روشنفكر و عالم دینی تا سیاستمدار و شاعر و حتی متفكر است. ما چون «حوصله» تحقیق و تدقیق و توان تامل و تفكر را نداریم، لذت می بریم كه از هنرمندان و روشنفكران و البته متفكرانمان تابو بسازیم و در میان هاله ای از تقدس، بیرون گود به تماشای «چهره» آنها بنشینیم. یا ایشان را آنقدر به اوج عزت و احترام برده و پرستیده ایم كه جرات مخالفت و انتقاد نداریم و یا آنچنان به حضیض ذلت رسانده و خوار و خفیف و حقیر شمرده ایم كه از هرگونه فحش و بد و بیراهی درباره شان دریغ نمی كنیم.

در این میان آنچه مغفول می ماند همان آدم «واقعی» است با مختصات خودش. اینجا است كه با تصویری مبهم و رازآلود و خودساخته از آدم ها روبه روییم و ناگزیر به تایید و تصدیق و یا رد و تكذیب. آنچه كه هایدگر از آن با عنوان «مواجهه» نام می برد راهی دقیقاً عكس برخورد ما است یعنی همان نقد اصیل و حقیقی. او می گوید «مواجهه عالی ترین روش و در واقع تنها روش شناختن یك متفكر است و در مواجهه است كه ما مسئولیت تدقیق و تامل در تفكر او را به عهده می گیریم و نیروی موثر و نه ضعف های او را پی جویی می كنیم.» اتفاقاً در این هنگام است كه تفكر راه می گشاید و جایگاه اصیل خود را می یابد والا شخصیت متفكر و هنرمند و روشنفكر به خودی خود گره ای از كار فروبسته تفكر و هنر نمی گشاید. مرگ مولف از جهتی به همین نظر می كند. ما با مشتی آثار و نظریات و گفتارها سر و كار داریم و نه خرواری ادعا و فیگور و ژست متبخترانه و غیر آن. این اثر است كه سخن می گوید نه صاحب اثر و در اینجا تفكر نه متفكر.

به واقع چطور است كه درباره فردید چنین اتفاقی رخ نداده و نمی دهد؟ سوای از فقدان حضور اثری مكتوب از فردید كه در شكل گیری رابطه «شخصیتی» ما با نظرات او بسیار موثر بوده و موجب برخی سوء تفاهم ها درباره او شده خصلت اسطوره سازی ایرانی كمك قابل توجهی بدین رابطه متقابل كرده است. بدین ترتیب هرچه در باب فردید گفته و نوشته شده یا تمجید و تجلیل بی حد و حصر از او بوده و یا تكفیر و تقبیح بی شأن و قدر. آن هم نه از تفكر او- كه اگر این گونه بود قابل قبول می نمود- بلكه از شخصیت فردی و منش اخلاقی اش. به این دو عبارت توجه كنید: «فردید مسئله نسبت ما با تاریخ گذشته مان و با تاریخ جهان مدرن غرب را از ساده اندیشی روشنفكرانه و كارشناسانه به درآورد و به صورت یك بحران تاریخی طرح كرد. این همان چیزی است كه او را سزاوار عنوان نخستین فیلسوف تاریخ مدرن ما می كند.»۱ «... كالبدشكافی اندیشه فردیدی می تواند نشان دهد كه این جنازه از چه بیماری ای رنج می برد و چرا مرده است و این به عنوان تمرین و تجربه در علم پزشكی روح برای ما سودمند تواند بود!»۲ این هر دو یادداشت درباره فردید از یك نفر با فاصله ای حدود یك دهه منتشر شده و به خوبی گویای افراط و تفریط در برخورد با او است. دقت كنید كه افراط و تفریط در برخورد با خود فردید صورت می گیرد و نه تفكر او. در طول این سال ها غالب نوشته هایی كه متعرض فردید و جایگاه او در فلسفه معاصر ایران شده اند به بحث از اخلاق و خصوصیات فردی و مشی سیاسی پرداخته و از نگاه به آرای او عاجز مانده اند. تازه آنها كه قصد نقد افكار و آرای او را داشته اند نیز از چنین برداشت های سیاسی و اخلاقی بركنار نبوده اند. بنابراین اگر محمود صدری سعی دارد به ما بگوید باور كنید آدم خیلی خوب و نازنینی بود... خواهش می كنم قبول كنید كه شیطان صفت نبود... و مدام اضافه می كند من خودم او را از نزدیك دیده ام، اصولاً این جوری نبود... خیلی آدم فیلسوفی بود، من حرف هایش را از زبان خودش شنیده ام... خرده ای بر او نیست و اگر «سرتاسر نوشته سوزناك صدری آكنده است از تلاش و تقلا برای اعاده حیثیت از شخصیت احمد فردید» دلیلی ندارد جز آنكه نوشته خشمناك آشوری كوششی است برای تبری جستن از شخصیت بیمار فردید. جواب های هوی است دیگر!

ما هنوز نحوه مواجهه با متفكران را نیاموخته ایم. اگر فردید درباره شاگردانش می گفت: «اینها اصلاً به من ارتباطی ندارد چنانچه بارها تكرار كرده ام. این اشخاص اصلاً درس نخوانده اند. كار آنها مانند آدم هایی است كه مطالبی را بگیرند و مسخ و بعد تكرار كنند و تحویل بدهند. ایشان مطالب را ساعت ها نشسته و گوش داده اند. حالا اینها كه نمی توانند حرف های مرا بفهمند به شكل طوطی وار تكرار می كنند. بدون آنكه چیزی به آن بیفزایند و دو كتاب بخوانند جملاتی كه نتیجه ۵۰ سال كار من است یك باره نقل می كنند.» شأن تفكر را یافته بود و با تكرار طوطی وار سخنان خود پیشاپیش مخالفت می كرد. او اتفاقاً با اسطوره سازی در تفكر مخالف بود كه موجبات رنجش بسیاری از دوستان و شاگردانش را فراهم می كرد وگرنه مرید و مرادبازی حداقل برای او كه قدرت سحر و جذبه كلمات را می دانست كاری نداشت. درست است «زمان آن فرا رسیده تا به شیوه ای انضمامی و مشخص در مورد فردید سخن گفت» اما لازمه نقد بی واسطه تفكر فردید درافتادن به دام فحش و ناسزا و تعرض به شخصیت اخلاقی او نیست. باید لخت و بی پرده با تفكر او روبه رو شد و تعارفات را كنار گذاشت. این دعوتی است كه خود فردید ما را بدان فرا می خواند.

پی نوشت ها:

۱- داریوش آشوری، «دو یادداشت»، نگاه نو، مهر- آبان ۱۳۷۳

۲- داریوش آشوری، اسطوره فلسفه در میان ما، فوریه ۲۰۰۴

رحمان بوذری