پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

زن و خرد ورزان و خردورزی


زن و خرد ورزان و خردورزی

یکی از ویژگی های انسان عقل است همه انسان ها دارای عقل هستند و همگی دعوت به تعقّل شدند از این رو در قرآن کریم, ارزش انسان به تعقّل او است در غیر این صورت او از بدترین جنبندگان خواهد بود

آیا از نظر فیلسوفان و تفکر فلسفی زن و مرد برابرند یا با هم متفاوتند؟ در این مقاله در صدد پاسخ‏گویی به سؤال فوق هستیم که در نظر فیلسوفان با توجه به مبانی فلسفی:

● آیا زنان با مردان برابرند یا خیر؟

برای پاسخ به این سؤال می‏گوییم: از نظر عقلی در اصل کمال میان زن و مرد تفاوتی نیست. زیرا فیلسوفان وقتی به تعریف انسان می‏پردازند او را به حیوان ناطق تعریف می‏کنند که حیوان جنس انسان و ناطق فصل اوست در واقع ناطق مقوّم انسان است و اگر از مذکر بودن، مرد و مؤنث بودن زن سخن به میان می‏آید، مذکر بودن و مؤنث بودن انسان را به دو صنف تقسیم می‏کند نه به دو نوع. بنابراین وقتی ذات انسان یعنی انسانیت انسان تمام شده و به نصاب خود رسید مسئله ذکورت و انوثت مطرح می‏شود. تشخیص ذاتی و عرضی و نشانه‏های آن دو نیز از همین راه صورت می‏گیرد یعنی ذاتیات انسان حیوانیت و ناطقیت است که در کتب فلسفه از آن بحث می‏شود.

● عدم تأثیر ذکورت و انوثت در فعلیّت انسان

از نظر فلسفی موجودات مادی مرکب از ماده و صورت‏اند، ماده جنبه قوه موجود مادی است و صورت جنبه فعلیت شی‏ء است و شی‏ء بودن هر موجودی به صورت اوست نه به ماده او.

ماده هر شی‏ء مشترک است و می‏تواند به صورت‏های دیگر درآید از باب مثال، خاک ماده برای صورت‏های گوناگون است و می‏تواند به شکل درخت،معدن،حبّه‏ها و صورت انسان یا حیوان‏های متفاوت درآید اما تا به صورت خاصی درنیاید فعلیت خاصی پیدا نمی‏کند.

بزرگان اهل حکمت، مذکر و مؤنث بودن را از شؤون ماده شی‏ء می‏دانند نه از شؤون صورت آن، یعنی ذکورت و انوثت در بخش صورت و فعلیت بی اثر است.

نشانه این که مرد و زن بودن مربوط به ماده است و نه صورت او، این است که نر و ماده بودن اختصاص به انسان ندارد بلکه در حیوان و گیاه نیز زوجیت و نر و ماده داشتن راه دارد.

حیوان‏ها اگر کمالاتی داشته باشند مربوط به ذکورت و انوثت آن‏ها نیست بلکه هر حیوانی برای خود فعلیت و صورتی دارد که کمالات وی به آن مربوط است. نر و ماده بودن حیوان، شاید در قدرت‏های بدنی اثر داشته باشد اما در کمال حقیقی آن‏ها بی اثر است و زوجیت در مرتبه نازل و پایین‏تر در گیاهان نیز راه دارد.

بنابراین نر و مادگی و مذکر و مؤنث بودن از ذاتیات انسان نیست افزون بر آن به لحاظ این که انسانیت او به روح اوست و روح از عالم قدس است به خدا نسبت پیدا می‏کند و چیزی که به اضافه تشریفی به خدا اسناد داده شود منزّه از ذکورت و انوثت است.

قرآن کریم نیز می‏گوید: انسانی که می‏میرد، ذات اقدس الهی همه روح او را توفی و دریافت می‏کند و اگر بدن انسان از دست برود. باز همه حقیقت او محفوظ است و این نشان می‏دهد که بدن عین ذات یا جزو ذات یا لازم ذات نیست بلکه ابزار ذات است .چنان که مجموع حیوانیت و ناطقیت تمام ذات انسان و ناطق بودن جزو ذات انسان و تعجّب از لوازم ذات انسان است و بدن هیچ کدام آن نیست از این رو گاهی از بدن به مرکب روح یاد می‏کنند و مرکب غیر از راکب است.

● یگانگی علل بیرونی زن و مرد

در فلسفه وقتی از علل وجود اشیاء سخن به میان می‏آید علل بیرونی آن را مبدأ فاعلی و غایت تشکیل می‏دهد و علل درونی او را ماده و صورت تشکیل می‏دهد. بر این اساس، علل بیرونی زن و مرد یعنی مبدأ فاعلی و مبدأ غایی آن یکی است. مبدأ فاعلی زن و مرد خدا است و مبدأ غایی آن‏ها نیز خداست و چون مبدأ فاعلی و غایی انسان یکی است، آن چه او را به مال می‏رساند یعنی دین نیز واحد است و چون دینی که برای تربیت او در جهت کمال است یکی است پاداشی که نتیجه عمل اوست نیز یکی است چنان که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «ان الرّب واحد والاب واحد و انّ الدین واحد، لیست العربیة لاحدکم بابٍ و امّ وانما هی اللسان»(۱) پروردگار یکی است، پدر یکی است، دین یکی است، عربی بودن فقط زبان است یعنی نژاد و قومیّت، زمان و زبان زمینه امتیاز را فراهم نمی‏کند.

اما در مورد علل درونی ممکن است بین زن و مرد تفاوت‏های مختصری باشد، اما این تفاوت‏ها سبب نمی‏شود که در خصوصیات اساسی و تقسیم فضائل، یکی بر دیگری برتری داشته باشد زیرا مدار، روح و جان است نه جسم و عوامل بیرونی و روح نیز از مذکر بودن و مؤنث بودن منزه است ناگفته نماند: اصل تفاوت بین زن و مرد ضرورت دارد چنان که تفاوت استعدادها بین انسان‏ها ضروری است زیرا اگر همه انسان‏ها در یک سطح از استعداد و قدرت بودند، نظام هستی متلاشی می‏شد و برای این که تلاش و فروپاشی تحقق پیدا نکند استعدادهای گوناگون لازم است و اگر برخی انسان‏ها زن و برخی مردند برای این است که نسل انسان تداوم پیدا کند، اگر مرد نباشد زن به تنهایی نمی‏تواند مبدأ پیدایش نسل باشد و اگر زن نباشد مرد به تنهایی نمی‏تواند منشأ پیدایش نسل باشد و زن و مرد هر دو رکن نظام انسانی هستند و چون اصل تفاوت ضرورت دارد هیچ کدام از زن و مرد نمی‏توانند، بگویند که به او ظلم شده است یا به پندارند که یکی بر دیگری فضیلت و برتری دارد.

● قرآن کریم و رهنمود تفاوت موجودات

از نظر قرآن کریم درباره تفاوت موجودات می‏فرماید اولاً باید زندگی به بهترین وجه اداره شود و ثانیاً تسخیر متقابل موجودات و هماهنگی میان طبقات متفاوت موجب اداره نظام به بهترین وجه است «اهم یقیمون رحمة ربّک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضاً سخریا و رحمة ربک خیر مما یجمعون»(۲) آیا آن‏ها رحمت خدا را تقسیم می‏کنند در حالی که ما روزی آن‏ها در حیات دنیا تقسیم کرده‏ایم و برخی را بر برخی برتری دادیم تا بعض مردم بعض دیگر را تسخیر کنند به خدمت گیرند و رحمت خدا بسی بهتر است از آن چه جمع می‏کنند.

همان طور که اختلاف طبقات، استعدادها، گرایش‏ها، جذب و دفع‏ها هیچ یک معیار فضیلت نیست و ابزار لازم برای تحقق تسخیر متقابل و دو جانبه است. اختلاف زن و مرد هم چنین است یعنی استعداد برتر انسان‏ها نشانه فضیلت معنوی و تقرّب به خدا نیست، هر کس بتواند از این استعداد برتر فایده‏ای بهتر ببرد و خالصانه‏تر کار کند به مرتبه بالاتری از تقوا می‏رسد و از این جهت به کمال محض نزدیک‏تر خواهد شد بنابراین، تفاوت‏ها برای تسخیر متقابل و دو جانبه و بهره مندی از یکدیگر است و هیچ کس حق ندارد به سبب داشتن قدرت و امکانات یک جانبه دیگران را تسخیر کند بلکه باید تسخیر متقابل و خدمت متقابل باشد تا نظام به بهترین وجه اداره شود.

● عقل از ویژگی‏های انسان

یکی از ویژگی‏های انسان عقل است همه انسان‏ها دارای عقل هستند و همگی دعوت به تعقّل شدند از این رو در قرآن کریم، ارزش انسان به تعقّل او است در غیر این صورت او از بدترین جنبندگان خواهد بود: «انّ شرّ الدّواب عند اللّه الصم البکم الذین لایعقلون»(۳) بدترین جانوران نزد خدا کسانی هستند که کر و لالند و اصلاً تعقل نمی‏کنند.

عقل در فرهنگ قرآن و دین چیزی است که انسان با آن حق را می‏فهمد و بدان عمل می‏کند بنابراین فاقد درک صحیح عاقل نیست چنان که عالم صحیح اندیش ولی بی عمل عاقل نیست. امام صادق(ع) فرمود: «العقل ما عبد به الرحمن و الکتسب به الجنان».(۴) عقل آن است که خدا عبادت شود و بهشت کسب گردد. بنابراین انسانی که خدا را عبادت نکند یا عملی انجام ندهد که کسب بهشت کند از عقل بهره‏ای ندارد. در واقع حقیقت عقل، جزم و عزم است یعنی اگر انسان با برهان نظری به مقام جزم و یقین رسید و بر اثر قدرت عقل عملی به مقام عزم نائل گردید، عاقل است.

● عقل مطبوع و عقل سموع

از یک نظر عقل را به مطبوع و مسموع تقسیم کرده‏اند و مراد از عقل مطبوع آن سرمایه اولی است که خدای سبحان به هر انسانی می‏دهد و عقل مسموع پرورش آن عقل مطبوع است یعنی عقلی که از طریق علم و عمل رشد می‏یابد.

از باب مثال وقتی در قرآن تقلید کورکورانه از پدران و نیاکان را نکوهش می‏کند و می‏فرماید: «واذا قیل لهم اتبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتبع ماالقینا علیه آبائنا اولو کان آبائهم لایعقلون شیئاً ولایهتدون»(۵) وقتی به ایشان گفته شود از آن چه خدا نازل کرده است پیروی کنید، می‏گویند: بلکه از آن چه که پدرانمان را بر آن یافتیم پیروی می‏نمائیم، آیا اگر چه پدرانشان چیزی را تعقل نکرده و هدایت نیافته باشند.

در این آیه مراد از تعقّل نکردن عقل مسموع و اکتسابی است و امام صادق(ع) خطاب به مفضل فرمود:«لا یفلح من لایعقل و لایعقل من لایعلم»(۶) کسی که عقل ندارد به رستگاری نمی‏رسد و کسی که علم نداشته باشد عقل ندارد از این روایت نیز مقصود عقل اکتسابی است که با علم در انسان رشد می‏یابد.

● عقل معاش و عقل معاد

در یک تقسیم دیگر عقل را به عقل معاش و عقل معاد تقسیم کرده‏اند یعنی عقلی که با آن امور زندگی را تدبیر می‏کنند عقل معاش، و عقلی که با آن سعادت اخروی تأمین می‏شود، عقل معاد می‏گویند. حضرت امیر(ع) فرمود: «افضل الناس عقلاً احسنهم تقدیراً لمعایشه و اشدّهم اهتماماً باصلاح معاده»(۷) برترین مردم در عقل کسی است که نیکوترین برنامه‏ریزی را برای زندگی و محکم‏ترین همت را برای اصلاح معادش داشته باشد.

بر اساس این روایت عقل معاش برای برنامه ریزی از زندگی دنیاست و عقل معاد برای اصلاح امور معاد است که نیازمند به اهتمام شدید است.

● زن و عقل

بر اساس مطالبی که تاکنون گفته شد، روشن می‏شود از نظر فیلسوفان و با توجه به مبانی فلسفی خردورزی زن و مرد در اصل انسانیت با هم برابرند و هر دو از عقل و خرد برخوردارند از نظر متون دینی نیز به لحاظ این که زن و مرد انسانند و امتیاز انسان بر جانوران دیگر در خردورزی است، پس زن و مرد از امتیاز خردورزی بهره‏مندند اما نکته‏ای که جای گفتگو دارد آن است که در نهج البلاغه از حضرت علی(ع) نقل شده است که آن حضرت در دوجا از نقص و ضعف عقل زن سخن گفته است یکی در خطبه ۸۰ آمده است که می‏فرماید: «معاشر الناس ان النساء...نواقص العقول...و اما نقصان عقلهنّ فشهادة امرأتین کشهادة الرجل الواحد.»(۸) ای مردم زنان از موهبت عقل کاستی هایی دارند و کاستی عقل آنان به این است که شهادت دو نفر از آنان همچون شهادت یک مرد است.

و در نامه ۱۴ نیز خطاب به لشکریانش در صفین فرمود: «ولاتهیجو النساء باذی و ان شتمن اعراضکم و سببن امرائکم فانهن ضعیفات القوی و الانفس و العقول.»(۹) با اذیت و آزار زنان را به هیجان نیاورید گرچه آن‏ها به شما دشنام دهند و متعرض آبروی شما گردند و به سرانتان بدگویی کنند زیرا نیروی تحمّل آنان کمتر است و به همین دلیل زودتر تحت تأثیر واقع می‏شوند و به هیجان می‏آیند و خردشان دستخوش ضعف و ناتوانی است.

با توجه به این که در این دو بیان زنان به نقص و ضعف عقل وصف شده‏اند، با مطالب گذشته که از برخورداری زن و مرد از عقل و خرد به میان آمده است آیا با هم ناسازگار نیستند و بالأخره دیدگاه ها در رابطه با این احادیث چیست؟

● دیدگاه‏ها در رابطه با این حدیث

از آنجایی که این حدیث در دسترس افراد و شارحان نهج البلاغه بوده است دیدگاه‏های گوناگونی در این رابطه ارائه شده است: برخی این حدیث را به صورت مطلق پذیرفته‏اند و همین احادیث را مبنای شناخت مقام زن و تعامل با زنان قرار داده‏اند و برخی چنین سخنانی را ستمی بر زن و ظلمی در حق او تلقی کرده‏اند و با تشکیک در سند، این گونه سخنان را نفی کرده‏اند و برخی با پذیرش این احادیث به تأویل و توجیه آن دست زده‏اند و تلاش کرده‏اند تا با ارائه معنای معقول آن احادیث را قابل پذیرش بدانند زیرا از یک سو نسبت دادن ظاهر این سخنان را به حضرت علی(ع) روا نمی‏دانستند و از سویی او را برتر از این می‏دانستند که او ناعادلانه بر زن بتازد و چنین سخنانی را بیان کند که قابل توجیه نباشد.

عدّه‏ای آن را به دوره‏ای از زمان اختصاص داده و بر این باورند که منظور زنانی است که مردان به تربیت و تعلیم آنان همت نکرده‏اند و گرنه زنان در عرصه‏های علمی و اجتماعی کمتر از مردان حاضر نشده‏اند و برخی نیز گفته‏اند امام علی(ع) این سخنان را به عنوان یک قضیه خارجیه مطرح کرده است نه قضیه حقیقیه یعنی مورد این سخنان زن خاصی در زمان خاصی یعنی زنی بوده است که وی سردمداری جنگ صفین را برعهده داشته است و برخی نیز گفته‏اند: ممکن است این سخنان تحریف شده باشد و ما باید برای کشف درستی و نادرستی آن به قرآن مراجعه کنیم و با توجه به این که قرآن نخستین منبع دین‏شناسی است در رابطه با کاستی عقل زن سخنی به میان نیاورده است و در عین حال در قرآن حدود دویست آیه در رابطه با زن و چگونگی ارتباط او با مرد سخن گفته است ولی از این نکته سخنی نگفته است با این که معصومین فرمودند: گفته‏های نقل شده از ما را بر قرآن عرضه دارید و اگر مغایرت داشت آن را کنار بگذارید.(۱۰)

برخی نیز گفته‏اند باید توجه داشت که واژه عقل در احادیث و روایات معانی گوناگونی دارد و با در نظر گرفتن آن معانی در تبیین این روایت‏ها اقدام کرد.

صاحب وسایل الشیعه می‏نویسد: عقل در کلام دانشمندان و حکما معانی گوناگونی دارد و در روایات به سه معنا به کار رفته است.

۱) نیروی درک خیر و شر و تمیز آن‏ها از یکدیگر و این مناط و ملاک تکلیف است.

۲) ملکه‏ای درونی که انسان را به گزینش خوبی‏ها و رها کردن بدی‏ها فرا می‏خواند.

۳) تعقل و دانش و به این سبب است که می‏بینیم در روایات عقل در برابر جهل به کار رفته است.(۱۱) و حضرت امیر(ع) فرمود: «العقل، عقلان عقل الطبع و عقل التجربه و کلا هما یؤدی الی المنفعة»(۱۲) عقل دوتاست، طبیعی و اکتسابی و هر دو به سود راه می‏برند.

بر این اساس برخی گفته‏اند:این طور نیست که خدای سبحان سرمایه عقلانی کمتری به زن داده باشد و او از قدرت درک ضعیف‏تری برخوردار باشد یا زن در کسب عقل مسموع از مرد عقب‏تر باشد زیرا قدرت فراگیری و علم آموزی زنان به صورت عمومی و کلی اگر از مردان بیشتر نباشد کمتر نیست و مراد از عقل، در این گونه احادیث، عقل عملی است که زن‏ها در میدان عمل به خاطر حاکمیت عواطف بر آنان، عاطفی رفتار می‏کنند.

توضیح مسئله آن که عقل و رفتار انسان از گرایش‏ها و تمایلات مختلفی سرچشمه می‏گیرد که اموری چون عقل، شهوت، غضب و وراثت، عادات و آداب و رسوم، عاطفه و مهر و محبت، اجتماع و دوستان از آن جمله است، عقل همیشه بازیاده‏خواهی و انحرافات دیگر عوامل مثل شهوت و غضب مخالف است و اگر آدمی با حاکم کردن عقل توانست قوا و تمایلات را فرمان بردار عقل قرار دهد به کمال می‏رسد در غیر این صورت دچار سقوط می‏شود و از آن‏جا که زن دارای مهر و عاطفه بالاتری نسبت به مرد است ممکن است بر اثر حاکم شدن عواطف زمام کار را در دست بگیرد و عقل را در تصمیم‏گیری دخالت ندهد، ناگفته نماند این قوه عواطف و احساسات نقص زن نیست بلکه به حکم لزوم تفاوت در خلقت و آفرینش موجودات از جمله زن شدن یکی و مرد شدن دیگری و با توجه به این که یکی از وظایف مهم زن تربیت نسل اعم از دختران و پسران در محیطی آرام و گرم و صمیمی و بدور از انحرافات و خشونت‏ها، و پشتیبانی عاطفی از مرد و ایجاد آرامش در اوست، سرمایه عمده‏ای که در این میدان مورد نیاز است عطوفت و ظرافت و مهر و محبت در حدّ بالاست که اگر نباشد این مهم انجام نخواهد شد پس به یقین باید از این جهت از این امتیاز یعنی عواطف قوی برخوردار باشد تا آن وظیفه مهم به انجام رسد.

نتیجه بحث آن که زن و مرد در نگاه خرد و خردورزی گرچه متفاوتند اما این تفاوت دلیل بر نقص و نارسایی در هیچکدام از آن‏ها نیست.

نویسنده:آیت اللّه جوادی آملی

پی‏نوشت‏ها:

۱۳. معالم الحکومة، ص ۴۰۴.

۱۴. سوره زخرف، آیه ۳۲.

۱۵. سوره انفال، آیه ۲۱.

۱۶. کافی، ج ۱، ص ۱۱.

۱۷. سوره بقره، آیه ۱۷۰.

۱۸. کافی، ج ۱، ص ۲۶.

۱۹. غررالحکم، ج ۲، ص ۲۷۲.

۲۰. نهج البلاغه، خطبه ۸۰.

۲۱. همان، نامه ۱۴.

۲۲. بحار، ج ۲، ص ۲۲۷ وسایل انسیه، ج ۱۱، ص ۳۸۸.

۲۳. وسایل الشیعه، ج ۱۵، ص ۲۰۸.

۲۴. بحار، ج ۷۵، ص ۶.