سه شنبه, ۲۵ دی, ۱۴۰۳ / 14 January, 2025
مجله ویستا

هر هدیه یی گونه یی ایثار است


هر هدیه یی گونه یی ایثار است

وصیتنامه آندری تاركوفسكی با این آواز شروع می شود, آواز از مرگ می گوید, اما مرگی كه در پی آن زندگی خواهد آمد دعوت همگان به باور به دنیای معنوی ایثار خود تاركوفسكی و واپسین رسالت او

در میان‌ اساطیر دنیای‌ كهن‌، اسطوره‌ قربانی‌ و پیشكش‌ جایگاه‌ ویژه‌یی‌ دارد. بلایای‌ طبیعی‌، مرگ‌ و... نه‌ در اثر روابط‌ علی‌ و معلولی‌ مابین‌ پدیده‌ها كه‌ زاده‌ قهر و غضب‌ خدای‌ پدیدآورنده‌ آنهاست‌. خدایی‌ كه‌ برای‌ فرونشاندن‌ خشم‌ و برگرداندن‌ اوضاع‌ به‌ شرایط‌ عادی‌ باید تحفه‌یی‌ در خور وی‌ تقدیمش‌ كرد. زمانی‌ این‌ اسطوره‌ تبدیل‌ به‌ یك‌ تراژدی‌ می‌شود كه‌ تنها راه‌ بازگرداندن‌ صلح‌ و آرامش‌ به‌ جهانیان‌ ارزانی‌ داشتن‌ وجود انسانی‌ باشد به‌ یكی‌ از ارباب‌ انواع‌، تحت‌ عنوان‌ «قربانی‌» گاه‌ نیز اتفاق‌ می‌افتد كه‌ شخصی‌ خود را زیر بار رسالتی‌ عظیم‌ حس‌ می‌كند و با اقدام‌ به‌ انتحاری‌ آگاهانه‌ در پی‌ نجات‌ انسانها برمی‌آید و در واقع‌ به‌ نوعی‌ «ایثار» دست‌ می‌یازد.

در تحلیل‌ شرایط‌ دنیای‌ مدرن‌ گاه‌ به‌ اسطوره‌های‌ چندی‌ از این‌ دست‌ برخورد می‌كنیم‌. از جمله‌ می‌توان‌ به‌ آثار سینماگر مشهور «آندری‌ تاركوفسكی‌» اشاره‌ كرد. ردپای‌ دغدغه‌ عدول‌ از قوانین‌ طبیعت‌ و ظهور آخرالزمان‌ در كارهای‌ او بویژه‌ آخرین‌ فیلمش‌ «ایثار» دیده‌ می‌ شود. ایثار، داستان‌ خانواده‌یی‌ است‌ كه‌ در جزیره‌یی‌ دورافتاده‌ ساكنند.

لوكیشن‌ این‌ فیلم‌ جزیره‌ «گوتلند» در دریای‌ بالتیك‌ در میانه‌ سوئد و شوروی‌ است‌. جزیره‌یی‌ آرام‌ كه‌ حس‌ زندگی‌ و مرگ‌ را توامان‌ در انسان‌ به‌ وجود می‌آورد. اتفاقات‌ فیلم‌ به‌ ژوئن‌ ۱۹۸۵ برمی‌گردد و احتمال‌ بروز جنگ‌ اتمی‌ در نوزدهم‌ ژوئن‌ وجود دارد. جنگی‌ كه‌ در صورت‌ وقوع‌ همه‌ چیز را ویران‌ خواهد كرد و از نسل‌ بشر چیزی‌ باقی‌ نخواهد گذاشت‌. در این‌ بین‌ كسی‌ باید دست‌ به‌ اقدامی‌ بزند اقدامی‌ بی‌باكانه‌ كه‌ به‌ قیمتی‌ گزاف‌ تمام‌ خواهد شد. بهایی‌ به‌ اندازه‌ متهم‌ شدن‌ به‌ جنون‌ و طردشدن‌ از جامعه‌یی‌ كه‌ در پی‌ نجاتش‌ بوده‌یی‌.

«الكساندر» هنرپیشه‌ سابق‌ تئاتر و استاد و پژوهشگر تاریخ‌ هنر، قهرمان‌ این‌ اسطوره‌ است‌. مردی‌ كه‌ صورتك‌ صحنه‌ نمایش‌ را كنار گذاشته‌ و بر رسالتش‌ وقوف‌ یافته‌. در ابتدای‌ فیلم‌ الكساندر و پسر چهارساله‌اش‌ كه‌ به‌ علت‌ جراحی‌ حنجره‌ قادر به‌ سخن‌ گفتن‌ نیست‌، در حال‌ كاشتن‌ درختی‌ خشك‌ و بی‌برند. پسرك‌ نماد نسلی‌ است‌ كه‌ افرادی‌ چون‌ الكساندر در پی‌ نجات‌ آنند و همین‌ نسل‌ ادامه‌ دهنده‌ راه‌ اویند. استعاره‌ اصلی‌ فیلم‌ را هم‌ می‌توان‌ در حكایتی‌ دانست‌ كه‌ قهرمان‌ فیلم‌ در مورد درخت‌ خشكیده‌ برای‌ پسرش‌ تعریف‌ می‌كند. داستان‌ راهبی‌ كه‌ هر سپیده‌دم‌ به‌ بالای‌ تپه‌یی‌ می‌رفت‌ تا درختی‌ خشك‌ را آبیاری‌ كند و عاقبت‌ پس‌ از سالها درخت‌ سبز شد. استعاره‌ ایمان‌ و امید، امید به‌ بهبود وضع‌ موجود از طریق‌ اقدام‌ به‌ قربانی‌ خویش‌ و ایثار برای‌ دیگران‌.

علاوه‌ بر خانواده‌ الكساندر در ایثار شخصیت‌های‌ دیگری‌ نیز وجود دارند كه‌ نقش‌ دوتن‌ از آنها از بقیه‌ پررنگ‌تر و تاثرگذارتر است‌: «اتو» و «ماریا».

«اتو» استاد تاریخی‌ بوده‌ است‌ كه‌ اكنون‌ حرفه‌ یك‌ پستچی‌ را اختیار كرده‌. مردی‌ است‌ كه‌ جملات‌ نغز و باورنكردنی‌ به‌ زبان‌ می‌آورد . نماد مرشد و راه‌بلدی‌ است‌ كه‌ راه‌ نجات‌ جهان‌ را به‌ الكساندر نشان‌ می‌دهد آن‌ هم‌ به‌ شیوه‌یی‌ غیر طبیعی‌. اتو همچنین‌ سالروز تولد الكساندر را به‌ وی‌ یادآوری‌ می‌كند و در هنگام‌ اهدای‌ هدیه‌ تولد خود كه‌ یك‌ نقشه‌ اصل‌ از اروپای‌ سده‌ هفدهم‌ است‌ در پاسخ‌ به‌ الكساندر كه‌ می‌گوید: «اهدای‌ چنین‌ هدیه‌یی‌ را باید گونه‌یی‌ ایثار دانست‌.»

جواب‌ می‌دهد: «هر هدیه‌یی‌ گونه‌یی‌ ایثار است‌». از این‌ رو با توجه‌ به‌ مسئولیت توشغل‌ پستچی‌ مناسبترین‌ حرفه‌ برای‌ اوست‌. وظیفه‌ پیام‌آوری‌. اتو پس‌ از آگاهی‌ از جریان‌ حمله‌ اتمی‌ نوشداروی‌ نجات‌ جهان‌ را در عشق‌ ورزی‌ الكساندر به‌ «ماریا» معرفی‌ می‌كند.

نقش‌ ماریا را هنرپیشه‌یی‌ غیرحرفه‌یی‌ از اهالی‌ جزیره‌ گوتلند بازی‌ می‌كند. خانه‌ او در فیلم‌ خانه‌ واقعی‌ این‌ زن‌ است‌ در جزیره‌. خانه‌یی‌ ساده‌ و قدیمی‌ با اشیایی‌ از قبیل‌ قاب‌ عكس‌، رومیزی‌ پولك‌دار، گلدان‌ و صلیب‌ و ارگ‌ كه‌ حالتی‌ مقدس‌ به‌ محل‌ سكونت‌ وی‌ می‌بخشد. ماریا در طول‌ فیلم‌ خیلی‌ كم‌ حضور پیدا می‌كند و این‌ وجهه‌ رازآلود شخصیتش‌ را بیشتر می‌كند. ماریا زن‌ جاودانه‌ و مادر مقدس‌ است‌ و رابطه‌یی‌ نزدیك‌ با پسر الكساندر دارد. تنها كسی‌ است‌ كه‌ توانایی‌ همراهی‌ با الكساندر در انجام‌ مسئولیتش‌ را دارد و عشق‌ او مایه‌ رهایی‌ است‌. هم‌ اوست‌ كه‌ در پایان‌ فیلم‌ جایی‌ كه‌ آمبولانس‌ تیمارستان‌ الكساندر را با خود می‌برد با دوچرخه‌ آمبولانس‌ را دنبال‌ می‌كند.

اما اوج‌ تلاش‌ الكساندر و ثمره‌ ایثارگری‌ او را در نما صحنه‌ پایانی‌ فیلم‌ شاهد هستیم‌. جایی‌ كه‌ الكساندر دست‌ به‌ آتش‌ كشیدن‌ خانه‌اش‌ می‌زند. الكساندر دیگر به‌ مرحله‌یی‌ رسیده‌ است‌ كه‌ می‌تواند همه‌ چیز را برای‌ رسیدن‌ به‌ هدفش‌ قربانی‌ كند. از طرفی‌ آتش‌ نیز، پاك‌كننده‌، تطهیركننده‌ و جلا دهنده‌ است‌. این‌ آتش‌ زدن‌ در نما صحنه‌یی‌ ۶ دقیقه‌یی‌ به‌ تصویر كشیده‌ می‌شود. نما صحنه‌یی‌ نسبتا طولانی‌ كه‌ عمل‌ جنون‌آمیز قهرمان‌ فیلم‌ را به‌ انجام‌ مراسمی‌ آیینی‌ مانند می‌كند.

فیلم‌ ایثار، سرشار از مایه‌های‌ مورد علاقه‌ تاركوفسكی‌ است‌ كه‌ در دیگر آثار وی‌ نیز دیده‌ می‌شود. درون‌مایه‌هایی‌ چون‌ طبیعت‌، عشق‌ به‌ مثابه‌ عنصری‌ ماورایی‌، رویا و كابوس‌ به‌ عنوان‌ عناصری‌ كه‌ قهرمان‌ را در اتخاذ تصمیمش‌ قاطع‌تر می‌ كند، كودكی‌، جنون‌ و امید و ایثار كه‌ با بیرون‌ آمدن‌ پرده‌ «ستایش‌ شاهان‌ محبوس‌» اثر لئوناردو داوینچی‌ از تاریكی‌ آغاز می‌شود، بیان‌ دیگری‌ از مفهوم‌ این‌ نقاشی‌ است‌: تولد مسیح‌ و آغاز دورانی‌ نوین‌. همراه‌ با پرده‌ لئوناردو در آغاز فیلم‌ قسمتی‌ از شاهكار یوهان‌ سباستین‌ باخ‌ «انجیل‌ به‌ روایت‌ متی‌ قدیس‌» را می‌شنویم‌. صدای‌ زنی‌ كه‌ می‌خواند:

«مرا ببخش‌ خدایا،

اشكهای‌ تلخ‌ اندوهم‌ را ببین‌

به‌ من‌ نگاه‌ كن‌ كه‌ دل‌ و چشم‌، هر دو، برای‌ تو تلخ‌ می‌گرید.

ببخش‌ خدایا».

وصیتنامه‌ آندری‌ تاركوفسكی‌ با این‌ آواز شروع‌ می‌شود، آواز از مرگ‌ می‌گوید، اما مرگی‌ كه‌ در پی‌ آن‌ زندگی‌ خواهد آمد. دعوت‌ همگان‌ به‌ باور به‌ دنیای‌ معنوی‌ ایثار خود تاركوفسكی‌ و واپسین‌ رسالت‌ او.

مهسا علی‌بیگی‌