پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ماجد فخری راوی تاریخ فلسفه در سرزمین های اسلامی


ماجد فخری راوی تاریخ فلسفه در سرزمین های اسلامی

ماجد فخری, مورخ معروف فلسفه و جریانهای فكری در اسلام, استاد بازنشسته فلسفه در دانشگاه جورج تاون واشنگتن است و در دانشگاههای متعدد لبنان و انگلستان و آمریكا به تدریس فلسفه اشتغال داشته است

برخی از آثار وی عبارتند از: تاریخ فلسفه اسلامی (۱۹۸۷)، فلسفه الهیات و عرفان اسلامی (چاپ ۲۰۰۰ و منبع اصلی گفتار حاضر)، زندگی و اندیشه های ابن رشد (۲۰۰۱)، فارابی (۲۰۰۲)، ترجمه جدید قرآن (۱۹۹۸)، نظریه های اخلاقی در اسلام (۱۹۹۷) و تفسیری بر قرآن: ترجمه انگلیسی معنای قرآن (۲۰۰۴).

ماجد فخری از معدود اندیشمندان معاصر است كه اهمیت خاصی برای تاریخ نگاری فلسفه قائل است. از مؤلفه های روش او آن است كه كار خود را به مباحث صرفاً مابعدالطبیعی و نظری محدود نكرده و كوشیده است همه جریانهای فكری را مورد بحث قرار دهد. مطالب این گفتار گوشه ای از كارهای او را نشان می دهد.

سرسیداحمد خان هندی

در قرن نوزدهم میلادی در حین ارتباط و مواجهه میان اسلام و تمدن غربی، حركتی تجددگرا (modernist) شروع به شكل گرفتن كرد كه بهترین نماینده آن سیداحمدخان بهادری (متوفای ۱۸۹۸) است. او در دهلی به دنیا آمد، تحصیلات سنتی كرد و به ویژه تحت تأثیر مشابهت میان مسیحیت و اسلام قرار گرفت. به عقیده او، این مشابهت بدین سبب است كه هر دوی آنها بر پایه «اخلاق طبیعی» بنیاد شده اند كه مؤلفه های فوق طبیعی را می توان از آن حذف كرد. همین قضیه بود كه با حمله شدید سیدجمال الدین اسدآبادی (۱۲۵۵-۱۳۱۵) به تألیف رساله طبیعت گرایی(نیچریه) منتهی شد. احمدخان پس از سفری كوتاه به انگلستان در سال ۱۸۷۰ خوش بینی اش به تمدن غربی دو چندان شد و وقتی به هند بازگشت چاپ مجله ای به زبان اردو به نام تهذیب الاخلاق را شروع كرد و نیز به چاپ تفسیری اردو بر قرآن مبادرت ورزید كه تماماً بر پایه اصطلاحات و مفاهیم «طبیعت گرایانه» قرار داشت. او در سال ۱۸۷۵ كالج اسلامی انگلیسی شرقی علیگر را تأسیس كرد.

مهمترین جانشین احمدخان در هند سیدامیرعلی (متوفای ۱۹۲۸) بود كه با لیبرالیسم مورد علاقه سیداحمدخان همدلی داشت اما در ادای احترام و ارادت به پیامبر اسلام فراتر از او رفت. سیدامیر علی پیامبر را نمونه اعلای ارزشهای اخلاقی و معنوی می دانست. به گمان امیرعلی، روح اسلام قابل تحویل و فروكاستن به آن معیارها یا اندیشه هایی است كه «هسته لیبرالیسم وعقل گرایی را تشكیل می دهند.» ماجد فخری معتقد است كه امیرعلی مانند بسیاری دیگر از مدافعه گران اسلام استدلال می كرد كه مسیحیت غرب و علم غربی پایه و اساسی محكم در آموزش اسلامی دارند و اینكه به رغم ناملایمات زمان و بداقبالی ها، اسلام همچنان «دین كردار نیك، اندیشه نیك و گفتار نیك است كه بر محبت الهی، شفقت بر همگان و تساوی آدمیان درنزد پروردگار بنا شده است.» امیرعلی برآن بود كه درواقع اسلام با تمایل به پیشرفت سازگار است و عامل پویایی تمدن است. ارزیابی ماجد فخری درباره امیرعلی آن است كه تصویری كه او - به رغم دانش تاریخی اش - از اسلام به دست می دهد اساساً رمانتیك و تا حدودی دور از واقعیت است.

علامه اقبال لاهوری

به گمان ماجد فخری، جدی ترین مفسر هندی پاكستانی اسلام برحسب اصطلاحات و مفاهیم فلسفی جدید، اقبال لاهوری (۱۸۷۸ - ۱۹۳۸) است كه تأثیرش بر اندیشه اسلامی در پاكستان قابل ملاحظه بوده است.

به دید ماجد فخری آنچه ذهن و ضمیر اقبال را راجع به زندگی اروپایی به خود جلب كرد از جهت مثبت، پویایی و سرزنده بودن این زندگی بود و از جهت منفی، تأثیر انسان زدایانه سرمایه داری بر روح انسان. نكته اخیر ایمان اقبال را به برتری اسلام به عنوان یك آرمان اخلاقی و معنوی تقویت كرد و بدین ترتیب درصدد برآمد از این آرمان و كمال مطلوب در كتاب مشهورش به نام احیا (بازسازی) اندیشه دینی در اسلام دفاع كند. به دید اقبال دین برخلاف نظر غزالی (۴۵۰-۵۰۵)، ابن تیمیه و برخی دیگر، مخالف فلسفه نیست بلكه قلب آن تجربه تام و تمامی است كه فلسفه باید به تأمل و غور در آن بپردازد. تأكید قرآن بر معرفت و تعمق و تأمل نیز مؤید این معناست. اما اقبال به تكیه بیش از حد بر عقل آن گونه كه در ابن رشد و معتزله دیده می شود از یك سو، و ضدعقل گرایی یا شك ورزی غزالی از سوی دیگر، نگاهی انتقادی داشت. به عقیده اقبال عالم (universe) پیوسته در حال صیرورت و تحول است و وجودی صلب و بسته ندارد بلكه در طول فضا و زمان گسترش می یابد و انسان در آن نقشی اساسی دارد. ماجد فخری درباره دیدگاه اقبال راجع به واكنش مسلمانان در مورد فلسفه یونان می نویسد: به عقیده اقبال واكنش فكر اسلامی در برابر فلسفه یونان، متأثر از گرایش به بیان مجدد واقعیت عینی هم در وجوه تجربی و مادی و هم در وجوه معنوی و روحانی آن بوده است. این عكس العمل در برابر تفكر نظری و دور از تجربه یونانیان، به روش استقرایی انجامید كه اساساً ظهور علم مدرن اروپایی را امكانپذیر ساخت زیرا این راجر بیكن (۱۲۱۴-۱۲۹۴) بود كه روش استقرایی را به غرب معرفی كرد آن هم پس از آنكه از طریق فلاسفه مسلمان با آن آشنایی پیدا كرد. ماجد فخری در ادامه می نویسد: مع الوصف اقبال با برخی از جنبه های متافیزیكی اندیشه مدرن اروپایی همدلی بسیار داشت مثل نیروی حیاتی برگسون (۱۸۹۵-۱۹۴۱)، روح مطلق هگل (۱۷۷۰ - ۱۸۳۱) و فلسفه پویشی (process) وایتهد (۱۸۶۱-۱۹۴۷) كه چندان جنبه استقرایی یا تجربی نداشتند. اقبال در تفسیرش از دیدگاه قرآن راجع به واقعیت و ماهیت آن از این اندیشه ها بهره می گرفت. ماجد فخری در یك ارزیابی كلی می نویسد: «صرفنظر از اینكه كسی با این تفسیر اقبال موافق باشد یا نه، این نكته حائز اهمیت است كه اقبال یكی از معدود فیلسوفان مسلمان در دوره معاصراست كه خواسته است مقولات فلسفی غربی را در تفسیر قرآن به كار بندد. به رغم معلومات وسیع اش، اندیشه اقبال باز تا حدودی التقاطی (eclectic) است و تفسیر كلی او از جهان بینی قرآنی همیشه هم مطابق با تفسیرهای سنتی مفسران كلاسیك نیست.»


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.